باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

جریانات و امواج اجتماعی

یه فایل دیدم از سخنان آقای احمد کسروی در قبل از انقلاب که دلایل خودشون رو از شکست مشروطه و ماندن استبداد در جامعه ی ما بیان می کردند مثلا می گفتند فرهنگ ما مشکلاتی که تا درست نشه استبداد بازتولید میشه اما اشاره نکردن دقیقا چه مواردی یا گفتن نخبگان و روشنفکران و علما در برابر توده ی مردم همیشه در زمان های حساس بازنده بودند الانم داریم همین رو می بینیم و یه بخش زیاد از صحبت هاشون در مورد درویش معابی و عرفان ایرانی بود که جریانی همیشه به وجود می آورد که به نفع دموکراسی نیست و مردم ایران هم خیلی هاشون طرفدار این افراد هستند البته در جای دیگر هم یک استاد علوم سیاسی اشاره می کردند که مردم ما ولایت محورند و علاقه ی زیادی به مریدی و مراد کردن یک نفر دارن و تا این باشه جامعه ی به دموکراسی نمیرسه ولی من هر چه نگاه می کنم می بینم هر چه نسل گذشته این اخلاق ایرانی کمتر شده تو بخشی از دهه شصتی ها بود ولی حالا بیشتر دهه هشتادیا اون کاری رو می کنن که خودشون فکر می کنن درسته البته رسانه ها حالا از شیوه هایی استفاده می کنند که موج درست می کنند و خیلی ها تحت تاثیر موج قرار می گیرند حتی دیگه تو کشورهای غربی هم این اتفاق داره میفته ولی اینجا هم هوشیاری افراد رو می طلبه که با امواج همراه نشند، در هر صورت اینا رو نوشتم که بگم مواظب باشید تحت تاثیر جریانات و امواج قرار نگیرید نترسید از روی ترس کاری نکنید به قول اوشو ما رو ترسو بار آوردن که راحت کنترلمون کنن و اسم ترسویی و محافظه کاری رو هم گذاشتن عاقل بودن و با این کلمات ما رو یه عمره گول زدن، نمیگم یاغی و عصیانگر باشیم اونم یه جور رفتار غیر عقلانی هست و دقیقا افراطی هست ترسو بودن تفریط هست باید یه چیزی بین این ها بود و اگر می خوایم واقعا زندگی کنیم لازمه از اشتباه کردن نترسیم، از اینکه گمراه بشیم و گم بشیم از ریسک کردن نترسیم چون که با ترس زندگی کردن هم به اشتباه می اندازتمون و گمراهمون می کنه تاریخمون نشون داده چقدر نوشتیم و پاک کردیم از ترس اینکه غلط باشه و هر بار پسرفت کردیم؟!

شورای رهبری

متاسفانه اونایی که میگن ایرانی ها آمادگی دموکراسی را ندارند به نظر می رسد راست می گویند البته بیشتر اینایی که کارهای بچگانه دارند انجام می دهند دهه شصتی به قبل هستند و جوان ها انگار متوجه ترند بگذریم که یه عده از جوان ها عاشق بعضی اشخاص هستند اما نکته ای که لازم است ذکر شود این است از قبل از سلطنت رضا شاه اهل علم پیشنهاد می دادند به جای یک شاه یا رهبر یک شورای رهبری وجود داشته باشد البته در فرهنگ ایرانی آن شوراها هم دو شقه یا چند شقه خواهد شد و هر چند نفر یک جبهه می شوند لازم است این شورا ساز و کاری داشته باشد که افراد مستقل باشند و با هم باندبازی نکنند یا یک نفر کل قدرت را با لابی بازی بدست نگیرد!

خلاصه که قدرت چیز وسوسه کننده ایست البته آدم سالم به دنبال قدرت هر چه بیشتر نیست یک ایرادی در عزت نفس افراد است که به دنبال قدرت می روند، هورنای که می گفت تمام روان رنجورها برتری طلبی دارند حال یا واضح است یا پشت پرده کار می کند تمامشان خوی استثمارگر دارند، آدم وقتی این چیزها را می خواند از خودش وحشت می کند اگر عاقل باشی از هر موقعیتی که برتر واقع شوی فرار می کنی چون می دانی ممکن است به کارهای خیلی وحشتناکی دست بزنی بدتر از کسانی امروز در قدرتند و تو ازشان انتقاد می کنی!


