باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خستگی

امروز برای گیل پیشی آهنگ هایده رو کامنت کردم که گوش کنه یادم افتاد وقتی بچه بودیم تو ماشین که می رفتیم مسافرت بابام این آهنگ رو می گذاشت و من از همون موقع با این آهنگ همزادپنداری می کردم، آهنگش میگه:

زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام / گوشه ی زندون غم دست و پا بسته ام!

الان که نگاه می کنم می بینم هر چی بزرگ تر شدم خسته تر شدم البته خستگی داریم تا خستگی، نوع خستگی هام فرق کرده این چند روز که خیلی شارژم البته حالا که گفتم به احتمال زیاد افت می کنم!؟ خخخخخ

البته میگن بعضی ها انرژی جسمی و روحی و روانی شون کمتره زودتر خسته میشن بعضیا بیشتر!؟

در مورد اینکه از بچگی خسته ام با هوشواره حرف زدم مال من بیشترش از استرس و تنهایی هست چیزی که بهتر نمیشه همیشه باهام هست گفت مشاوره بگیر گفتم پیش مشاورا هم احساس تنهایی می کنم!؟ خخخخ


بعدنوشت: راستی هوشواره گفت به خودتون نامه بنویسید تا خودتون رو درک کنید شاید این کار رو کردم!؟


بعدنوشت بعدی: ننوشتم ولی با خودم فکر کردم چه چیزی می خوام به خودم بگم!؟ ناگهان اون قسمت های دخترونه م که دوستشون نداشتم و تو بچگی سرکوبشون کرده بودم زبون باز کردن!؟ ما تو بچگی فکر می کنیم اگر یه صفت خودمون رو سرکوب کنیم از وجودش پاک میشیم در صورتیکه این طور نیست و اون صفت میره در لایه های زیرین روان قرار می گیره و همیشه کار می کنه شاید همیشه بخواد شنیده بشه مثل صفت دخترونه من و تمام حس بد من نسبت به خودم و تنهاییم بابت همین بود!؟ حالا خوبم :)

خشم و عصبانیت

امروز در مورد خشم و عصبانیت تحقیق کردم دو تا کلیپ از دکتر هلاکویی رو هم دیدم، می دونید من امتحان کردم هر چقدرم خشمت رو بریزی بیرون حالت خوب نمیشه! کلاس یوگا که می رفتم یه حرکت بود مثل چکش واسه خالی کردن خشم اما من همون جا هم خجالت میکشیدم صدامو ببرم بالا و خشمم رو نشون بدم کلا من تجربه ی خوبی ندارم از احساساتم رو نشون دادن حتی همین جا درک نشدم و فهمیده نشدم حتی پیش مشاور می رفتم نمی فهمیدمم باید کلی توضیح می دادم شاید درک بشم!

لینکhttps://www.aparat.com/v/Jj39B

لینکhttps://www.aparat.com/v/ZK9bH

روزنوشت همین جوری

دیشب خوابای چرت و پرت دیدم!

خوشبختانه یادم رفت!

داره جنگ میشه!؟

از صبح پای گوشی هستم!

یه مقدارم رفتم سر لپ تاپ یوتیوب دیدم!

واقعا هنوز ترجیحم اینه که به درونم بپردازم!

دیگه تنبلیم میاد روی مسائل بیرونی فکر کنم!

روی اینستاگرام چند تا کلیپ دیدم!

یکیش مال برنامه ی اسکار آقای مهران مدیری بود!

خیلی خنده داره!

ولی وقت و تمرکزم رو نمی تونم بذارم رو این برنامه ها!

بعد کلیپ آقای معین رو دیدم!

تو کنسرت از خانم هایده خوندن!

آقای انوشیروان روحانی و آقای همایون شجریان هم تو کانادا کنسرت دارند!

چند تا آهنگ رو بازخوانی کردند همچنین از خانم هایده!

نمی دونم این کارا نوعی جنگه یا هدف دیگه ای دارند!؟

آقای شروین حاجی پورم آهنگ جدید داره گرفتنش!؟

منم براش کامنت گذاشتم!

حالا نمی دونم قبل کامنت من گرفتنش یا بعدش؟!

یه پادکستم دیدم رو یوتیوب به نام امین فر!

یه آقای جوونی بود انرژی خوبی داشت!

