باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

تغییر کردن

در مسیر تغییر کردن گاهی به تنظیمات اولیه بر می گردی و لازم است با صبر و پشتکار دوباره مطالب جدیدی که یاد گرفتی رو عملی کنی!

اگر بخوایم قوی باشیم قلبمون گره می خوره پس لازم است که رها باشیم قوی بودن آدم رو خشن می کنه اما رها بودن انعطاف پذیرت می کنه!

روز کارگر

قبلا تحت تاثیر افکاری که از بچگی در تلویزیون بهمان گفته بودند بودم، قشر ضعیف و کارگر را مظلوم می دانستم و با این باور به چند نفر نزدیک شدم اما آدم های بدی از آب درآمدند، بنابراین نظرم عوض شد فهمیدم یک چیزی هست باعث می شود یک نفر در طبقات پایین باشد و یک نفر در طبقات بالا و البته آن هایی که از طبقات پایین خودشان را به طبقات بالا می رسانند آدم های درستی نیستند به هزار روش این کار را کردند و البته منش پایین دستی خود را نیز دارند!

در کل آدم خوب خیلی کم پیدا می شود از دست فروش تا مغازه دار همه می خواهند کلاه سرت بگذارند البته خودم هم چندان آدم خوبی نیستم شاید من هم جای آن ها بودم همین کار را می کردم!؟

کلا نمی دانم بهش می گویند یاس فلسفی یا چیز دیگر، دچار چنین حالی هستم حتی دیگر نمی خواهم به نیازمندان کمک کنم، دلم دیگر برایشان نمی سوزد، می دانم هر کس گرفتار نتیجه ی اعمال خودش یا نیاکانش است، همان طور که من هستم، کارمای خودم را بسوزانم شاهکار کردم، نمی خواهد کاری برای دیگران بکنم!

اصولا اکثر کسانی شعار عدالت و آزادی می دهند و به دیگران وعده می دهند دنبال رای جمع کردن هستند شاید نمی خواهند دروغ بگویند اما در حد و اندازه ی شعار و وعده ای که می دهند نیستند، من هم فهمیده ام حدم چقدر است و توان روحی و عقلانیم چقدر است، آن همه ادعایم از سر ناآگاهی به خودم بود، یک زمانی فکر می کردم خیلی قوی هستم اما روزگار بهم نشان داد خیلی معمولی هستم، یک زمانی فکر می کردم خیلی کارها می توانم انجام دهم و عقلم به خیلی کارها می رسد اما روزگار خلاف این را نشانم داد، افسرده نیستم اتفاقا حالم خوب است فقط دارم واقعیت خودم را می بینم البته این جور نمی ماند حالا که آگاه هستم و از خواب و خیال درآمدم سعی می کنم که خودم را بهبود دهم ولی قبلش احتیاج دارم مدتی توی خودم باشم!

به هر حال روز کارگر را تبریک می گویم یک زمانی می گفتند چرخ اقتصاد روی شانه های کارگران می چرخد، نمی دانم این هم شعار است یا واقعیست، به هر حال واقعا زحمت میکشند و با حقوق بخور و نمیر روزگار می گذرانند جای آن ها بودن واقعا سخت است گاهی آسیب های جبران ناپذیر می بینند و خانه نشین می شوند و هیچ سازمانی هم کمکشان نمی کند البته برخی از کارفرمایان اگر کارگری در محل کار آسیب ببیند خودشان پیگیر حالش می شوند این دیگر مرام آن هاست اما در جامعه ی صنعتی اکثر کارفرمایان دنبال سود بیشتر خود هستند و کارگران را استثمار می کنند، کارگری هم که می بیند دارد استثمار می شود معلوم است چطور کار می کند و یک چرخه ی معیوب به وجود می آید!

خلاصه که این ها همه دیده های من است و بر پایه ی قضاوت های من است اینکه چقدر واقعیست نمی دانم اما اوضاع خوب نیست و اگر فکری نشود هر روز بدتر هم خواهد شد!

دریغ است ایران که ویران شود /  کنام پلنگان و شیران شود

امروز متحول شدم!

امروز یه تیکه کتاب از بزرگ علوی روی تلگرام دیدم واقعا به موقع بود و من رو متحول کرد و باعث شد دیگه درد و رنج زندگی رو قبول کنم و اتفاقی که افتاد اینه که الان دیگه حسش نمی کنم!

خدا رحمتش کنه روحش شاد واقعا چه میراثی و خیراتی از این بالاتر!

فکر می کنم دیگه از نظر روحی قوی شدم البته باید یه اتفاقی بیفته و آزمایش بشه!



تو عقب خوشبختی پرسه می زنی
با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمی شود
باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند .

بزرگ علوی

به نظرتون چطور آدمی هستم؟

به نظر شما من چه جور آدمی هستم؟

همیشه فکر می کردم قوی و مستقل هستم تا اینکه فهمیدم به مادرم وابسته ام، تو این مدت که مسافرت بود سعی کردم دلم رو قوی کنم و تو تنهایی نترسم، فکر می کنم موفق شدم و الان دیگه ازش مستقلم!

متاسفانه ضعف اعتماد به نفس دارم و گاهی خودم رو زود می بازم تازگی یاد گرفتم هر وقت این ضعف ها میاد سراغم با خودم میگم خدا حافظ من است!

می دونم اینجا هم دارم به یه نیروی بیرونی اتکا می کنم به جای اینکه اتکام به خودم باشه اما تو سایه سار خدا می خوام دلم رو قوی کنم!

ترس های ما عمدتا مال کودکی هست و بهمون تزریق کردند واقعیت ندارند اما ما باورشون کردیم و حالا یکی بیاد ضمیر ناخودآگاه رو قانع کنه که الکی می ترسی بابا!

حالا جالبیش اینه که مادرمم خودش وابسته مادرش بود و نمی دونم این وابستگی تا چند نسل قبل ادامه داره اما من سعی می کنم این سلسله رو بشکونم!

واقعا ماها چرا این قدر می ترسیم و منفی فکر می کنیم؟! منتظریم بدترین اتفاقات ممکن برامون بیفته یا هیچ کار نمی کنیم چون می ترسیم اتفاق بد بیفته، من تازگی یاد گرفتم که در این مواقع باید توکل کنی به خدا، اینکه بعیده اسبابش جور بشه از نظر ماست واسه خدا هیچ چیزی غیر ممکن نیست، اگه به این حرف ایمان واقعی قلبی داشته باشیم خیلی کارا درست میشه و دلمون قوی میشه!

جنگیدن

جنگیدن فقط مبارزه با اسلحه نیست، 

جنگیدن فقط شعار دادن و ریختن تو خیابان نیست، 

جنگیدن میشه مطالعه باشه، 

جنگیدن میشه مقاومت و خرد نشدن در مقابل کسی که می خواد خردت کنه باشه، 

جنگیدن میشه روز به روز خودتو قوی کردن باشه، 

جنگیدن میشه پیدا کردن معنا برای زندگی باشه، 

جنگیدن میشه امید به خدا باشه، 

جنگیدن میشه حفظ ارزش ها باشه،

جنگیدن میشه اخلاقی بودن باشه وقتی همه فکر منفعت خودشونن،

جنگیدن میشه یاری رساندن به دیگران باشه،

جنگیدن میشه صبر باشه یه صبر سازنده،

جنگیدن میشه .....