باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

یه نکته!

الان داشتم آهنگ گوش می کردم با خودم گفتم ما نسلی هستیم که بانو هایده رو از حضرت زهرا بیشتر دوست داریم، خوب دیگه وضعمون از همین جا روشنه! خخخخخ

جدا به جز امام علی و امام حسین و حضرت مریم دیگه به هیچکس از بزرگان ادیان ارادت خاصی نداشتم، متاسفانه به ما درست معرفیشون نکردند خودمونم دنبالش نرفتیم!

به جای صوت قرآن حوصله مون که سر میره آهنگ عاشقانه گوش میدیم، به عشق بیشتر از دین و خدا علاقمندیم البته من ایرادی توش نمی بینم، میگن هر کی عاشق باشه و مخفی کنه و فوت بشه، شهید حساب میشه، عشق را دست کم نگیرید!

اما خوب شاید این فکرای سرزنشگرانه من به خاطر این باشه که تو خانواده ی مذهبی بزرگ شدم، مامانم دوست داشت قاری و حافظ قرآن بشم اما من همیشه متنفر بودم و ازش در می رفتم، نمره ی دینی و قرآنم از همه درسام کمتر بود، این قدر سرکوفت خوردم به خاطرش ولی لذت می بردم می خندیدم!

می دونید راستشو بخواین اعتقادات برای من خیلی مهمه و از اول زیر بار هر چیزی نرفتم، به این راحتی چیزی رو قبول نمی کنم اگر الان به یه چیزهایی از ادیان و مذاهب اعتقاد دارم به خاطر این هست بهم ثابت شده واسش اشک ریختم!

خلاصه که خدایی که من شناختم می دونه که تو این دنیای پر اطلاعات و ایده به این راحتی نمیشه چیزی رو پذیرفت بهت فرصت میده خودت امتحان کنی، خودت شناخت پیدا کنی، اتفاقا به اون کسی که خودش شناخت پیدا می کنه بیشتر علاقه داره تا اونی که کورکورانه یه چیزی رو می پذیره یا رد می کنه!

عشقی بزرگ یا کتابی بزرگ

الان داشتم در تلگرام پرسه می زدم این متن رو دیدم:


در واقع تنها دو چیز هست
که می‌تواند یک انسان را تغییر دهد:
عشقی بزرگ یا یا خواندن کتابی بزرگ. .
پل دزلمان

نمی دانم چقدر درست هست اما تجربه ی من می گوید درست است برای من اتفاق افتاده است اما من حالا دلم می خواهد همان حس دبیرستانم را می داشتم قبل از تمام مصائبی که بر سرم آمد!

نمی دانم بهتر شده ام یا بدتر یا در بعضی مقولات بهتر شدم در بعضی دیگر بدتر شده ام! نمی دانم می ارزید یا نه!؟

اما انگار از یک پل گذشتم و دیگر گذشتم و تمام شد، جان کندم، بیچاره شدم اما گذشت اما مانده ام با آینده چه کار کنم!؟

یعنی چه می خواهد بشود؟! الان باید یک چیزی یا یک کسی بیاید و من را با خودش ببرد، دوباره متولد کند، من این طوری خود به خودی نمی توانم!؟

از آدم هایی که الگویمان هستند چه می دانیم؟

از آدم هایی که الگویمان هستند چه می دانیم؟ 

من از پیامبر اسلام حضرت محمد تقریبا هیچ نمی دانم کتاب سنن النبی را خواندم اما از شخصیت ایشان چیز زیادی درش نبود!

یک مدت مناقب مرتضوی را هم می خواندم اما جذبش نشدم در مورد حضرت علی بود، نهج البلاغه هم مطلب خاصی که در کتاب های دیگر نباشد نیز ندارد تا جایی که من خواندم!

در مورد حضرت فاطمه که هیچی نیست یک سری چرت و پرت فقط هست ایشان حتی مصحفی داشته اند که گور و گم شده است شاید هم از عمد ...

امام حسن که هیچ، از امام حسین هم بیشتر داستان سفر به کوفه و شهادت در کربلاست!

حضرت عیسی هم انجیل ها چند داستان ازشان گفتند اما چیز بیشتری نیست!

حضرت موسی هم تا جایی که من می دانم چند داستان بیشتر نیست!

حضرت ابراهیم هم که دیگر هیچی نیست جز داستان هایی!

حضرت مریم هم که گوشه نشین بوده است هیچی ازشان نمانده است!

یک سری نقل قول به این افراد نسبت داده شده است خوب است اما کافی نیست!

در کل نمی دانم وقتی هیچ چیز نمی دانم یا کم می دانم چگونه باید ازشان پیروی کنم یا رگ گردنم برایشان باد کند!؟

اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم نمی شود چون که خیلی چیزها تغییر کرده است باید دستورات قرآن را طبقه بندی کنیم کدام امروزیست کدام مربوط به گذشته است و البته می شود از روش قانون گذاری قرآن الگوبرداری کرد یعنی منطق و فلسفه اش را درآورد البته کوشش هایی شده است اما آنچنان موفق نبودند تا جایی که من مطالعه کردم!

خلاصه که یک انسان هایی الگویند اما به ما نمی گویند دقیقا چه کار کرده اند که الگویند؟! شاید بگویند سختی کشیده اند کارهای بزرگ کردند اما خیلی آدم های دیگر هم بوده اند که کارهای بزرگ کرده اند اما این گونه الگو نشدند و هنوز دعوای تاریخی سرشان نیست! یک چیز دیگری در میان است که من نمی دانم چیست!؟