باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

تعصب

یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستانِ پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاه هایی مخالف شما دارند. روزنامه های احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد روزنامه ها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار می آیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشید. این طرز فکر زاینده نوعی احتیاط است.

#برتراند_راسل


من که واقعا از طرفدارای نظام حوصله م سرمیره و دیوونه می دونمشون تو ماهواره هم دنبال دروغ هاشون می گردم!

جلسات تعلیمی مسیحیت که می رفتم این قدر حرص می خوردم از بعضی حرفاشون، با خودم می گفتم از دست مسلمونا راحت شدم خودمو انداختم تو دامن مسیحی ها، از اون جلساتم اومدم بیرون البته هنوز باهاشون در ارتباطم تازه اینا پروتستان بودند کاتولیک ها که حتما داغ ترند!

گاهی می زنم شبکه ی کلمه تو ماهواره، وای از دست اونا حرص می خورم با اون ریشاشون!

کلا من با همه سر جنگ دارم نمی دونم چرا از اول بچگیم از این می ترسم مذهبی ها بهم دروغ بگن و متظاهر و ریاکار باشند، شاید چون وقتی بچه بودم بهم ثابت شد والدینم دین و ایمان درستی ندارند چون اخلاق نداشتند و به هم برچسب های این جوری می زدند، البته بعدا که بزرگ تر شدم فهمیدم اونا مهارت های زندگی نداشتن و هر دو اختلال شخصیت داشتند!

سیستم آموزش و پرورش

در مورد سیستم آموزش و پرورش گفته می شود که در بعضی کشورهای غربی به جای تمرکز بر درس تمرکز روی پرورش شخصیت و مهارت های فردی دانش آموزان است.

در سیستم آموزش و پرورش که ما بر پایه ی همان مکتب های سنتی استوار است از دانش آموز می خواهند درس ها را حفظ کند و طوطی وار تکرار کند نه خواسته می شود کودک به معنای آنچه در بن متن است دقت کند نه مهارت های منطقی و عقلانی کودک رشد می یابد!

البته گویا سیستم آموزش و پرورش حکومت توتالیتر یا تمامیت خواه یک سری فاکتورها دارد که در سیستم آموزشی ما لحاظ شده است اما از آنجا که در هر مدرسه حداقل یک معلم پیدا می شود که دانش آموزان را آگاه می کند این شیوه با شکست روبرو شده است!

آنچه در مدارس ما آموزش داده می شود عملا دانش آموز را وابسته به معلم می کند و بچه ها اکثرا از درس بیزار هستند و تنها از ترس نمره درس می خوانند و وقتی به دانشگاه می روند دیگر دوران عشق و صفا و آزادیشان شروع می شود.

در کشورهای غربی برعکس است در دبستان اصلا به بچه ها سخت گرفته نمی شود و با بازی به آن ها تعلیم داده می شود و بچه ها مهارت های اولیه زندگی را می آموزند و اجازه داده می شود کودک رشد خودش را داشته باشد و در دبیرستان فشار متوسطی بر نوجوانان است تحقیق کردن و استدلال کردن منطقی به آن ها  آموزش داده می شود، ورزش و مهارت های ارتباطی در اولویت است اما هر کس دانشگاه برود باید در آنجا زحمت بکشد  پوستش کنده می شود خیلی از افراد برای همین دانشگاه نمی روند و با مدرک دیپلم کار می کنند!

ما در کشورمان افتخار می کنیم که سطح سواد بچه ی دبیرستانی ما از سطح سواد بچه دبیرستانی آمریکایی بالاتر است غافل از این که ما انسان پرورش نمی دهیم به قول استادی انسانی روانرنجور پرورش می دهیم که پر از اطلاعات است اما نمی تواند ارتباط بگیرد و از پس مشکلاتش در جامعه برآید یک نفرش من!؟

یک مشکل دیگر که در جامعه ما وجود دارد این است که مدیران رده بالای ما اصلا روانشناسی و جامعه شناسی غربی را قبول نداشته به دنبال اسلامی کردن این علوم هستند و در نتیجه می خواهند مهارت های اسلامی و ایرانی به دانش آموزان یاد بدهند که البته ناکارآمد و در بیشتر موارد بدون پشتوانه ی علمی است و همین می شود که الان می بینیم.