باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

ارتباط با دوست

نمی دونم من خیالاتی هم و وهم خودمه یا واقعا با دوستان و آشنایان در ضمیر خودم ارتباط دارم یعنی یه عملی در قبالشون می کنم بعد یه واکنشی ازشون در ذهنم میاد، این چقدر واقعیه؟! آیا صرفا خیاله؟! ولی من دقت کردم روی اون طرفم اثر داره، انگار در سطح ضمیر با هم ارتباط داریم، از قدیما هم این طور بودم ولی بهش آگاه نبودم چند وقته دارم می بینمش!؟ مثلا اون روز گیل پیشی دیر کامنتم رو تایید کرد، منم گفتم دیگه کامنت براش نمی ذارم، بعد توی ذهنم واکنش نشون داد که دوستم داره ناراحت میشه، بعد جالب بود دوباره چک کردم دیدم تایید کرده!؟ این ارتباط رو با اونایی که عاشقشون بودم هم دارم!؟ این پدیده اسمش چیه!؟


پی نوشت: می تونم ساعت ها با شخصیت خیالی از دوستم تو ذهنم گفتگو کنم!؟ و دیدم این شخصیت خیالی شبیه شخصیت واقعی خود اون فرد هست و اثرات همون فرد رو روم می زاره!؟

ضمیر ناخودآگاه

امروز یک تکه سخنرانی در مورد قانون جذب و این که بدن ما صرفا ارتعاش ها رو تفسیر می کند دیدم در سخنرانی به ارتعاش ضمیر ناخودآگاه که باعث می شود کائنات به ما واکنش دهد پرداخته شده بود.

بعد از دو کلیپ انگیزشی دیدم و یک کلیپ در مورد هیپنوتیزم، با دقت به خودم تا الان دریافته ام که ضمیر ناخودآگاه واقعا قابل برنامه ریزی هست آن دو کلیپ انگیزشی در سرم یک تکانه به وجود آورده اند که باعث می شوند همین الان بلند بشم و دست به کار بشوم اما می دانم اثر این تکانه موقتی هست فوقش یک ماه دوام دارد و بعد من دوباره در افکار منفی ام غوطه ور می شوم!

من همیشه به این اعتقاد داشتم که این برنامه ها الکی هستند و صرفا یک بازار هستند اما حال که خودم را بیشتر کاویدم متوجه شده ام نه چندان هم سر کاری نیستند منتها قضیه آن طور که آن ها برای بازار گرمی خود بیان می کنند نیست بلکه بسی عمیق تر و پیچیده تر است!

ذهن ما بر اساس تجارب کودکیمان جهان هستی را تفسیر می کند و این تفسیرها باعث می شوند زبان بدن و نگاه های ما و رفتاری که از ما صادر می شود به گونه ی خاصی باشند و باعث جذب یا دفع آدم های دیگر شوند!

تا اینجایش را فهمیده ام اما اینکه من نگرش مثبت و موفق و  ثروتمند داشته باشم کائنات مرا به موفقیت می رساند و اینکه من نگرش منفی و شکسته خورده و فقیر داشته باشم کائنات مرا در مشکلات می اندازد هنوز در کتم نمی رود!

آخر من تجربیاتی داشتم که این قضیه را رد می کند در اوج ناامیدی و نگرش منفی شانس های بزرگ آورده ام و در اوج خوشحالی و موفقیت شانس های بد آورده ام اتفاقا من هر وقت خیلی خوشحالم دنیا می زند توی پرم!؟ شاید بگویند این به خاطر ضمیرناخودآگاهت هست که همیشه منتظر اتفاق بد است!؟

دیگر نمی دانم شاید یک روز فهمیدم در این جهان چه خبر است!؟

من بودم، من هستم

من آدم خودساخته ای بودم!

موفق بودم!

گلی بودم تنها بر پهنه دشت!

اما روزگار خواست مرا بچیند!

مرا چید!

من زیر خاک ماندم!

و کاری نمی توانستم بکنم جز ریشه دواندن!

هنوز هم ریشه می دوانم!

این قدر ریشه می دوانم که دیگر کسی نتواند آسیب بهم برساند!

این بار درخت می شوم!

پر از شکوفه!

وقتش که برسد مرا خواهید دید با چه سرعتی رشد می کنم!

اما الان وقت ریشه دواندن است!

هنوز در عمق تاریکی ها باید بروم و سرک بکشم ببینم آن جاها چه خبر است!

هنوز ناشناخته هایی در عمق زمین در عمق ضمیرم دارم!

تنهایی مجالیست برای ریشه دواندن و نفوذ کردن به عمق خاک!

این بار، بار دیگریست و من آدم دیگری هستم!

با تبر هم به جانم بیفتید نمی توانید ریشه ام را نابود کنید!

خیلی باید بکنید! اهلش نیستید!؟