از آدم هایی که الگویمان هستند چه می دانیم؟
من از پیامبر اسلام حضرت محمد تقریبا هیچ نمی دانم کتاب سنن النبی را خواندم اما از شخصیت ایشان چیز زیادی درش نبود!
یک مدت مناقب مرتضوی را هم می خواندم اما جذبش نشدم در مورد حضرت علی بود، نهج البلاغه هم مطلب خاصی که در کتاب های دیگر نباشد نیز ندارد تا جایی که من خواندم!
در مورد حضرت فاطمه که هیچی نیست یک سری چرت و پرت فقط هست ایشان حتی مصحفی داشته اند که گور و گم شده است شاید هم از عمد ...
امام حسن که هیچ، از امام حسین هم بیشتر داستان سفر به کوفه و شهادت در کربلاست!
حضرت عیسی هم انجیل ها چند داستان ازشان گفتند اما چیز بیشتری نیست!
حضرت موسی هم تا جایی که من می دانم چند داستان بیشتر نیست!
حضرت ابراهیم هم که دیگر هیچی نیست جز داستان هایی!
حضرت مریم هم که گوشه نشین بوده است هیچی ازشان نمانده است!
یک سری نقل قول به این افراد نسبت داده شده است خوب است اما کافی نیست!
در کل نمی دانم وقتی هیچ چیز نمی دانم یا کم می دانم چگونه باید ازشان پیروی کنم یا رگ گردنم برایشان باد کند!؟
اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم نمی شود چون که خیلی چیزها تغییر کرده است باید دستورات قرآن را طبقه بندی کنیم کدام امروزیست کدام مربوط به گذشته است و البته می شود از روش قانون گذاری قرآن الگوبرداری کرد یعنی منطق و فلسفه اش را درآورد البته کوشش هایی شده است اما آنچنان موفق نبودند تا جایی که من مطالعه کردم!
خلاصه که یک انسان هایی الگویند اما به ما نمی گویند دقیقا چه کار کرده اند که الگویند؟! شاید بگویند سختی کشیده اند کارهای بزرگ کردند اما خیلی آدم های دیگر هم بوده اند که کارهای بزرگ کرده اند اما این گونه الگو نشدند و هنوز دعوای تاریخی سرشان نیست! یک چیز دیگری در میان است که من نمی دانم چیست!؟
حتما شنیده اید یک نفر عراقی در سوئد قرآن را آتش زده است هدفش چه بوده است نمی دانم چون قرآن زیاد است یکی را آتش بزنی باز هم هست اما اگر نفرتش را خواسته نشان دهد آن هم مهم نیست آدم های متنفر از کتاب های مقدس و خدا زیاد هستند خدا هم کاری به کارشان ندارد!
یک نکته ای که باید به کشورهای مسیحی و یهودی گفته شود این است که پیامبران شما بارها در قرآن تصدیق شده اند و البته بارها ازشان داستان و مثل در قرآن بیان شده است شما وقتی به کسی اجازه می دهید قرآن را بسوزاند در واقع پیامبران خودتان هم را هم بی اعتبار می کنید و فردی که قرآن می سوزاند از آن جا که دشمنی با خدا دارد بعدا شاید اقدام به سوزاندن کتاب های مقدس شما هم بکند!
خبر دیگر اینکه یکی از فیلسوف های ایرانی به نام آقای بیژن عبدالکریمی یک سری اظهار نظر کرده اند که من خیلی تخصص در مباحث مطرح شده ندارم و نمی دانم چقدر حرف هایشان درست است اما از آن جایی که به سلبریتی ها گفته اند جوش و خال صورت، یک مقدار در نزد ما خودشان را بی اعتبار کردند!
ایشان به نسل زد گفته اند که با گذشته پیوند ندارند و در نتیجه آینده ای ندارند آن هم نسل زد در سراسر جهان نه فقط ایران! خوب خودشان می دانند که اتاق های فکر حکومت ها و دولت ها آینده را ترسیم می کنند نه مردم، آن هایی هم که با گذشته رابطه داشتند مهره هایی در دست حکومت ها بودند خیلی کم هستند کسانی که بتوانند مستقل از سرنوشتی که حکومت ها می خواهند عمل کنند آن ها هم در انزوا می مانند و البته یک ابر قدرتی قاعدتا خواسته که نسل زد از سنت ها و گذشته دور باشند قاعدتا می خواهد آداب و فرهنگ جدیدی بر مبنای فناوری های جدید در آینده عرضه کند!
خبر دیگر اینکه می خواهند در میانکاله پتروشیمی بزنند و زور محیط زیست هم به لغو این پروژه نرسیده است ما خیلی خوشحالیم که در حوزه ی نفت و گاز می خواهند سرمایه گذاری کنند اما به چه قیمتی؟! قیمت از دست رفتن منابع طبیعی؟! آیا می صرفد تالابی که هزاران سال طول کشیده ساخته شود و هزاران سال محل زندگی موجودات زنده بوده است و مردم محلی از آن امرار معاش می کنند و می تواند منبعی تروریستی باشد از بین برود؟! چرا فقط جلوی بینییتان را می بینید چشم هایتان را باز کنید و فرصت های گرانبهاتر را هم ببینید!
