باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آزادی بیشتر، مسئولیت بیشتر

خوب من چند روز هست دارم فکر می کنم به موضوعات پیرامونمون

اینکه چقدر انسان آزاد و مختار هست

واقعیتش را بخواهید حتی پیامبران که بالاترین مرتبه انسانی را داشته اند آزاد و مختار به هر عملی نبوده اند در چارچوب یک سری قوانین عمل می کردند حتی بعضی قوانین برای آن ها محدودتر و سخت گیرانه تر بوده است چون با توجه به امکاناتی که داشته اند مسئولیت هایشان در قبال دیگران و خدا بیشتر بوده است.

یک مثال ساده می زنم، من به عنوان یک نوجوان از مرجع قدرتم که پدر و مادر هستند آزاد گذاشته شده ام که رشته تحصیلی ام را خودم انتخاب کنم یا اختیار دارم هر کلاسی بروم خوب اگر من بعدا موفق نشوم مسئولیتش به نسبت بیشتر با خودم است تا پدر و مادر، نمی توانم به پدر و مادرم بگویم شما که می دانستید چرا جلوی من را نگرفتید؟! چون من آزادی و حق انتخاب را برای خودم مهم تر می دانستم.

البته مشخص است هر چه مرجع قدرت بیشتر حق انتخاب را از آن هایی که مدیریت یا سرپرستی آن ها را در اختیار دارد بگیرد و محدودترشان کند به نسبت افراد بیشتر می خواهند این محدودیت ها را کنار بگذارند و برای آزادی عمل بیشتر تقلا می کنند حتی ممکن است با دور زدن یا پنهان کاری بخواهند به خواسته های خود برسند در این صورت مرجع قدرت باید قبول کند مسئولیت عواقب ناشی از اعمال افراد به نسبت با اوست زیرا شناخت کافی از موقعیت و افراد نداشته یا این قدر خودمدار بوده است اساسا حق انتخاب دیگران را به رسمیت نمی شناخته است و می خواسته است دیگران آن طور که او می خواهد رفتار کند که این نشان می دهد بیشتر از اینکه افراد را دوست داشته باشد خودش را دوست داشته و افراد را وسیله ی برآوردن خواسته های خود می دانسته تا انسانی آزاد دارای اراده و حق تفکر و حق زندگی در سطح نرمال!

نمی دانم چرا برای نسل های کهنسال تر ما این قدر قبول کردن آزاد بودن و حق انتخاب داشتن نسل های جدید سخت است و این افراد دست به کنترل کردن دیگران بر می دارند اما فرد کنترلگر باید بداند هر چه بیشتر بخواهد دیگران را کنترل کند خودش در بند آن دیگری می رود زیرا تمام سرمایه فکری، زمانی ، روحی ، مالی و ... خود را معطوف به کنترل دیگران می کند در صورتی که می تواست این سرمایه ها را در جای دیگر استفاده کند ضمن اینکه از نظر قلبی دچار سنگینی خواهد شد چون زندگی را برای دیگران سخت تر کرده است. نمونه های این موضوع زیاد است

تحریم های آمریکا علیه ایران، محدودیت های حکومت ایران علیه شهروندان، مدیریت در یک موسسه بر اساس زورمداری و ترس کارمندان، معلمی که تکالیف و انتظارات دشواری از شاگردانش دارد، پدر و مادری که به علایق و استعدادهای فرزند خود اهمیت نداده و می خواهند او را در قالبی که خودشان دوست دارند در بیاورند.

در همه ی این مثالها مسئولیت عواقب ناشی از کنترلگری با شخص کنترلگر است هر چند اگر خودش قبول نداشته باشد یا قانونی برای پیگیری افراد وجود نداشته باشد.

دوست داشتم بنویسم

دوست داشتم بنویسم  و آنچه می دانم را انتقال دهم

اما می خواهم بگویم از من انتظار زیادی نداشته باشید

من تمام عمرم را پای چیزی گذاشتم که امروزه هوادار کمی دارد

کاری که بلدم این است که تجربیاتم و دانسته هایم را در این موضوع انتقال بدهم.

اگر به خواهم در کاری وارد شوم که دانشی در آن ندارم هم به خودم خیانت کردم هم به دیگران!

اگر لاف بزنم که چنین و چنان می کنم بعد از عهده اش بر نیایم دیگر کسی حتی به آنچه می توانم انجام دهم هم اعتماد نمی کند!

آری من اعتماد به نفس کافی ندارم

من می نویسم در مورد موضوعاتی که به آن ها مسلط هستم برای همان اندک انسان هایی که علاقمندند و بقیه مختارند آن طور که می خواهند زندگی کنند.

لطفا مرا نیز اجازه دهید به اختیار خودم زندگی کنم

ممنونم