باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

آدمیت

از بچگی بعضی آدم ها رو که می دیدم حس می کردم خیلی از من آدم تر هستند، ادبشون، شعورشون، احترامشون، مهربانی شون و خیلی خصلت های دیگه دارند که من ندارم!؟

گاهی فکر می کنم شاید این رفتارهاشون ماسک باشه ولی باز میگم مگه میشه؟! گاهی فکر می کنم این رفتارشون نه به خاطر دیگران که به خاطر خودشون و رضایت نفس خودشون انجام میدن نه رضای خدا ولی بازم اگر این جوری باشه به دل نمی نشینن، نمی تونن حس خوب بدن!؟

من که آدم بدیم خیلی اوقات رعایت دیگران را نمی کنم و خودخواه میشم یا زرنگی می کنم البته همه ش برای دفاع خودمه چون عمیقا از آدم ها می ترسم و ضربه های بدی خوردم از همون بچگی!؟

و بر خلاف اون آدم های خوب که فکر می کنند همه ی آدم ها خوبند پیش فرض من این هست که همه ی آدم ها بد هستند اصلا وحشتناکن و خوب خود رفتار من با آدم ها باعث میشه اون ها بیشتر روی بدشون رو به من نشون بدند و من در این اعتقادم مطمئن تر بشم ولی خوب جور دیگه هم نمی تونم باشم امتحان کردم!؟

دیگه خلاصه که از من بهتر خیلی هست اصلا اون بهترها منو نگاه هم نمی کنند ولی خوب قسمت ما شد بین این همه آدم که سطح های بالاتر آدمیت رو تجربه کنم، با تمام بدی هایم، یک جورهایی کشش از اون وره و با کمترین کوشش من نتایج بزرگ رقم می خوره در صورتیکه خیلی ها خیلی کارهای بیشتری انجام میدند اما مورد التفات کمتری قرار می گیرند!؟

و من یک چیز رو در مورد خدا خوب می دونم درسته که کریم و رحیمه اما اگر باهات قهر کنه و اون روش بالا بیاد بیچاره ت می کنه برای همین خیلی ازش می ترسم، نه اون ترس وحشتناک، ترس همراه با احترام، میگن خدا از همین خوشش میاد! والا من نمی دونم این چه اخلاقیه!؟

منم چند وقته که دختر خیلی بدی شدم و زیر بار تمام مسئولیت هام دارم فرار می کنم همچنین تمام قول و قرارهام!؟ آخه دیگه طاقت ندارم، دارم می سوزم همین جور!؟ کی منو می سوزنه نمی دونم!؟ سرخ و برشته شدم دیگه!؟ ته دیگ!؟ ماهی کباب!؟ مردم دیگه!؟ چه کار کنم!؟


بعدنوشت: می دونید تجربه به من ثابت کرده اکثر مردم بدجنس و بدذات هستند منم برای اینکه برای خودم امنیت ایجاد کنم دست به کارهای اجق وجق می زنم دیگه مغزم عیب داره دیگه گفتم که در پدرسوختگی اصلا استعداد ندارم، هیچکسم هیچی به من یاد نداده همه رو از تلویزیون یاد گرفتم!؟

لعنت کردن

خوب من بعد از چند سال نتونستم دو نفر رو ببخشم و اومدم اینجا برای اینکه خالی بشم لعنتشون کردم که شاید آروم بشم و دیگه بهشون فکر نکنم اما بعد اتفاقی که افتاد این بود که به یاد آدم های دیگری هم افتادم که اونها هم بهم بدی کردند و از دستشون عصبانی هستم و دیدم اگر بخوام همین جوری لعنت کنم نمیشه و همه رو باید لعنت کنم بنابراین به این نتیجه رسیدم این راهش نیست و در ضمن با خودم فکر کردم که من از این آدم ها خوبی هم دیدم پس یه جورهایی خوبی هاشون و بدی هاشون با هم در میشه حتی بعضی هاشون خوبی هاشون می چربه به بدی هایی که بهم کردن پس اگر بخوام عاقلانه فکر کنم باید بگذرم و این پرونده ها رو ببندم!

اینکه زندگیم سیاه شده هم تقصیر خودم هست نباید به آدم ها زیاد نزدیک میشدم، خودم بهشون اعتماد کردم و تو دایره ی افراد خصوصیم راهشون دادم و احساس خرجشون کردم چرا؟ چون که فکر می کردم آدم خوبی هستند و من رو دوست دارند، دیشب تازه فهمیدم اینکه میگن ایرانی ها مهرطلب هستند یعنی چه؟! البته برای هر کس یه جور ظهور پیدا می کنه اما ما تشنه ی محبت هستیم و تا یه آدم بهمون محبت و خوبی می کنه فکر می کنیم حتما خیلی دوستمون داره در صورتیکه این طور نیست هزار دلیل وجود داره که یه آدمی به یه آدم دیگه محبت کنه، اون کودک درونمون رو باید دریابیم تو آینه خودمون رو نگاه کنیم و با خودمون حرف بزنیم ما با خودمون قهریم، صلح و آشتی و محبت لازمه بین خودمون و خودمون رخ بده و انتظارم نباید داشته باشیم یک نفر دیگه بیاد برامون این کار رو بکنه چون هیچکس دیگه نمی تونه حس درونی ما به خودمون که ریشه در کودکی داره رو درست کنه، واقعا حالا این حرفا رو می فهمم!

