امروز دلم خواست برم ورزش ولی خیلی سنگینم باید دروازه وایسم، منظورم از ورزش فوتبال بود یا حالا فوتسال! اونم نه با دخترا بلکه با پسرا، جونم می خاره دیگه چی کار کنم!؟
نمی دونم حالم موقتیه یا کلا برگشتم به تنظیمات کارخانه!؟ انرژیم اومده بالا، دیگه دست و پام یخ نیست!؟ ولی فوتبال بازی کردن با پسرا هم دیگه حال نمیده، عوض شدن مثل قبل نیستن، آدما بچه بودیم بد بودن اما این قدر مثل الان بد نبودن، دیگه دوستی ها فاز نمیده، مرام و معرفت نیست!؟
تنهایی سرده ولی من همون موقعش هم کلی تنهایی تو حیاط با دیوار فوتبال بازی می کردم همیشه که همبازی نداشتم، چند وقت پیش توپ داداشمو برداشتم رفتم تو حیاط چند تا شوت زدم به دیوار و با توپ دویدم ولی خوب هنوزم مودم پایین بود و به نفس نفس میفتادم!؟
من ورزش رو از بچگی دوست داشتم الانم که داره ماه رمضون میشه همه جا تق و لقه، می خواستم برم کلاس یوگا اما اون هیجان نداره، فوتبالم تنهایی خیلی هیجان نداره ولی خوب خوبه، من با توپ رفیقم به قول کارتون فوتبالیستا البته چندان تکنیکی نیستما، پاسور خوبیم، تمام کننده ی افتضاح، مدافع سریش کله خر، و دروازه بان بدکی نیستم!؟
ولی دلم فوتبالم نمی خواد، دلم غم داره یه درد گنگ، به قول محمد اصفهانی: نمی دانم چه می خواهم بگویم / زبانم در دهان باز بستست / در تنگ قفس باز است اما / بال پروازم شکسته است / نمی دانم چه می خواهم بگویم / غمی در استخوانم می گدازد / خیال آشنایی ....!
وقتی بهش فکر می کنم می سوزم! وقتی می بینم ندارمش اعصابم خرد میشه! وقتی می بینم ازش دورم، دور نزدیک ، افسرده میشم! چقدر تلاش کردم براش اما نشد! آخرش کم آوردم! دستم کوتاه موند! گول عشقای دیگه رو خوردم! هوایی شدم! همین قدر بود خواستنم! من لیاقتش رو نداشتم! بهم نشون داد چقدر کوچیکم! گفت تو عددی نیستی منو بخوای! من باید بخوامت! :/
دست و پام دو مرتبه یخ کرد!؟ :/
چه کردم که این جوری مورد خشم و غضب قرار گرفتم!؟ نمی دونم!؟
منو میشکنه اما من عاشق همین شکستنم!؟ جایی نمیرم، مقیم این درگاهم!؟
دیروز اینجا نوشتم همستر و داگز هنوز لیست نشدن امروز داگز لیست شد! یعنی من میگم دنیا با من سر لج داره همه ش می خواد ضایعم کنه بگید نه! اینم یه نمونه ی دیگه ش
خلاصه که همیشه این طور بوده، از وقتی که یادم میاد این طوره!
دیگه اشکال نداره منم فهمیدم چطور باهاش مقابله کنم مثل اون شب که بازی اسپانیا بود گرفتم خوابیدم تا اسپانیا برنده بشه صبح شاد بشم اگه بیدار مونده بودم و با تمام وجود فوتبال نگاه می کردم قطعا اسپانیا می باخت!
خوش به حالشون که این قدر شادن! عکس بچگی افراد مشهور رو میدن هوش مصنوعی درست کنه بعد به اشتراک می گذارندش و کلی می خندن یا الان جام فوتبال اروپا و آمریکاست می شینن نگاه می کنن می پرن بالا می پرن پایین!
من نه اینکه حالم خوب نباشه و دلم دیگه از این چیزا شاد نمیشه به نظرم بچگانه می رسه، نمی دونم چه کار کنم! فوتبال خیلی هیجان داره ها ولی دیگه اکثرشون رو نمی شناسم از من جوون ترن و بچه به نظرم میان، قدیما فوتبالیست ها مردای بزرگ بودند!
نمی دونم من از بچگیم رابطه ام با بزرگتر از خودم بهتر بود تا کوچک تر از خودم البته اونایی که خیلی بزرگ تر بودن باید بهشون احترام می گذاشتی و قیافه برامون می گرفتن رو هم دوست نداشتم، چقدر بده بزرگسالی!
خلاصه که من فقط امباپه رو می شناختم که چشمش زدم و بینیش شکست چقدرم داغون شده بود پسر مردم الهی دلم سوخت، من طرفدار هر تیم باشم خراب میشه وضعش پس بهتره طرفدار نباشم امسال استقلال داشت قهرمان میشد تا گوشای من براش تیز شد صدر جدول رو از دست داد! دنیا با من لجه از اول همین طور بود!
می دونستید فرق نامزد و نامرد یک نقطه است؟ تو تلویزیون داشت در مورد نامزدها زیرنویس می کرد خوندم نامردها! بعد با خودم می گفتم عجب جرئتی دارن بهشون میگن نامرد!؟ بعد که دوباره نوشت دقیق نگاه کردم دیدم نامزده!؟ خلاصه که مواظب یک نقطه تون باشید خخخخخ
دیشب خواب کریس رونالدو رو دیدم!
بازی فوتبال بود!
بین النصر و یه تیم سفید و آبی!
رونالدو تو تیم سفید و آبی بود!
بعد هی می خواست گل بزنه نمیشد!
منم که نمی دونم تماشاچی بودم یا چی!؟
بازی پر هیجانی بود!
قبلی رونالدو هم توی یه هتل لوکس بودم!
نمی دونم دبی بود کجا بود!؟
اصلا نمی دونم چرا این خواب رو دیدم!
من طرفدارش نیستم!
بهشم فکر نکردم!
دیشب که فکرم پیش فقر بود!
برعکس جاهای پولداری رو دیدم!؟
هنوزم فکر کنم مردا رو بیشتر از زن ها دوست دارم!
اون حس انزجارم هم از اینه که دیگه رابطه ی نزدیک باهاشون نگیرم!
دوری و دوستی!؟
ضرب المثلی که من از بچگیم بهش عمل کردم!
بهتره آرامش دارم!
نوع نگاه ما به شکست،
اهمیت فوقالعادهای در مسیر موفقیتمان خواهد داشت.
همهی ما روزی شکست را تجربه کردهایم
و باز هم تجربه خواهیم کرد.
شکست بعضی را فلج میکند، و بعضی را برمیانگیزاند...
#آلکس_فرگوسن
آقای فرگوسن راست میگه، من فکر می کنم حالا که شکست خوردم دیگه همه چی تموم شده و مثل اولش نمیشه، اگه بازیکن فوتبال بودم با اولین مصدومیت بازی رو کنار می گذاشتم یعنی بین افرادی بودم که این طور بودند از اولم بهم گفتن نکن بشین و این حرفا!؟
دیروز یه مستند داشت نشون میداد یه قسمتش در مورد تیمور لنگ بوده توی یه جنگی تیر به پاش می خوره و لنگ میشه اما با همون لنگی دنیا رو فتح می کنه!؟ حالا بگذریم این آدم ها معمولا موتور محرکشون حرص و آز و طمعشون هست و برای من این چیزا رنگ باخته اما بازم خیلی توانا بوده،
اون وقت من نشستم تو خونه میگم نمیشه نمی تونم!؟