به نظرتون گریه کردن خوبه یا بده؟
میگن گریه لازم هست و واکنش طبیعی بدن به حزن و ناراحتی هست اما پس چرا بعضی آدم ها اون رو نشانه ی نقطه ضعف یا لوس و ننر بودن می دونند؟!
من الان که تا قسمتی تخلیه شدم فهمیدم که اون نیرویی هایی که بیرون نمی ریزیشون و تخلیه شون نمی کنی اتفاقا بهت قدرت و انگیزه برای زندگی در دنیا و رقابت می دهند اگر درونت خالی باشه مثل یک آدم خنثی میشی نه چندان چیزی شادت می کنه نه چندان چیزی ناراحتت!
خوب این یه طوری نیست؟ دیگه انگار آدمیزاد نیستی ایگو نداری حس نداری و این ها هستند که آدم رو به حرکت در می آورند!؟
شاید بگید این چیزها که بهت انگیزه داده بودند منفی بودند اما نمی دونم چه جوری که چیزای خوب و مثبت بهم انگیزه نمی دهند حتما باید تو سختی و ناراحتی قرار بگیرم شاید بی خیال و تنبلم نمی دونم اما می دونم بیشتر آدم ها هم مثل من هستند حالا به خاطر فرهنگه یا تربیت یا ژنتیکمون، نمی دونم!
نظر شما چیه؟ شما هم بعد از اینکه گریه می کنید سردرد میشید و حتما باید بخوابید البته من خشمگینم میشم همینم وای به حال وقتی که خشم و گریه و ناراحتی با هم رخ بده کلا با احساسات مشکل دارم!؟
حتما دیده اید بعضی ها سریع تر به موضوعات واکنش می دهند بعضی ها دیرتر، اکثرا فکر می کنیم آنکه واکنشش سریع تر است سریع تر در آن موضوع بالغ شده است و این یک مزیت است.
اما توجه شما را به مثالی جلب می کنم شما وقتی غذا می پزید شعله اجاق گاز را کم می کنید تا مواد آرام آرام بپزند و غذایی که با شعله ی زیاد و در طول زمان کم پخته شده است کیفیتش از غذایی که آرام آرام پخته شده است کمتر است، این مثال را مولانا نیز در مثنوی می زند.
البته من خودم در بیشتر موارد جزو گروهی هستم که سریع پخته می شوم چه بلوغم در نوجوانی، چه رشد عقلی ام، چه واکنش هایم به حوادث اخیر کشور و ... .
همیشه فکر می کردم جلوتر از سنم بودن خوب است درست است که سخت است چون تنها می مانی اما خوب در رقابت از بقیه جلوتر هستی اما زندگی مسابقه نیست و دیدم آدم هایی را که خیلی بچه بودند اما یک اتفاق آنچنان بزرگشان کرد که با وجود اختلاف زیادی که با من داشتند ناگهان بزرگ شدند و به من رسیدند!
از دیشب مدام در رابطه با موضوعات مختلف ناراحت که می شوم به خودم می گویم غمت نباشه! واقعا چرا این همه سال این قدر حرص و جوش خوردم و ناراحت و عصبانی شدم؟! همه چیز درست پیش می رود به سمت هدف نهایی! غمم نیست! خدا هست و خدا هست و خدا هست!
ما گاهی نعمت های دیگری را می بینیم یا برتری های یک نفر را نسبت به خود می بینیم و گاهی یک نفر نعمت ها و یا برتری های خود را به نمایش می گذارد و به ما فخر می فروشد و ما هم دلمان می خواهد آن نعمت و برتری را می داشتیم و اگر قابل کسب باشد تمام تلاش خود را می کنیم که بدستش آوریم و اگر هم غیر قابل دستیابی باشد دچار دفاع های روانی می شویم تا حال خودمان را خوب کنیم یا ممکن است از راه های نادرست مثل حسادت بخواهیم به آنچه او دارد دست یابیم.
اما آنچه من یاد گرفتم و فهمیدم یک قانون در دنیاست اگر کسی مزیتی یا نعمتی یا برتری نسبت به دیگری دارد آن دیگری نیز مزیت و نعمت و برتری نسبت به این شخص دارد و این که ما نمی دانیم خداوند چه نعمتی و برتری از آن شخص گرفته و این نعمت و برتری را به او داده است.
البته که هر کس نعمت و برتری بیشتری بر دیگران داشته باشد مسئولیتش در قبال دیگران و خود و خداوند بیشتر است و این نعمت ها امانتی است از طرف خدا که به او داده شده است و نه می توان فخری فروخت و نه غره به آن ها شد که هر کس دچار این امراض روحی شود سقوط خواهد کرد.
لازم است هر کدام از ما قلبی به آنچه خداوند به ما عطا کرده است راضی باشیم و داشته های خود را ببینیم و شکرگزار آن ها بوده و چشم و حسرت به داشته های دیگران نداشته باشیم و دست از رقابت و رقابت جویی برداریم و زندگیمان را با حسرت خوردن تلخ و تلف نکنیم.
اگر کسی نعمتی را بخواهد باید تلاش کند و از خداوند بخواهد به او هم همانند دیگری این نعمت را بدهد خدا را چه دیدید شاید شما بعد از کشیدن سختی های راه کسب آن نعمت چیزی بیشتر نیز کسب کردید.
خداوند در سوره نسا آیه 32 (ترجمه الهی قمشه ای) می فرماید:
آرزو (و توقّع بیجا) در فضیلت و مزیّتی که خدا به آن بعضی را بر بعضی برتری داده مکنید؛ که هر یک از مرد و زن از آنچه اکتساب کنند بهرهمند شوند. و هر چه میخواهید از فضل خدا درخواست کنید (نه از خلق) که خدا به همه چیز داناست.