باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

حال آدم ها

روی اینتستاگرام کسایی که من فالوشون دارم اکثرا حالشون خوب نیست حتی اون که هر روز مدیتیشن می کنه و می خواد به بقیه انگیزه بده چندان شاد و سرزنده نیست بگذریم که یه عده شوآف می کنن و همه چیز رو خوب نشون میدن و شادی ها و خوشی هاشون رو می ذارن که گفتم شوآفه و اون ها هم حالشون خوب نیست،!

امروز با خودم فکر کردم شاید حال من از همه بهتره و خودم خبر ندارم اتفاقی که امروز افتاد یا بهتر بگم نیفتاد اون حالت کسلی و ملولی بود که من فکر می کردم به خاطر گناه میاد سراغم یعنی اوشو هم یه بار به یکی از مراجعه کننده هاش گفته بود که از گناهه اما من دیشب با خاله م  دعوا کردم باید این اتفاق میفتاد اما خیلی سرزنده  ام اتفاقا فقط خیلی امروز گرسته ام و تاثیر داروهای لاغری یک دفعه چند روزه رفته و من امتحان کردم عناب می خوردم جلو اشتهام رو می گرفت اما امروز نگرفت و از دیروزم عرق رازیانه رو شروع کردم که هم استروژن داره هم کلی ویتامین و هم واسه لاغری خوبه دیروز بدنم خیلی بعد از اینکه خوردمش بازم می خواست و چند بار با فاصله خوردم اما امروز فقط یک لیوان خوردم البته ته لیوان یه کم عرق ریختم و بقیه ش رو آب ریختم و خوردم به هر حال شکلات خوردم و شیر و گروسان و گرستنگیم برطرف شد! باید هی برم دکتر تا این مشکل من که ده ساله برام پیش اومده برطرف بشه وگرنه از چاقی بیماری های دیگه می گیرم!

داشتم از حال آدم ها می گفتم هر روز ویدئو میاد از آدم هایی که دارن اعتراض می کنن و دیروز یه برنامه اتفاقی یه تیکه شو دیدم می گفت ما باید خشممون رو به روش سالم ابراز کنیم مثلا آقاهه چون خشم داشته رفته بود وکیل حقوق بشر شده بود که با فعالیت در این حوزه خودش رو تسکین بده منم اتفاقا چند روز پیش به مامانم گفتم خیریه های فامیلا نمیشه من برم به عنوان کمک؟۱ گفت می پرسم تو فامیل مامانم چند تا دخترای فامیل های دورترمون هستن هم سن و سال منند اتفاقا هر وقت مامانم رو می بینن احوالم رو می پرسند بچه بودیم با هم بازی می کردیم ولی دیگه خیلی فاصله بینمون افتاد اصلا به نظرم تو فاز هم نیستیم ولی مامانم میگه با اونا برم دوست شم و رفت و  آمد کنم شاید تستش کردم!

خلاصه که رفت و  آمد با آدم های درست و حسابی و مهربون از هر تراپی و مدیتیشنی بهتره منتها من می گم یه اخلاق بدی دارم اولش رابطه ام خوبه اما بعد که آدم ها رو می شناسم و اخلاق های بدشون می بینم از چشمم میفتن اتوماتیک ازشون فاصله می گیرم الان که خیلی بدببنیم هم بیشتر شده فکر می کنم همه ی آدم ها ِغرض دارن!


بعدنوشت: امروز یه مقاله خوندم اینکه همه ش گرسنه ام می تونه از استرس باشه و دلیل جسمی نداشته باشه، واقعا نباید اخبار ببینم و به سیاست فکر کنم فقط هیجانیم می کنه!


بعدنوشت بعدی: الان که ساعت تقریبا 4 و نیم بعد از ظهر هست اون حس غم و در خودفرورفتگی و بی حوصلگی یک دفعه سراغم اومد!

روزنوشت لشی

دیروز از صبح پر انرژی بودم!

هوا هم خوب بود!

رفتم تو حیاط یه کم ورزش کردم و نفس عمیق کشیدم!

امروز اما مثل لش افتادم!

اصلا انرژی ندارم!

از تو تختخواب بلند شدم چون می دونستم بخوابم سردرد میشم!

یه چای نبات خوردم!

روی مبل ولوام!؟

کبدم خیلی وضعش خراب شده!

کف پاهام ترک ترک شده!

ذهنم هم چند روز مشوش بود!

تو اینترنت زدم علائم کبد چرب گرید 3 اینا رو آورد!

گفت ویتامین بی جذب نمیشه که این طوره!

قرص ب کمپلکس داشتم چند روزه می خورم بهترم!

کبدم هم درد نمی کنه!

نمی دونم چی شد یهو گریدش بالا رفت!؟

سالها گرید یک بود!

یه ماهه قرص چربی سوزم می خورم چند کیلویی کم کردم!

ولی باید کامل وزنم رو بیارم پایین!

این قرصای اعصاب اشتهام رو زیاد می کنه!

وگرنه من این قدر چاق نبودم!؟

برام دعا کنید دکتر نمی دونم کجا برم!؟


بعدنوشت: حالم یه کم بهتر شد ولی کماکان منگم!؟

روز نوشت بی حالی

امروز حالم خوب نیست!

شب ها نمی تونم درست بخوابم!

از نصف شب بیدارم!

پشیمون شدم از نوشته ی دیروزم!

امروز چند تا کلیپ از وضع مردم در سیستان و بلوچستان از آقایان خادم و پرستویی دیدم!

وضع مردم خیلی خراب بود!

سیلم که اومده!

من واقعا مستاصلم!

باز هم وقتی حالم بده میرم چیزی می خورم!

و هی چاق میشم و حالم بدتر میشه!

از دیشب گرفتم بشینم و توی دفترم چیزایی که می خوام و نمی خوام رو بنویسم!

چیزایی که دوست دارم و دوست ندارم!

چرا این جوریم؟!

می خوام به عمق ذهنم برم!

شاید فرجی شد!

امروز از خودم فیلم گرفتم!

امروز از خودم فیلم گرفتم!

گوشی رو گذاشتم روی میز دکمه ضبط رو زدم و رفتم در فاصله ی دور ایستادم و راه رفتم!

واقعا شکل خرس شدم!؟ خیلی چاق شدم وحشتناکه!؟

نمی تونم این اضافه ی وزن رو کم کنم!؟

بیچاره شدم!؟