و گفت: «بی بارتان نخواهند گذاشت. اگر بارِ حق برداری به نقد به حقیقت رسی و فردا بیاسایی و اگر نه باطلی بر گردن نهندتان که نه در دنیا بیاسایید و نه در آخرت.» ص: 196
و گفت: «هرکجا پنداشتِ تُست دوزخ است و هرکجا تو نیستی بهشت است.» ص:196
و گفت: دیری است که میگویند جایی چیزی است اگر نبودی و اگر نیافتندی نجستندی.» ص: 198
و گفت: «خلق از آن میرنجند که کارها پیش از وقت طلب میکنند.»ص: 202
گفتند: «ای شیخ مردمانِ او در مسجد باشند؟ گفت «در خرابات نیز باشند.»ص: 209
گفتند: «در نماز دست بر کجا نهیم؟» گفت: «دست بر دل و دل بر حق» ص: 209
درویشی گفت: «او را کجا جوییم؟» گفت: «کجاش جستی که نیافتی؟» ص 209
گفتند: «عشق چیست؟» گفت: «عشق دامِ حق است» ص:210
منبع:
چشیدنِ طعم وقت، از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر، محمدرضا شفیعی کدکنی،انتشارات سخن.
دنیا نسزد ازو مشوش بودن
از سوز غمش دمی در آتش بودن
ما هیچ و جهان هیچ و غم و شادی هیچ
خوش نیست برای هیچ ناخوش بودن
#ابوسعید_ابوالخیر
شیخ ابوسعید ابوالخیر برنشست «بر اسب» با مریدان.
در راه رافضتی از خانه بیرون آمد ، شیخ را دید با جمع ، لعنَت آغاز کرد.
جماعت قصد زخم او کردند.
شیخ گفت: آرام گیرید ، باشد که بدان لعنت بر وی رحمت کنند.
جمع گفتند: چگونه رحمت کنند بر کسی که بر چون تویی لعنت کند؟!
شیخ گفت معاذالله ، او لعنت بر ما نمی کند او پندارد که ما بر باطلیم و او بر حق ، او لعنت بر آن باطل می کند برای خدای را.
و آن مرد ایستاده بود و آن سخن که شیخ می گفت می شنود ، حالی در پای اسب شیخ افتاد و گفت: ای شیخ توبه کردم ؛ بر حق تویی و بر باطل من ؛ اسلام عرضه کن تا به نو مسلمان شوم.
شیخ مریدان را گفت: دیدی که لعنتی که برای خدای کنی چه اثر دارد!
اسرارالتوحید
فی مقامات شیخ ابوسعید ابوالخیر
محمد بن منور ، ص ۵۹