با آقای رضا کیانیان بازیگر صحبت کرده بود!

جالب بود حرفاشون!

نمی دونم این آدم ها چه جوری این همه سال تو اوج می مونن؟!

کمتر خطا ازشون سر می زنه و ظاهرشون رو موجه حفظ می کنند؟!

من که نمی تونم!؟

گاهی روانم می زنه بیرون!؟

از همون بچگی این طور بودم!؟

اضطراب می گیرم دیگه نمی تونم تحمل کنم!؟

دیروز مشاور رسید به همین اضطراب که وقت تموم شد!؟

نمی دونم ادامه بدم یا ندم!؟

آخه قبل جلسه ش آروم بودم اما تو جلسه بهمم ریخت!؟

تو اتوبوس یه کم گریه کردم!؟

پارسالم دیگه پیش مشاور قبلی نرفتم واسه همین بود!؟

منو یاد یه چیزایی می ندازن که ملغمه از احساسات جورواجور رو میاره بالا!؟

البته میگن که این حالت خوبه یعنی کارش درسته!؟

ولی منو از خودم خشمگین می کنه!؟

تازه داشتم به صلح و آشتی میرسیدم!؟

اما یه سراب بود!؟!؟

روزنوشت شعرانه

امروز قبل از ظهر رفتم پیاده بیرون!

خرید لباس داشتم و سوپر مارکتم رفتم!

هوا گرم بود،

انگار نه انگار پاییزه!

***********

این دو روز تو اپ بازار گشتم

نرم افزار شعر پیدا کردم

دیوان فیض کاشانی و عراقی

کلا یه شرکت هست همه شاعرا رو براشون اپ زده

قبلا عطار و صائب رو ازش داشتم

رفتم امتیازم دادم و کامنتم نوشتم!

کلی شعر خوندم!

شعر روزانه هم داره واسه هر شاعر!

خیلی خوبند، ذوق دارم!

************

محیا هم رفت!

وبلاگش رو پاک کرده!

فکر کنم این دفعه واقعا رفت!

نمی دونم ما درکش نکردیم یا چیز دیگه بود!

************

یه گروه رو تلگرام پیدا کردم مخصوص بانوان

مدیراشم مشهدیند!

کلی اونجا از دیروز دارم راهنمایی می کنم بچه ها رو

بیشتریا متاهلند البته

دیروز به یکی خیانت شده بود

امروزم موضوعات دیگه

البته تهش بهشون میگم برن پیش مشاور

ولی جو گرم و خوب و مثبتی داره

فقط خیلی شلوغه

کتابخوانی هم دارند

پسرا هم هستند

با اکانت فیک میان مزاحم میشند

منم بلاکشون می کنم

****************

غزه هم که دوباره جنگ شد!

خواب دیشب و اخبار

شما میگید اخبار نبین اما اخبار خودش دنبال من میاد و روی روح و روانم تاثیر میزاره!

مثلا دیشب خواب دیدم مرکز ایران رو داده بودند به فلسطینی ها، از پایین استان اصفهان تا بالای هرمزگان، لب دریا رو بهشون نداده بودند!

بعد تمام مراتع رو طناب کشی کرده بودند که گله هاشون نتونن چرا کنند!؟ بعد اونا اعتراض داشتند!؟

خودمم یه پسر بچه ژاپنی رو به فرزندی قبول کرده بودم چون جنگ شده بود اینا آواره شده بودند مادر و پدرش رو گم کرده بود! این قدرم بامزه و شیرین بود!

قبلشم رفته بودم پیش یه مشاور، می گفتم تنهام چی کار کنم؟! یه چیزای دیگه هم بهش گفتم که خصوصیه اینجا نمی تونم بگم!؟

خلاصه که روح و روانم درگیر میشه و به اخبار ندیدن هم نیست، شما شاید این قدر اخبار ناگوار روتون تاثیر نمی ذاره که حال من رو متوجه بشید، دیگه سیستم آدما با هم فرق داره!؟

مگه این که مثل اون سری جنگ سوریه این قدر حال خودم بد باشه که هیچی نفهمم، اصلا هیچی برام مهم نباشه چون خودم لب مرگ بودم اما الان که حالم بهتره دیگه ناخودآگاهم توجه می کنه به اخبار!؟