باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

داستان کوتاه لذت عبادت


فردی "کیسه ای طلا" در باغ خود دفن کرده بود که بعد از مدتی یادش رفت کجا بود.

نزد بایزید بسطامی آمد. 

بایزید گفت: 

نیمه شب برخیر و تا "صبح نـماز بخوان." اما باید مواظب باشی که لحظه ای ذهنت نزد گمشده ات نرود و نیت عبادت تو مادی نشود.

"نیمه شب" به نماز ایستاد و نزدیک صبح یادش افتاد کجای باغ  دفن کرده است. 

سریع نماز خود به هم زد و بیل برداشت و باغ روانه شد و محل را کند و کیسه ها در آغوش کشید.

صبح شادمان نزد بایزید آمد و بابت راهنمایی اش تشکر کرد. بایزید گفت: می دانی چه کسی "محل سکه" را به تو نشان داد؟ 

گفت: نه.

گفت: "کار شیطان" بود که دماغ اش بر سینه ات کشید و یادت افتاد. 

مرد تعجب کرد و گفت: به خدا برای شیطان نمی خواندم.

بایزید گفت: می دانم، خالص برای خـدا بود. شیطان دید اگر چنین پیش بروی و لذت "عبادت و راز و نیاز و سجده شبانه" را بدانی ، دیگر او را رها می کنی...

 نزدیک صبح بود، لذت عبادت شبانه را "ملایک "می خواستند بر کام تو بچشانند، که شیطان محل طلاها را یاد تو انداخت تا محروم شوی.

چون یک شب اگر این لذت را درک می کردی، برای همیشه سراغ عبادت نیمه شب می رفتی. شیطان یادت انداخت تا نمازت را "قطع کنی." چنانچه وقتی قطع کردی و رفتی طلاها را پیدا کردی دیگر "نمازت را نخواندی" و خوابیدی...


"و اینجا بود که شیطان تیر خلاص خود را  به تو رها کرد."

حال و قال

اگر روزها روزه بگیری و شب ها نماز شب بخوانی اما در این اعمال حضور قلب و ذهن نداشته باشی و حالات پرستشگری و سپاسگزاری خداوند را نداشته باشی خیلی کند جلو خواهی رفت و شاید اصلا اثر نکند!

گاهی در حال خودت هستی مثلا در تاکسی و یک نفر حرفی می زند که روی تو عمیقا اثر می گذارد و چشمانت خیس میشود و در خودت فرو می روی و خداوند را ستایش می کنی این لحظه بسیار اثر بخش تر است!

اگر سعی کنیم محبت خدا را در دل بپرورانیم و نیت خود را در انجام اعمالمان خالص کنیم و حال درونیمان این باشد که از هیبت خدا بترسیم و از روی این ترس و محبت با نیت پرستش و شکرگزاری خدا در بیست و چهار ساعت کارهای مختلف را انجام دهیم آنگاه در جهت کمال در حرکت هستیم!

حال من گفتم بیست و چهار ساعت اما منظورم این نبودکار و زندگیمان را ول کنیم بلکه در همان حال که کارهایمان را می کنیم متوجه حضور خدا در تمام لحظات باشیم مثلا راننده تاکسی هستیم مراقب رفتار خود با مسافرانمان باشیم حرف هایی که در تاکسی می زنیم آگاهانه باشد منصف باشیم و ...

سعی کنید وقتی حال های روحانی سراغمان می آید آهی می کشیم یا اشکی می آید یا حالت سجده به روحمان می آید از دیگران که ناآگاه هستند پنهان کنیم این گونه بهتر جواب می دهد و دچار ریا هم نمی شویم!

گفتم حال سجده، اگر سجده را جشیده باشید می دانید چقدر لذتبخش و آرامشبخش است و انسان در آن حالت چطور از انرژی های منفی تخلیه می شود و در برابر خداوند خاضع و خاشع می شود و می دانید خیلی از اوقات نشسته هستید یا ایستاده اما چیزی می بینید یا می شنوید که همان حال به شما دست می دهد سجده نمی کنید اما انگار سجده هستید کم کم این حال می تواند در تمام لحظاتتان رخ دهد و دیگر لازم نیست نماز ظاهری بخوانید یا زیاد نماز بخوانید!

