باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

نظام سلطه در روان

من خیلی فکر کردم به نظرم در روان همه مون یک من سلطه گر و کنترلگر و انتقام جو وجود داره فقط فرقمون اینه هر کدوممون ظلمی از سمت چه گروهی دیدیم تا وقتی قدرت پیدا کنیم بخوایم ازشون انتقام بگیریم!

همان طور که در زمان شاه به یک شکل دیگه این در روان آدم ها بود و وقتی انقلاب 57 شد عده ای که به قدرت رسیدند پیاده ش کردند شاید حتی خودشونم متوجه نبودند دارند چه کار می کنند فکر می کردند دارن کار خوب و درستی می کنند!؟

حالا من نمی دونم باید چه کار کرد اما از رفتار معترضین میشه فهمید خشم و کینه شون خیلی زیاده، این قدر که حتی با گروه های دیگه هم نمی تونن کنار بیان و تحملشون کنند!؟

ولی یه نظر دارم این بخش روانتون رو از حالت انکار خارج کنید چون که وقتی انکار می کنی قدرتش بیشتر میشه و می کشدت سمت اون چیزی که حتی خودتم نمی خوای! و البته گریه کردن باعث میشه سبک بشیم، مشکل اینجاست یه بخش بزرگی از مردم ایران نمی تونن گریه کنند حتی بین خانم ها هم افراد به من گفتند!

در مورد جنبش زن زندگی آزادی هم متاسفانه خواستند ما رو گول بزنن و از ستمی که به زنان شده سواستفاده کنند به خصوص خارجی ها با شبکه های ماهواره ایشون و هنوزم دارن ادامه میدن الان دیگه واضح شده، متاسفانه خارجی ها خوبی ما رو نمی خوان حالا خودشون میگن که به فکر منافع خودشونن اما این کارشون نشون داد دشمنی می کنند حتی حاضرند از بغض زن ها و دخترهای ستم کشیده استفاده کنند!

ما تنهاییم، حتی همدیگر رو هم نداریم، وقتی روز سختی میرسه تازه متوجه میشی که هیچکس نمیاد کمکت کنه، دنیا سخت بی رحمه و عاطفه مرده، تو این وضع دو حالت داره یا دلت سنگ بشه یا یه راهی پیدا کنی خودت رو نجات بدی، من فهمیدم همین که خودم رو نجات بدم شاهکار کردم، بقیه هم خودشون لازمه دست به کار بشند البته از روش درست!

رفاه و آزادی

از وقتی یادم میاد دنبال آزادی بودم والدین من هر دوشون سختگیر و کنترلگر بودند بیچاره ام کردند تا وقتی که مریض شدم و دست از سرم برداشتند البته گاهی بازم یه دخالت هایی می کردند!؟

ولی پارسال که می رفتم پیش مشاور، نمی دونم به مامانم چی گفت که رفتارش از اون موقع عوض شده و دیگه کاری به کارم نداره!؟

اما حالا اصلا از رفاه و آزادی لذت نمی برم!؟ زندگیم یکنواخته!؟ خود اون کش و قوس ها و جنگیدن ها لذتبخش تر بود!؟

آیا من روانم مریضه؟! خخخخخ

آزادی بیشتر، مسئولیت بیشتر

خوب من چند روز هست دارم فکر می کنم به موضوعات پیرامونمون

اینکه چقدر انسان آزاد و مختار هست

واقعیتش را بخواهید حتی پیامبران که بالاترین مرتبه انسانی را داشته اند آزاد و مختار به هر عملی نبوده اند در چارچوب یک سری قوانین عمل می کردند حتی بعضی قوانین برای آن ها محدودتر و سخت گیرانه تر بوده است چون با توجه به امکاناتی که داشته اند مسئولیت هایشان در قبال دیگران و خدا بیشتر بوده است.

یک مثال ساده می زنم، من به عنوان یک نوجوان از مرجع قدرتم که پدر و مادر هستند آزاد گذاشته شده ام که رشته تحصیلی ام را خودم انتخاب کنم یا اختیار دارم هر کلاسی بروم خوب اگر من بعدا موفق نشوم مسئولیتش به نسبت بیشتر با خودم است تا پدر و مادر، نمی توانم به پدر و مادرم بگویم شما که می دانستید چرا جلوی من را نگرفتید؟! چون من آزادی و حق انتخاب را برای خودم مهم تر می دانستم.

البته مشخص است هر چه مرجع قدرت بیشتر حق انتخاب را از آن هایی که مدیریت یا سرپرستی آن ها را در اختیار دارد بگیرد و محدودترشان کند به نسبت افراد بیشتر می خواهند این محدودیت ها را کنار بگذارند و برای آزادی عمل بیشتر تقلا می کنند حتی ممکن است با دور زدن یا پنهان کاری بخواهند به خواسته های خود برسند در این صورت مرجع قدرت باید قبول کند مسئولیت عواقب ناشی از اعمال افراد به نسبت با اوست زیرا شناخت کافی از موقعیت و افراد نداشته یا این قدر خودمدار بوده است اساسا حق انتخاب دیگران را به رسمیت نمی شناخته است و می خواسته است دیگران آن طور که او می خواهد رفتار کند که این نشان می دهد بیشتر از اینکه افراد را دوست داشته باشد خودش را دوست داشته و افراد را وسیله ی برآوردن خواسته های خود می دانسته تا انسانی آزاد دارای اراده و حق تفکر و حق زندگی در سطح نرمال!

نمی دانم چرا برای نسل های کهنسال تر ما این قدر قبول کردن آزاد بودن و حق انتخاب داشتن نسل های جدید سخت است و این افراد دست به کنترل کردن دیگران بر می دارند اما فرد کنترلگر باید بداند هر چه بیشتر بخواهد دیگران را کنترل کند خودش در بند آن دیگری می رود زیرا تمام سرمایه فکری، زمانی ، روحی ، مالی و ... خود را معطوف به کنترل دیگران می کند در صورتی که می تواست این سرمایه ها را در جای دیگر استفاده کند ضمن اینکه از نظر قلبی دچار سنگینی خواهد شد چون زندگی را برای دیگران سخت تر کرده است. نمونه های این موضوع زیاد است

تحریم های آمریکا علیه ایران، محدودیت های حکومت ایران علیه شهروندان، مدیریت در یک موسسه بر اساس زورمداری و ترس کارمندان، معلمی که تکالیف و انتظارات دشواری از شاگردانش دارد، پدر و مادری که به علایق و استعدادهای فرزند خود اهمیت نداده و می خواهند او را در قالبی که خودشان دوست دارند در بیاورند.

در همه ی این مثالها مسئولیت عواقب ناشی از کنترلگری با شخص کنترلگر است هر چند اگر خودش قبول نداشته باشد یا قانونی برای پیگیری افراد وجود نداشته باشد.