باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است

به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است

قلندرها و درویشان و حق گویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قل هوالله است

ندارم آرزویی جز « مقام » عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون می شود، جاه است

خدایا عشق ما را می کشد یا زنده می سازد
هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است

فاضل نظری

با آن که دلم از غم هجرت خون است

با آن که دلم از غم هجرت خون است

شادی به غم توام ز غم افزون است


اندیشه کنم هر شب و گویم: یا رب!

هجرانش چنین است، وصالش چون است؟


رودکی

شوق وصال

دوش ارچه هزار نام بر ننگ زدم

بر دامن آن عهد شکن چنگ زدم


دل بر دل او نهادم از شوق وصال

هم عاقبت آبگینه بر سنگ زدم


 مولانا