آیا این کار درستیست؟!

آیا این کار درستیست که اگر کسی خطایی می کند تا وقتی از آن پشیمان نشده است دیگران به او پشت کرده و طردش کنند؟!

ما را همین طور تربیت کرده اند ما هم در مواجهه با موقعیت مشابه همین کار را کرده ایم اما چندیست به نظرم می آید این کار خیلی ظالمانه است منتها روش دیگری بلد نیستم!؟

به خصوص وقتی یک عده یک کار خطایی انجام می دهند دیگر طرد کردن اثر ندارد چون آن ها با هم هستند و ککشان هم نمی گزد و شاید برعکس هم بشود و آن ها بخواهند از ما انتقام بگیرند!؟

این جور روش ها فقط کشمکش آفرین است چرا واقعا بلد نیستیم به جای طرد کردن که همان قهر کردن است با طرف حرف بزنیم و متوجه اشتباهش کنیم؟! این کار خود نوعی خشونت است و کارهای خشونت آمیز راحت تر است اما کم اثرتر است!؟


بعد نوشت: از برادر مسیحیم پرسیدم گفت اونا اول فرد رو دعوت می کنند که رفتار خطاش رو ترک کنه و توبه کنه چند مرحله این کار رو انجام میدند بعد اگر دیدند اصرار داره به اون کار و مثل میوه ی گندیده شده و روی بقیه اثر می گذاره تصمیم می گیرند طردش کنند یا نه!

خدای مهربان

می گویند ثابت کنید دنیا را خدایی آفریده و ثابت کنید دنیا را خدایی مهربان آفریده است!؟

باید گفت خدا این قدر مهربان است که بعضی ها باورش ندارند اما باز هم به آن ها روزی می دهد!؟ به مهربان بودنش شک می کنند اما او باز هم دم و بازدم آن ها را قطع نمی کند!؟ 

خدایی که قدرتش را دارد قاهرانه همه را مطیع کند اما این کار را نمی کند! می خواهد با پای خودت بیایی!؟

این که عده ای از مردم زندگی را بر عده ای دیگر تنگ می کنند یا محیط زیست را آسیب می زنند و آلوده می کنند ربطش به خدا چیست!؟ آیا می خواهید خدا قهرانه جلوی آن ها را بگیرد؟ نه خدا خیلی دموکرات است این کار را نمی کند!

وقتی این قدر مهربانست که با ظالمان و طغیانگران مدارا می کند و هنوز عده ای از مردم او را ناعادل می نامند اگر برخورد قهرانه می کرد مردم چه صفتی بر او می نهادند!؟

بلایای طبیعی این روزها

واقعا ناراحت کننده است خوی زلزله شده است و هوا برفیست! من نمی خواهم برای مسئولین نامه بنویسم چون که پرونده ی آن ها مشخص است اما انگار مردم خوی فدا شدند تا باز مردم ایران آگاه شوند!؟

تمام غرب برف آمده است و در لرستان و همدان هم انگار شرایط بد است و دولت نمی گذارد خارجی ها به کمک بیایند!

اما من می خواهم یک مقدار به خدا شکایت کنم، مردم غرب ایران و خوی تاوان چه را پس می دهند؟! من هیچ وقت نفهمیدم فلسفه ی بلایای طبیعی چیست؟! تر و خشک را با هم می سوزانند!؟

واقعیتش را بخواهید دیگر خبرها را دنبال نمی کنم چون حالم بد می شود و از این فکرها هم می کنم و پر از سوالات دیگر هم می شوم که جوابی برایشان نیست!؟

زندگی سخت است اما بی پناه ماندن زیر برف و دمای پایین بدون آب و غذا آخر ستم است! اینکه بگوییم این قهر خداست هم برای من قانع کننده نیست! چرا چنین قهری بر این مردم شده است؟! مگر چه کرده اند!؟

مصیبت گاهی امتحان است که مشخص شود چه کسانی در ایمان خود محکم هستند! باز این کمی بهتر است معمولا خداوند کسانی را که دوست دارد سخت بهشان می گیرد!

اما خوب جالبیش این است که مثلا این پدیده ی زلزله برای بخشی از مردم امتحان است و برای بخشی قهر است و البته برای مسئولین هم امتحان است که چه کار می کنند و برای ما مردم هم همین طور! 

کلا خیلی پیچیده تر از این حرفاست کار خدا!

آدم خودش را جای دیگران که در رجند بگذارد می فهمد که چه دردی می کشند! البته تا قسمتی! از تخیل تا واقعیت فاصله زیاد است!