باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

تنبلی و کسالت و گناه

من چندیست خیلی احساس بی حوصلگی و کسالت دارم چه در امورات زندگی چه در امورات عبادی!

هر چی صبر کردم یه اتفاقی بیفته و حال من رو دگرگون کنه نشد که نشد نمی دونم چه گناهی کردم که این طور شدم!؟

گاهی انرژی بهم بر می گرده اما وقتی هم بر می گرده ذوق و شوقی نیست، انگار خوردن و خوابیدن خیلی بهم ساخته!؟

نمی دونم چه کار کنم؟! دلم می خواد به زندگی برگردم اما به دلخوشی چی؟۱

دنیای بچگی

عمه یک نوشته گذاشته که فسقلی گفته اونو خدا به عمه اینا هدیه داده!؟

چقدر دنیای بچگی خوب بود، از همه چی بی خبر بودی فقط بازی می کردی!؟

این قدر دوست دارم مثل بچگی ها غرق بازی بشم و اون خوشی ها رو باز تجربه کنم!؟

هر چی که بزرگ تر میشی زندگی سخت تر میشه!؟

هر چی تجربه و عقلت بیشتر میشه زندگی سنگین تر میشه!؟

آزادی یعنی بچگی که هیچ وظیفه و مسئولیتی نداشتی و فقط خودت بودی خودت!؟

من دیگه فکر کنم خیلی تنبل شدم این فکرها رو می کنم!؟

البته اصلا دوست ندارم دوباره بچه بشم، فقط اون حال و هوا رو می خوام!؟

همین!؟

گریه کردن

به نظرتون گریه کردن خوبه یا بده؟

میگن گریه لازم هست و واکنش طبیعی بدن به حزن و ناراحتی هست اما پس چرا بعضی آدم ها اون رو نشانه ی نقطه ضعف یا لوس و ننر بودن می دونند؟!

من الان که تا قسمتی تخلیه شدم فهمیدم که اون نیرویی هایی که بیرون نمی ریزیشون و تخلیه شون نمی کنی اتفاقا بهت قدرت و انگیزه برای زندگی در دنیا و رقابت می دهند اگر درونت خالی باشه مثل یک آدم خنثی میشی نه چندان چیزی شادت می کنه نه چندان چیزی ناراحتت!

خوب این یه طوری نیست؟ دیگه انگار آدمیزاد نیستی ایگو نداری حس نداری و این ها هستند که آدم رو به حرکت در می آورند!؟

شاید بگید این چیزها که بهت انگیزه داده بودند منفی بودند اما نمی دونم چه جوری که چیزای خوب و مثبت بهم انگیزه نمی دهند حتما باید تو سختی و ناراحتی قرار بگیرم شاید بی خیال و تنبلم نمی دونم اما می دونم بیشتر آدم ها هم مثل من هستند حالا به خاطر فرهنگه یا تربیت یا ژنتیکمون، نمی دونم!

نظر شما چیه؟ شما هم بعد از اینکه گریه می کنید سردرد میشید و حتما باید بخوابید البته من خشمگینم میشم همینم وای به حال وقتی که خشم و گریه و ناراحتی با هم رخ بده کلا با احساسات مشکل دارم!؟