دعوا نداریم که!

اینکه نمیشه کتاب های آسمانی رو اثبات کرد از طرف خدا اومدن درسته از طرفی کسی هم نمی تونه اثبات کنه از طرف خدا نیومدند!

کلی آدم هستند از زمان های گذشته تا الان که میگن جملات این کتاب ها به قلبشون نشسته و زندگیشون رو تغییر داده اگر میگید به دموکراسی اعتقاد دارید پس به نظر این همه آدم نمیتونید بی اعتنا باشید!

من خودم تو اینستاگرامم شعر، جمله، آیه،‌ حدیث و ... گذاشتم جالب اینجاست که یه آدم هایی که ظاهرشون اصلا مذهبی نیست لایکم کردند بهشون گفتم مرسی که لایک می کنید گفتن به نوشته به دلم نشست!

وقتی یه مطلبی این قدر تاثیرگذار هست نمیشه ازش استفاده نکرد عقل من که این رو میگه!

بعدم دعوا نداریم که شما به دلتون نشسته خوب دیگه اون دل شماست ولی من نه همه ی مطالب اون کتاب اما بخش اعظمیش به دلم نشسته و کمکم کرده آدم بهتری بشم کمکم کرده تو این زندگی دووم بیارم حالا شما هزار تا استدلال بیارید نمی تونید تجربه ی منو رد کنید من هم نمی تونم تجربه شما رو رد کنم جای شما نیستم شما هم جای من نیستید هم دیگه رو نمی تونیم قانع کنیم پس بحث بیخودی که فقط باعث دلخوری میشه نکنیم!

برای خدا هم متاسفم که یارهای ضعیفی مثل من داره که نمی تونیم با قدرت منطق وجودش رو اثبات کنیم اما این رو بدونید اگر عقلانی ثابت بشه خدایی هست دیگه داستان دنیا و ایمان قابلیتش رو از دست میده چون دیگه همه خداباور میشند بدون ایمان قلبی!

بازی قدرت و ثروت

یادم هست موقع انتخابات 88 با بابابزرگم بحثم شد من می گفتم چرا باید یک نفر کم سواد با یک نفر باسواد یک اندازه حق رای داشته باشند ( اون موقع ها فکر می کردم سواد، درک و شعور میاره ) ایشونم گفتن تو داری دموکراسی رو با این حرفت رد می کنی!

بعد خود پدربزرگم رفته بود همه ی کارگرها و کارمند های شرکت و کارخانه را جمع کرده بود راضی شون کرده بود به موسوی رای بدند منم بهش گفتم اینا به شما میگن باشه یه پولی ازت می گیرن اما میرن به احمدی نژاد رای می دند! همچین عصبانی شد! خخخخ ولی آخرش حرف من درست دراومد! من هنوز باورم اینه که اون سال مردم رای دادند! خوب تعداد اونایی که وعده وعیدهای احمدی نژاد رو باور کردند بیشتر بود قشرهای بالای جامعه طرفدار موسوی بودند! 

شایدم من ساده ام و بازی های سیاست برام غیر قابل باوره و به ذهنم نمیرسه!

قدرت و ثروت

من یک چیزی به نظرم اومده، آیا درسته؟

تو کشورهایی که دموکراسی موفق هست افراد قدرت رو می خوان برای ثروت ولی تو کشورهایی مثل ما، آدم ها قدرت رو می خوان واسه قدرت، برای همین تو کشورهای ما هر کارم که می کنی انحصارطلبی بودنشون باعث میشه قدرت دست یکی بیفته اما تو کشورهای سرمایه داری، آدم ها قدرتم وسیله ی پول می کنند و با پولشون خوشند نه با قدرتشون!؟


پی نوشت: منظورم اینه که اونا ثروت رو قدرت می دونند اما ما زور و چماق رو قدرت می دونیم!