من یاد گرفته ام وقتی با کسی گفتگو می کنم کار به بحث و جدل می کشد، بکشم کنار، نمی دانم این کار چقدر درست است اما وقتی می بینم یک نفر رگ گردنش باد می کند و دارد جفنگ می گوید و می خواهد به هر ترتیبی پیروز شود می گذارم پیروز شود چون نمی خواهم من هم کار او را بکنم و سطح خودم را تا سطح او پایین بیاورم و کنفش کنم، سکوت را در مواجهه با چنین آدم هایی که تعدادشان هم کم نیست ترجیح می دهم برایم هم مهم نیست دیگران چه فکر می کنند مهم خودم هستم که در مورد خودم چه فکر می کنم، مردم یک روز برایت هورا می کشند یک روز هو ات می کنند!
نمی دونم چرا بعضی نوشته ها و حرف های بقیه به نظرم چرت و پرت میاد، مثلا همین کتاب آگاهی یه جاهاییش واقعا جفنگ میگه البته به نظر من!
این سال ها خیلی با کتاب هایی برخورد کردم که به نظرم چرت و پرت تو نوشته هاشون بوده از طرفی یه سری نوشته هاشون به قدری درست و عاقلانه بوده که آدم رو به حیرت می انداخته مثلا کتاب های اشو یا کریشنامورتی یا محمد جعفر مصفا و ...
تجربه به من میگه هر چی به نظرم چرت و پرت میاد برم توش، چون که اون جا چیزی هست که اندیشه ی من رو بسط میده، دنیای جدیدی رو به من باز می کنه که الان درکی ازش ندارم برای همین به نظرم چرت و پرت میاد اما خوب سخته وارد شدن و فهمیدن زیر و بم یه سری موضوعات!
دیگه گفتم فکرامو باهاتون به اشتراک بگذارم شاید شما نظری داشته باشید که به کارم بیاد!