باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خدای پاک و منزه

در زندگی گاهی اتفاقاتی می افتد که آدم را به شک یا کفرگویی می اندازد مثلا کار خوب می کنی و اتفاقات بد میفتد، بعد به خشم می آییم و به خدا گله و شکایت می کنیم که چرا با من بازی کردی؟ چرا جواب کارهای خوب من را با بدی دادی و غیره!

اما لازم است یادمان باشد خدای منان پاک و منزه از صفات انسانی ماست و دارای حکمت است و ما با عقل محدود خود نمی توانیم آن نمای بزرگ تر که او می بیند را ببنیم در ضمن که بیشتر اوقات تقصیر خودمان است درست عقل خود را به کار نبستیم و تصمیمات اشتباه و گاه احمقانه گرفته ایم ریسک بیخود و نا به جا کردیم و الا آخر!

پس یادمان باشد صفات انسانی را به خداوند نسبت ندهیم و آگاه باشیم قضاوت های ما بر سر سرنوشتمان کوته بینانه است و ما آخر داستان را نمی دانیم شاید دردی عظیم به صلاح ما باشد تا در آن پخته شویم، شاید تنهاییمان برای این باشد که وقتی در جمع قرار می گیریم از خدا غافل می شویم تنهایی باعث می شود به خدا روی بیاوریم و چیزهای دیگر!

خواب عاشقانه

خواب عاشقانه دیدم!

من گذشته رو گذاشتم کنار!

الان هم تحت تاثیر خواب قرار نگرفتم!

اما نمی دونم حکمت این خواب ها چیه!

نمی دونم از طرف خداست یا از طرف شیطانه!

یا هیچ کدوم از طرف ناخودآگاه خودمه!

خواب های لذتبخشی هستند!

ای کاش در واقعیت هم این طور می بود!

اما نمی دونم در بیداری یه چیزی بهم میگه این طور نیست!

چای نبات ریختم و هات چاکلت!

دیشب خواب بودم بچه ها پیتزا گرفتند!

برای منم گرفتند!

من فقط امیدوارم کسی رو زجر ندم!

امیدوارم خواب هام فقط آرزوهام باشه!

همین!

توبه از نوشته ی عصر

من از اون جایی که از خدا می ترسم در مورد نوشته ای که عصر در مورد الگوها نوشتم توبه می کنم اگر حرفی زدم که در خور این افراد نبود از خدا می خواهم من را ببخشد، این که حق و باطل این قدر در هم تنیده شده قطعا حکمتی دارد، این که این شخصیت ها در هاله ای از ابهام قرار دارند نیز حکمتی دارد!

چند روز پیش یک نفر از من پرسید پیرو چه کسی هستی گفتم حضرت علی بعد هم برداشت خودم را از شخصیت ایشان گفتم اما بعد با خودم فکر کردم آن قدرها هم نمی شناسمشان!

شاید این پروژه ای شود که رویش وقت بگذارم چون که من به این شخصیت های روحانی علاقمند هستم اما می دانم هر کتابی جذبم نمی کند کتابی که زیادی خشک و منطقی باشد خسته ام می کند و کتابی که صرفا ستایش و ارادت باشد برایم غیر قابل قبول است و از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان به نظرم مسخره و خنده دار است!

شاید هم خودم کتاب نوشتم یک کتاب با رویکرد مدرن، بدون مقدس سازی، بر مبنای واقعیت البته که کسی نمی تواند ادعا کند یک شخصیت تاریخی را به طور واقعی شناخته و شناسانده است!


کم طاقتی

دیگه واقعا کم طاقت شدم الان تو اخبار خبر کشته شدن پسر عموی مادر کیان پیرفلک را شنیدم جلوی خودم را گرفتم گریه نکنم!؟

واقعا چقدر راحت آدم می کشند دستانم دارد می لرزد نمی توانم چیزی بگویم!؟

خسته ام از این همه جور و فساد،از این همه خبر مرگ، از خودم، از این آدم ها!؟

چه کار کنم حالم خوب شود؟!


بعد نوشت: رفتم در دفترچه ام برای خدا نوشتم باید به رضای خدا رضایت دهیم ما حکمت مسائل و رویدادها را نمی دانیم جای شهیدان هم در بهشت است شاید باید خوشحال باشیم وقتی کسی شهید می شود چون رستگار می شود!


بعد نوشت ۲: پلیس ایران گفته است که فردی که کشته شده است با ماشین یک پلیس را زیر گرفته کشته است اما خانواده ی مرحوم می گویند که او چنین کاری نکرده است حالا حرف کدام یک را باید باور کنیم؟!

خشم و شجاعت

امروز به دوستم گفتم از خشم و نفرت پر هستم گفت در فلسفه و عرفان اسلامی قوایی داریم به اسم غضبیه که وقتی رشد پیدا کنه و به تعادل برسه تبدیل به شجاعت می شود، گفت در کتاب معراج السعاده ی ملا احمد نراقی کامل توضیح داده شده، این کتاب را در سایت گنجور پیدا کردم و این قسمتش را مطالعه کردم!

خلاصه اش این است که ما 4 قوا داریم:

عقلیه که با آن خوب و بد را تشخیص می دهیم و کلی می بینیم کمال این قوه حکمت است.

وهمیه که با آن مکر و حیله می کنیم جزئیات را می بینیم کمال این قوه عدالت است.

شهوتیه که به بقای بدن کمک می کند از خورد و خوراک تا اعمال جنسی و کمالش در عفت است.

غضبیه که برای دفاع از خود است که کمالش شجاعت است.

قوه ی عقلیه مختص انسان و فرشته است و قوای وهمیه برای انسان و شیطان و قواهای شهوتیه و غضبیه برای انسان و حیوان است و هر کسی که یکی از این قوا در او قوت بگیرد جزو دسته ی مذکور خواهد بود!

البته این ها وحی نیست و می شود نقادانه به این مباحث نگاه کرد اما به نظرم جالب آمد گفتم به اشتراک بگذارم، شاد باشید!