به قول مولانا از زبان خداوند می فرماید:

ما برون را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را

سخنانی از شیخ ابوسعیدِ ابوالخیر



و گفت: «بی بارتان نخواهند گذاشت. اگر بارِ حق برداری به نقد به حقیقت رسی و فردا بیاسایی و اگر نه باطلی بر گردن نهندتان که نه در دنیا بیاسایید  و نه در آخرت.» ص: 196

و گفت: «هرکجا پنداشتِ تُست دوزخ است و هرکجا تو نیستی بهشت است.» ص:196

و گفت: دیری است که می‌گویند جایی چیزی است اگر نبودی و اگر نیافتندی نجستندی.» ص: 198

و گفت: «خلق از آن می‌رنجند که کارها پیش از وقت طلب می‌کنند.»ص: 202

گفتند: «ای شیخ مردمانِ او در مسجد باشند؟ گفت «در خرابات نیز باشند.»ص: 209

گفتند: «در نماز دست بر کجا نهیم؟» گفت: «دست بر دل و دل بر حق» ص: 209

درویشی گفت: «او را کجا جوییم؟» گفت: «کجاش جستی که نیافتی؟» ص 209

گفتند: «عشق چیست؟» گفت: «عشق دامِ حق است» ص:210


منبع:
چشیدنِ طعم وقت، از میراث عرفانی ابوسعید ابوالخیر، محمدرضا شفیعی کدکنی،انتشارات سخن.

رشد روح نامحسوس و بی صداست

می گویند این قدر نماز خواندیم اما اثری ندیدیم! روزه گرفتیم اما اثری ندیدیدم!؟ محبت کردیم و اتفاقی نیفتاد!؟ نیکی کردیم و چیزی نشد!؟ خودشناسی کردیم اما اتفاقی نیفتاد؟!

دو موضوع را لازم است بررسی کنیم به چه نیتی و برای که این کارها را کردید اگر نیت خالص برای خدا باشد قطعا روزی ناگهان اثرش را خواهید دید اما اگر برای رضایت نفس خودمان یا رضایت مردم این کارها را کرده ایم خوب اثری نخواهد داشت!

مطلب دیگری که هست این است که من هر روز که نماز بخوانم قدمی روحم به جلو می رود و در نهایت روزی می رسد که از یه سطح به سطح بعدی می روم اما تک تک آن قدم ها مثل یک آجر که دیواری را می سازد لازم است در نهایت ساختمانی بنا می شود که شامل تک تک آن اعمال من است !

و یک راز هم بهتان بگویم اگر نیتتان فقط انجام اعمال صالح باشد و به دنبال نتیجه نیز نباشید بیشتر اثر می کند همان که می گویند تو نیکی میکن در دجله انداز، اگر چرتکه دستت بگیری و حساب کنی این قدر نماز خواندم، این قدر روزه گرفتم، این قدر نیکی کردم، این قدر محبت کردم باهات همان طور حساب می کنند چون هر چه هم عمل ما زیاد باشد در برابر خداوند بینهایت هیچ است، پس خودت و عملت را کم قیمت و کوچک در برابر خداوند بدان و نتیجه را از روی کرم خداوند بدان نه کار خودت البته واقعی و قلبی!

به عشق معشوق

میگن نماز رو نمی فهمیم عربیه، فلسفه ی روزه چیه؟ و ...

من بهتون میگم که به جای فلسفه بافی از ذر عشق جلو برید، خدا دوست داره ما این جوری باهاش ارتباط بگیریم شاید مسخره باشه اما وقتی عاشقی هر چی معشوقت بگه میگی چشم رو تخم چشام، خوب اولین قدم نماز هست بعد یواش یواش چیزای دیگه هم اضافه میشه مثلا من باید حضور داشته باشم و سکوت کنم خیلی کار مسخره ای هست میگی سکوت کنم که چی بشه؟ ولی همین قدم ها رو یکی یکی باید برداشت، معشوق ما نازش زیاده با هر کی هر کی حرف نمی زنه باید نیست بشی براش، در این حده افتاد؟!

پس هیچ آداب و ترتیبی نجو ، هر چه معشوق می خواهد بجو

دیگه من نمی دونم چرا خوشش میاد عربی با لهجه فارسی یا ترکی یا کردی باهاش حرف بزنی، شاید همون عربی شکسته رو دوست داره مثل مادری که حرف زدن بچه شو دوست داره و فقط خودش می فهمه بچه چی میگه!؟