عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند. قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند. وقتی وارد مسجد شدند، در جلسه، قرآن تلاوت میکردند. سخنور تا رسید قرآن دادند تا بخواند و یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت. نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد واقع شد. سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد.
وقتی با دوست قاریاش از مجلس بیرون آمدند، سؤال کرد، چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ طوری که کسی از تو ایراد گرفت که یک صدم تو قرآن وارد نبود؟ قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن، وقتی تو یک غلط خواندی من باید دو غلط میخواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو میخواستند بشنوند، تردید بر علم تو نداشته باشند. از تو میخواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم به آنها بدهم.
سخنور دست دوست قاریاش را بوسید و گفت: تو استاد اخلاق منی! چون وقتی که تو قرآن میخواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو میکردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد. چیزی که شیطان در دل من گذاشته بود، رحمان در دل تو نهاد
میگویند روزی شیطان تصمیم گرفت که از کار خود دست بکشد، بنابراین اعلام کرد که میخواهد ابزارش را به قیمتی مناسب به فروش بگذارد.
پس وسایل کارش را به نمایش گذاشت که شامل خودپرستی، نفرت، ترس، خشم، حسادت، شهوت، قدرتطلبی و غیره میشد.
اما یکی از این ابزار، بسیار کهنه و کار کرده به نظر میرسید و شیطان حاضر نبود که آن را به قیمت ارزان بفروشد.
کسی از او پرسید: این وسیله گران قیمت چیست؟
شیطان گفت:این نومیدی و افسردگی ست.
پرسیدند:چرا این همه گران است؟
شیطان گفت:زیرا این وسیله برای من بیش از این ابزار دیگر مؤثر بوده است. هرگاه سایر وسایلم بی اثر میشوند، تنها با این وسیله میتوانم قلب انسان ها را بگشایم و کارم را انجام دهم. اگر بتوانم کسی را وادارم که احساس ناامیدی، یأس، دلسردی، مطرود بودن و تنهایی کند، میتوانم هرچه که می خواهم با او بکنم. من این وسیله را روی همهی انسانها امتحان کردهام و به همین دلیل این همه کهنه است.
راست گفتهاند که شیطان دارای دو ترفند اساسی ست
که یکی از آنها دلسرد کردن ماست، به این ترتیب برای مدتی نمیتوانیم مفید باشیم.
ترفند دیگر، تردید افکندن در دل ماست تا ایمانمان نسبت به خدا و خودمان ضعیف شود.
برای جنگ که آمدی خانه ی ما را نابود کنی!
چه بگویم؟
بگویم خانه ی خودت نابود باد؟!
اینکه می شود آرزوی باز هم پدید آمدن تو!؟
نه تو باید بروی!
برو به همان جا که ازش آمدی!
برو پیش شیطان!
به شیطان بگو تو از آتشی!
ما از آب و خاکیم!
آتش ما را می سوزاند!
چرا این قدر بر بشر خشم داری!
بشر که احمق است!
هزاران سال است به حرف تو گوش می دهد!
باشد ثابت کردی از ما برتری!
ما را به حال خودمان بگذار!
آتش همیشه بد نیست!
اگر کنترل شده باشد سازنده است!
چرا از آتشت به نفع بشر استفاده نمی کنی؟!
که کردی!
که هر وقت دلت خواسته کردی!
داری چه کار می کنی با ما!؟
چرا روزگار فرشته بودنت را از یاد بردی؟!
تو که بالاخره گاهی رحمت می آید دوباره فرشته می شوی!؟
برگرد به روزگار خودت!
این جنگ را تمام کن!
آخر این قدر در شعله ی خشم سوختی چه شد؟!
بیا و دوباره راه مهر و دوستی را پیش گیر!
دوباره اهل شو!
به خاطر خودت، نه به خاطر ما!
اینکه لذتش بیشتر است موجوداتی دوستت داشته باشند و تو بر آن ها بزرگی کنی و آن ها تو را ولی نعمت خود بدانند!؟
تو که می توانی و بارها کردی!
آخر آدم یا هر موجودی با خدا لجبازی می کند؟!
خدا که دوستت دارد!
می دانی که اگر برگردی می بخشدت!
تو سال ها فرمانبردارش بودی یادش نرفته است!
خودت خدا را بهتر می شناسی!
آتش بر ما نیفکن!
چرا مردا بهشون برمی خوره؟! این قدر از زن ها در طول تاریخ بد گفتن و بد نوشتن و تحقیرشون کردند توقع دارن زن ها هیچی نگن؟! نمیشه که!؟
به عنوان یه دختر تا چشمت رو باز می کنی می بینی در همه جا دارن زن ها رو میارن پایین، زن ها رو شیطان صفت نشون میدند!؟ ببخشید اما بزرگترین جنایتکارای تاریخ همه شون مردند، از هیتلر و موسولینی ، چنگیز، ضحاک و .... حالا مردا شیطان صفت ترند یا زن ها!؟
اینکه زن ها از یه سری ترفند استفاده می کنند به خاطر همینه که حقشون خورده میشه و کسی هم حقشون رو نمیده پس دست می زنن فریب و ترفندهای دیگه!؟ خوب چی کار کنند؟! باید یه جوری زنده بمونند و به خواسته هاشون برسند!؟
البته من چند وقته فهمیدم این بار زیاد ناسزا که به زن ها گفته میشه برای کنترل زن هاست چه روش احمقانه ای و البته شیطانی هست!؟
من که یاد گرفتم با مردها مثل خودشون رفتار کنم، اگه یک قدم عقب برداری فوری می خوان بهت حمله کنند، پس باید محکم وایسی، از در عشقم دراومدم فایده نداشت بازم با کاراشون آزارت میدند، هر کار بکنی مردا آزارگرند، پس از این به بعد آزارشون میدم که دیگه طرف من نیان!؟
خواب عاشقانه دیدم!
من گذشته رو گذاشتم کنار!
الان هم تحت تاثیر خواب قرار نگرفتم!
اما نمی دونم حکمت این خواب ها چیه!
نمی دونم از طرف خداست یا از طرف شیطانه!
یا هیچ کدوم از طرف ناخودآگاه خودمه!
خواب های لذتبخشی هستند!
ای کاش در واقعیت هم این طور می بود!
اما نمی دونم در بیداری یه چیزی بهم میگه این طور نیست!
چای نبات ریختم و هات چاکلت!
دیشب خواب بودم بچه ها پیتزا گرفتند!
برای منم گرفتند!
من فقط امیدوارم کسی رو زجر ندم!
امیدوارم خواب هام فقط آرزوهام باشه!
همین!