من باورت ندارم!
دیروزم تله پاتیت که خیلی ضعیف شده بود قطع شد!؟
دیگه نمی خوام خودم رو گول بزنم!؟
اون جور که من عاشقتم تو عاشقم نیستی!؟
نمی تونم به اون چشم ها که باهام حرف میزنه برسم!؟
حالا واقعا اون حال رو دارم!؟
دلم می خواد خنجر بردارم و سرم رو ببرم!؟
واقعا این چه کاری بود خدا با من کرد!؟
من دست خودم نیست که میام طرفت!؟
نمی تونم ازت فرار کنم!؟
پس خودم رو می کشم!؟
چون قلبم میگه برو مغزم میگه نرو!؟
البته هنوز جرئتش رو پیدا نکردم!؟
ولی این جور ادامه پیدا نکنه خودم رو خلاص می کنم!؟
دیشب این فکرها رو می کردم یهو آروم شدم!؟
اما از صبح باز دارم فکر می کنم و آرامم نشدم!؟
بارونم گرفت!؟
برم توی بیابون، زیر بارون، دخل خودم رو بیارم!؟
چه شاعرانه میشه!؟
اینا رو نوشتم باز آروم شدم!؟
حالم اصلا خوب نیست!؟
فقط خدا باید کمکم کنه!؟
فقط خدا باید دل تو رو باهام درست کنه!؟
ازت ممنونم مرا باور کردی ولی من آن قدر بزرگ نیستم که بتوانم باورت را درست محقق کنم و می ترسم به باورت خدشه وارد کنم!؟
آری من نادانم بسیار نادان و تمام عمر با همین نادانی هزار مشکل برای خودم درست کردم تازه مثلا خودم خیلی می دونستم و بافراست بودم ولی حال که نگاه می کنم همه ی کارهایم ابلهانه بوده است شایدم باید گفت بچگانه!؟
من شاید روح بزرگی داشته باشم آن هم لطف خدا بوده ولی دلم کوچک است و توان خیلی از کارها را ندارد وقتی روزگار تنگ می شود کم می آورم البته خدا اگر بخواهد همین را هم درست می کند اما نخواسته، خواسته من اینگونه باشم!؟
یکی نوشته بود کسی که بین دو عشق گیر می کند منظور عشق زمینی و آسمانی، باید خنجر بردارد و خودش را قربانی کند!؟ والا من الان نه در احوال قربانی کردنم نه در احوال خودکشی، این قدرها هم ابله نیستم این حرف ها را باور کنم و می دانم خداوند من جلوی چشمان من طلوع می کند عشق نجاتبخش است نه کشنده، درست است در تنگنا قرارت می دهد اما خودش دستت را می گیرد و بلندت می کند!؟
و در آخر من دیگر با تله پاتیت حرف می زنم و اینجا چیزی نمی نویسم به هزاران دلیل!؟ امیدوارم حرف های من به تو برسد!؟
امروزه باورهای مذهبی کمرنگ شده است مثلا خیلی ها روابط جنسی خارج ازدواج دارند یا مشروب می خورند و گل می کشند قبلا این طوری بود که این آدم ها را مجازات می کردند اما مثلا غیبت کننده را کسی کارش نداشت یا مثلا فحش دادن کلاس داشت هنوزم خیلی ها فحش آبدار می دهند فکر می کنند خیلی باحال هستند!
من از نوجوانی یاد گرفته ام با آدم هایی که در مسیر مذهب نیستند نگردم چه آنکه دوست پسر دارد چه آنکه مشروب می خورد و گل می کشد چه آنکه غیبت می کند یا فحش می دهد اگر مجبور باشم روابطم را سطحی با این اشخاص نگه می دارم چون خواهی نخواهی آدم از همنشینش تاثیر می گیرد!
