باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

به خاطر خودم!

خوب من فکرامو کردم، یادم افتاد من به خاطر خودم نباید با زبان به بقیه آزار برسونم!؟ یادم افتاد به خاطر خودم شروع به عشق ورزیدن کرده بودم!؟ یادم افتاد نباید از بقیه توقعی داشته باشم!؟ منتها نمی دونم سیستم ایگو چه شکلی هست که کاری انجام میدی خود به خود توقع داره از اون طرف بازخورد مثبت بگیره!؟ یه بخش خشمم به خاطر همینه هر کار می کنم آدما باهام خوب بشند،  نمیشند؟! شاید من هنوز کودکم و می خوام مثل بچگیم باهام مهربون باشند!؟ شاید واقعا همینه من یه بچه ی خوشگل بودم بچه های خوشگلم همه دوسشون دارن اما وقتی یه کم بزرگتر شدم بازیگوشی می کردم و رفتار همه باهام عوض شد دیگه هیشکی دوستم نداشت!؟ اینا از بچگی توم مونده!؟ باورهای کودکانه؟!

دین ستیزی

در یک گروه مراقبه عضو هستم، امروز بحث آقای دکتر الهی قمشه ای بود، بچه ها می گفتن مبلغ دینی هست منم گفتم ایشون استاد الهیات دانشگاه تهران بودن!

بچه ها میگفتن سخنرانی هاشون در مورد مولانا و سعدی و حافظ گوش بدید منم گفتم این اشخاص هم عارف دین هستند و تفسیر جدیدی از اسلام دادند!

خلاصه بحث بالا گرفت، حرف های همیشگی در مورد بد بودن اسلام رو زدند، منم گفتم دین یه امر شخصی هست، شما نمی خواید اسلام داشته باشید نداشته باشید!

ولی جالبه کسایی باهام بحث کردند که من قبلا باهاشون در موضوعات دیگه ای حرف زده بودم و می دونستم آدم های مهربونی هستند اما متاسفانه اتفاق بدی که افتاده اینه که همه زده شدند از دین، اونم فرقی نمی کنه چه دینی، حتی اینجا هم از دین می گم بازخوردهای عجیبی می گیرم و آدم می مونه چه کار باید کرد؟!

مجبوریم!

طبق بازخوردی که از صبح گرفتم و حال خودم که دل درد شدم الان با شال بستمش، فکر می کنم اکثرا به این حکومت تن داده اند و مجبوریم همین جوری زندگی کنیم!؟

حکومت هم اگر به قول دوستی از خودش شروع کرد و قانون و عدالت رو اجرا کرد ما باهاش راه میایم وگرنه مخالف می مونیم اما خوب زورمون نمیرسه سرنگونش کنیم!؟

شاید هم باید مهاجرت کرد ولی به کجا بریم!؟ آواره ی کجا بشیم!؟ آدم دلش تنگ میشه، واسه مردم، واسه خاک، واسه هوا، واسه گل ها و درخت های مشهد!؟