خیلی دوست دارم در خدمت دوستان عزیز باشم اما به صلاح نیست از این به بعد فعالیتم رو کمتر می کنم، شاید جوابتون رو ندم، شاید خیلی دیر جواب بدم از همین جا عذرخواهی می کنم!
دلمشغولی هایم حالا کمتر است می خواهم به فکر خودم باشم یک بار در عمرم به فکر خودم باشم و باب دل خودم باشم! همین!
امروز زندگینامه ی آقای احمد شاملو را می خواندم سه بار ازدواج کرده اند! ازدواج اول ده سال و حاصل آن 4 بچه، ازدواج دوم 4 سال و ازدواج سوم 36 سال طول داشتند!
چند بار هم به زندان افتادند و تا پای جوخه ی آتش هم رفته اند! واقعا آدم شجاعی بودند!
من اگر بودم بعد از شکست اول در ازدواج، دیگر ازدواج نمی کردم اما می بینیم ازدواج سومشان خیلی خوب از آب در می آید و تعداد زیادی از آثارشان بعد از این ازدواج سروده می شود برای همسرشان خانم آیدا!
می گویند زندگیت از وقتی شروع می شود که ترس هایت را کنار بگذاری و از منطقه ی امنت خارج شوی اما خوب هنوز بخشی از من کودک است و نمی خواهد پا به بزرگسالی بگذارد!
یک نفر شاملو می شود که هنوز بعد از مرگش هم از او می ترسند یک نفر هم من می شوم که همیشه به گوشه ی تنهایی می خزم فکر کنم حتی کودک نیستم جنین هستم!؟
اگر من و شما به عنوان یک انسان حقوق مدنی برابر داشته باشیم یک نگاه مدرن و دموکراتیک به انسان است.
اما از طرفی وقتی آدم ها را می شناسی بسته به موضوعی که با آن آدم ها را دسته بندی می کنی آدم ها در درجات متفاوت با هم قرار دارند.
مثلا یک نفر با عقل تر و باهوش تر است و یک نفر درجه ی عقلی و هوشی پایینی دارد، یک نفر اطلاعات زیادی دارد و یک نفر دیگر اطلاعات محدودی دارد، یک نفر ایمان بیشتری دارد و دیگری بی ایمان است، یک نفر دارای عواطف و احساسات شدید است و یکی دیگر مثل مجسمه است و ...
آیا این آدم ها که با هم از هر لحاظی متفاوت هستند با هم برابر هستند خوب معلوم است که خیر، این آدم ها شایستگی ها و مشخصات متفاوت دارند.
حال ما یک مشکل داریم می خواهیم قانونی وضع کنیم که عادلانه باشد در نتیجه تصمیم گرفته ایم تمام انسان ها را در پیشگاه قانون برابر فرض کنیم اما این انسان ها واقعا با هم متفاوت هستند و برابر فرض کردن آن ها کاریست غیر عادلانه!
از طرفی علم آمار می گوید در یک جامعه تقریبا به طور مثال تعداد باهوش ها همان قدر است که تعداد کم هوش ها هم هست مگر یک عاملی این توازن را بر هم بزند!
از طرفی تجربه ی بشری ثابت کرده است هر گاه گروهی خاص از لحاظ قانونی در جامعه برتری یافتند ظلم و فساد در جامعه زیاد شده است پس نظریه پردازان باز به این نتیجه رسیده اند حقوق تمام انسان ها در مقابل قانون مساوی باشد تا چنین اتفاقاتی نیفتد!
ولی من یک مشکل دارم از طرفی آدم ها را قرار است برابر ببینیم از طرفی نمی شود این کار را کرد چون واقعا آدم ها با هم برابر نیستند برای مثال دانشمندی را فرض کنید که در مقابل یک فرد عامی قرار می گیرد این دو حتی نمی توانند حرف هم را درست بفهمند چه برسد که بخواهند با هم گفت و گو کنند!
به نظر می رسد امروزه به کسانی نیاز داریم که حرف بین یک گروه را برای گروهی دیگر یک جورهایی ترجمه کند تا دو گروه بتوانند با هم گفت و گو کنند، این اشخاص باید شناخت کافی از تفکرات هر دو گروه را داشته باشند البته شاید هوش مصنوعی بتواند این مشکل را حل کند!
و این مثال فقط از لحاظ عقل و فکر بود در صورتیکه در زمینه های مختلف هم چنین مثالی می توان زد البته اگر کسی خود سعی کند از دیگران شناخت حاصل کند خیلی خوب خواهد بود اما در جامعه ی متکثر و متنوع یک نفر نمی تواند در همه ی جوانب به این مهارت برسد!
در پایان نتیجه می گیریم با وجود اینکه انسان ها با هم متفاوت هستند لازم است در پیشگاه قانون مساوی باشند وگرنه یک جامعه ی بزرگ و متنوع و متکثر به مشکل بر می خورد از طرفی نیاز است شغل جدیدی به وجود آید که پیوند دهنده ی گروه های مختلف جامعه باشد تا جامعه بتواند با هم گفت و گو کند وقتی گروه های مختلف جامعه از انزوا در بیایند راه برای تبادل آگاهی و اطلاعات باز می شود و این باعث به وجود آمدن یک گفتمان نو می شود البته در حال حاضر تسهیلگرانی هستند در بعضی حوزه ها کار می کنند اما در جامعه ی ما بهشان توجه نمی شود!