باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

روز معلم

امروز روز معلمه، یادمه تا دبیرستان این روز از صبح می رفتم گل فروشی با پول خودم برای معلمام گل می خریدم، مامانم میگفت از تو باغچه گل بکن ببر! همیشه آبروی آدم رو می خواد ببره!؟
من معلم هایی داشتم که تو زندگیم بهشون مدیونم، معلم کلاس سوم و پنجم دبستانم، خانم ها عنایت اللهی و معین درباری، معلم ریاضی راهنماییم، خانم حریری و چند تا معلم خانم و آقای دبیرستان که نام نمی برم توی زندگیم خیلی نقش مثبت داشته اند البته چند تا معلمم داشتم که نقش منفی داشتند ولی اونا هم تلنگری بودند!
همیشه دلم می خواست معلم بشم اما من یه مدلی هستم اگه یکی بیاد گریه کنه نمره بخواد نمره میدم یا تکلیف ننوشته باشه میگم اشکال نداره برای همین بدرد این کار نمی خورم و البته دیگه حوصله ی سر و کله زدن با دانش آموزم ندارم!؟
دانشگاهم خوب بود لیسانس خوش گذشت اما فوق لیسانس از دماغم در اومد و کلا قیدشو زدم ترجیح میدم خودم مطالعه کنم!
سیستم آموزشی ما مشکل داره یه معلم مجبوره اون جور باشه که اونا می خوان حتی اگر خودش اعتقاد نداشته باشه و وقتی دانش آموز اینو می بینه می گه چه معلم ریاکاری، بگذریم که یه عده دانش آموزان معتقدند معلم ها عقده ای هستند ولی خوب من از بد اخلاق ترین معلم ها خوبی دیدم به نظرم دانش آموزان مراعات کلاس درس نمی کنند دلشون می خواد هر کار دلشون خواست بکنن؟!
خلاصه که معلم ها خیلی زحمت می کشند و به نظر من واقعا فرهنگ دارند زمان ما که این جور بود اسم فرهنگی براشون برازنده است!

من فکر می کنم پس من هستم!

من فکر می کنم پس من هستم! وقتی نوجوان بودم و این جمله رو از دکارت شنیدم چقدر ذوق کردم!
ذهن من خیلی تیز و قویه، اینکه می گم تیزه یعنی برانه! همیشه انگار یه نقطه از مغزم اون سمت چپ نشسته و حرف می زنه! ذهن من صدا داره!

همیشه فکر می کردم مال همه این طوره اما یه بار از برادرم پرسیدم ذهنت صدا داره تعجب کرد گفت چی؟!
یه بار توی تلویزیون دیدم یه خانم که صرع داشت می گفت ذهنش صدا داره! بابای منم صرع داره ولی من ندارم، اول که سردرد میشدم فکر می کردم دارم مثل اون میشم اما دکتر گفت نه ربطی نداره!

نوار مغز دادم سی تی اسکن و ام آر آی، همه شون نرمالند من فقط مشکل هورمونی دارم!؟

خلاصه که همیشه به ذهنم می بالیدم اما از وقتی مریض شدم فهمیدم دردسره!؟

با مکتب های معنوی هم که آشنا شدم گفتند ذهن، خود دروغی هست یعنی دکارت رسما توهم زده بوده و خویشتن حقیقش رو با با خود دروغی ذهن اشتباه گرفته بوده!
اما اکثر آدم ها همین طور هستند یعنی به هر کی بگی دکارت توهم زده بوده میگه خودت متوهمی، دکارت فیلسوفه!؟
خلاصه که من مانده ام تنهای تنها، من مانده ام میان سیل فکرها

آواز پرندگان

دور و بر خونه ی ما یه عالمه پرنده زندگی می کنند، از سحر شروع به خوندن می کنند، آوازهای گوناگون و قشنگ، انگار نوبتی می خونند!

جالبیش اینجاست من وقتی گوشم را تیز می کنم و میام که به آواز پرنده گوش کنم و با خودم می گویم چه آواز قشنگی، پرنده ساکت میشه حتی وقتی من توی اتاقم و پنجره بازه و اون ها تو حیاط هستند!

نمی دونم چی تو ذهن من هست که تمام دنیا باهاش لج هستند و بر خلافش عمل می کنند!؟

خیلی جالبه که پرنده من رو نمی بینه اما فرکانس ذهن من رو می گیره و فرار می کنه!؟

البته استثنا یک جفت بلبل داریم شایدم سهره باشند ماده ش از من خیلی خوشش نمیاد اما نرش من رو دوست داره وقتی میرم تو حیاط میاد بالای سرم روی شاخه ها می شینه ولی وقتی براش سوت می زنم پا میشه میره!؟


دیشبم خواب دیدم یه عالمه عروس کوتوله سبز و زرد اطراف خونه مون زندگی می کردند و من هم داشتم از کهکشان های آسمان عکاسی می کردم خیلی خواب خوب و قشنگی بود حیف زود بیدار شدم!؟

روز کارگر

من جایی کار می کردم که محیط صنعتی بود و کارگرها از توی اتاق من دیده می شدند البته هیچ وقت نرفتم بالای سرشون چون من کارم کامپیوتر بود و خوب اگر می رفتم اونجا می گفتند شما اینجا چه کار دارید!؟

چند باری داخل انبار رفتم چون برنامه ی انبار می نوشتیم! 

با تمام احترام باید بگویم کارگران ما یک کرختی درشون هست دل به کار نمی دهند و به نظر من به خاطر این است که مجبورند این کار را انجام دهند و حقوقشان هم بخور و نمیر است خوب وقتی این طور باشد چه انتظاری از کارگر هست که دل به کار بدهد؟!

به نظر من مشکل از مدیریت جامعه است مدیرهای ما نسبت به زمانه عقب هستند و دوست هم ندارند شیوه های جدید مدیریتی را یاد بگیرند من به شخصه کارگاه های مدیریت شرکت می کردم و کتاب های به روز را می خواندم اما موقع پیاده ی روش ها به مشکل بر می خوردم چون که دیگران با من همکاری نمی کردند و من هم نتوانستم بفهمم چرا مدیر عامل سنگ می اندازد چرا هیئت مدیره بدبین است چرا کارمندان مقاومت می کنند!

شاید اگر که می ماندم و تلاش می کردم ریشه ی ایراد چرخ صنعت را پیدا می کردم اما خوب کار من نبود کار یک تیم علمی بود کسانی که مدیریت بدانند و روانشناسی و جامعه شناسی!؟ 

بنده فقط کامپیوتر می دانم چند سال اخیر هم که در خانه بودم کتاب ها و مقالات در این زمینه ها خواندم اما متخصص این زمینه ها نیستم! دید من دید یک مهندس کامپیوتر است البته که دید جدید هم پیدا کردم ولی پایه اش باز هم ریاضیست!؟

خلاصه که اگر مدیران و مالکان صنایع فکر می کنند کارگران خوب کار نمی کنند و تقریبا در تمام کشور این گونه است این موضوع باید از طرف دولت یا دانشگاه بررسی شود تا پویایی و حرکت به چرخ اقتصاد بازگردد!

خواب پدربزرگم

دیروز از سنگ قبر و مردگان حرف زدم دیشب خواب پدر بزرگ مرحومم رو دیدم بسیار سر حال بودند خواهر کوچکم و دو خاله ی کوچکم هم در خوابم بودند!