مثلا چند سال پیش از سر تنهایی با یک خانمی دوست شدم که باعث شد خیلی کارهای غیراخلاقی در زمان حرف زدن با او انجام دهم و آخر دوستی با او هم من شده بودم از همان آدم های غیبت کننده و فحش آبداردهنده یعنی از این کارها لذت می بردم هنوز هم در خلوت خودم بعد از دو سال که ارتباط نداریم به دیگران فحش می دهم و دلم خنک می شود و البته از مسیر خودم هم دور افتادم و نمی دانم چگونه این عادت را ترک کنم! اول سال با آن خانم صحبت کردم می گفت پارتی می رود و مشروب می خورد و سیگار می کشد من هم دیگر بهش گفتم خیلی عوض شدی و نمی شناسمت واقعا هم همین طور بود و دنبالش نرفتم به اندازه ی کافی گمراه شده ام او می خواهد چنین باشد خوب باشد زندگی خودش است اما من نمی خواهم گرفتار مشروب و سیگار شوم!؟
اگر می خواهیم رستگار شویم و در معنویت پیشرفت کنیم یک سری قواعد را باید رعایت کنیم و با اهل دنیا نگردیم وگرنه خودمان اهل دنیا می گردیم و از خودمان و خدایمان دور دور می گردیم!
من چند وقته که پی بردم در بچگی توسط تلویزیون داخلی شستشوی مغزی شدم حتی والدینم که انقلابی بودن و خودشون جزو شستشوی مغزی داده شده ها بودن ما بچه ها را شستشوی مغزی دادند و این قدر فشار رومون آوردن که بعضی هامون ضد دین شد و من هم رفتم چسبیدم به عرفان!
نکته ی جالبش اینه که من در تعجبم که آقای خمینی با تحصیلات حوزوی چگونه چنین کاری کرده احتمالا دست هایی پشت پرده هستند که روحیه ی ایرانی رو خیلی خوب می شناسند و به روانشناسی و جامعه شناسی مسلط هستند!
حالا وقتی آگاه شدیم شستشوی مغزی شدیم لازم است که بیاییم و به باورهایمان شک کنیم ببینیم کدامشان درست است یعنی تجربه ثابت کرده درست است و کدامشان نادرست است و زندگی بهمان ثابت کرده اشتباه هستند من تا اینجایش را رفتم هنوز نظام باور خودم را خلق نکردم اگر بفهمم چی درست است و با عقل و منطق جور در می آید و تجربه هم درستی اش را نشان می دهد حتما اینجا بیان می کنم!
وقتی نتیجه ی انتخابات رو استان به استان اعلام کردند مشخص شد استان خراسان رضوی بیشتر به آقای جلیلی رای دادند و شرکت کننده هاشون جز بیشترین شرکت کننده در انتخابات بوده، من می گم تو مجازی و ماهواره این همه خبره ولی من تو مشهد میرم بیرون می بینم همه خیلی عادی دارن زندگی می کنند نگو این طوریه!
جالبیش اینه که استان هایی مثل سمنان یا اصفهان هم شبیه خراسان هستند من نمی دونستم این شهرها هم این قدر سنتی و مذهبی هستند جالبه، خوب باورها و اعتقادات آدم ها خیلی براشون مهمه نمیشه ازشون گرفت یا بهشون گفت از این به بعد این جوری باشید چون که معمولا از بچگی شکل گرفته و یه رابطه ی عاطفی هم باهاشون دارند!
یه چیز جالب اسم کوچیک رئیس جمهور منتخب و رقیبشان هر دو از سعد می آید من که چشمم آب نمی خوره اما امیدوارم سعادت را برای مردم بیاورند ۳۰ میلیون نفر بهشون اعتماد کردند عدد کمی نیست خودش یک کشوره البته اکثرا سن بالاها بودن، می تونن با اعتقادات و باورهای این همه آدم بازی کنند یا کاری کنند اون هایی که بهشون اعتماد کردند به خودشون افتخار کنند که چنین کسی رو برگزیدند، من که از شواهد و قراین متوجه شدم جلوی هم صف آرایی کردند امیدوارم این طور نباشه!
من سعی کردم نظر ندم و فقط آنچه که هست رو بگم اگر جایی نظر دادم بهم بگین، راستی چرا منو می خونید نقدم نمی کنید من بفهمم اشکال کارم کجاست؟! نترسید من آدم نقدپذیری هستم خودم خیلی بی رحمانه خودم رو نقد می کنم که اخلاق خوبی نیست اما عادت کردم ، شما هم نقد کنید منصفانه باشه می پذیرم یه خانمی بود حمله می کرد نمی دونم چه قرضی یا مرضی داشت ولی دیگه کامنتاشو پاک کردم بی تربیت بود، من همیشه منتظرم یک نفر بیاد حرف حساب بزنه مثل سمیرا جون پایه ی همیشگی!