راستش من خیلی ناراحت شدم از اینکه نوجوانی 13 ساله در فلسطین یا اسرائیل به یک کنیسه حمله کرده و عده ای از یهودیان را کشته و زخمی کرده است!؟
اینکه در این سن این قدر بالغی که چنین کاری از دستت بر می آید جای تشویق دارد اما اینکه در این سن این قدر از نظرات دیگر نابالغی که چنین کاری ازت سر می زند جای سرزنش دارد!
عقل چیز خوبیست که البته می گویند 40 سالگی به آدم می دهند یعنی من هم هنوز به آن نرسیده ام و خوب نمی شود تا 40 سالگی صبر کرد ضمن اینکه از تجربه ی همین اشتباهات است که انسان عقل بدست می آورد و اگر اشتباه نکنی آن عقل را نیز نخواهی داشت!؟
اما آدم وقتی می داند این قدر راهش لغزنده است و تاریک است چطور می تواند تصمیماتی خطرناک بگیرد؟! آیا در چنین شرایطی نباید محتاط بود؟! نباید قدم های کوچک برداشت؟! نباید حواس جمع بود که فریب ظواهر را نخوریم؟! هر کس آمد گفت من دانایم من حقم راحت که نمی شود حرفش را باور کرد!؟؟؟؟
واقعا متاسفم از اینکه هر روز خبری از کشتار آدم ها می شنویم و این طور که معلوم است خصومت ها روز به روز در حال بیشتر شدن است اما با خودتان فکر کنید آیا می ارزد من عمرم را پای خصومت و انتقام بگذارم یا بروم در گوشه ای و خودم را بشناسم؟! آن گونه خودم را از دست می دهم و آلوده می کنم این گونه خودم را پیدا می کنم و شکوفا می کنم!
حتما دیده اید بعضی ها سریع تر به موضوعات واکنش می دهند بعضی ها دیرتر، اکثرا فکر می کنیم آنکه واکنشش سریع تر است سریع تر در آن موضوع بالغ شده است و این یک مزیت است.
اما توجه شما را به مثالی جلب می کنم شما وقتی غذا می پزید شعله اجاق گاز را کم می کنید تا مواد آرام آرام بپزند و غذایی که با شعله ی زیاد و در طول زمان کم پخته شده است کیفیتش از غذایی که آرام آرام پخته شده است کمتر است، این مثال را مولانا نیز در مثنوی می زند.
البته من خودم در بیشتر موارد جزو گروهی هستم که سریع پخته می شوم چه بلوغم در نوجوانی، چه رشد عقلی ام، چه واکنش هایم به حوادث اخیر کشور و ... .
همیشه فکر می کردم جلوتر از سنم بودن خوب است درست است که سخت است چون تنها می مانی اما خوب در رقابت از بقیه جلوتر هستی اما زندگی مسابقه نیست و دیدم آدم هایی را که خیلی بچه بودند اما یک اتفاق آنچنان بزرگشان کرد که با وجود اختلاف زیادی که با من داشتند ناگهان بزرگ شدند و به من رسیدند!
از دیشب مدام در رابطه با موضوعات مختلف ناراحت که می شوم به خودم می گویم غمت نباشه! واقعا چرا این همه سال این قدر حرص و جوش خوردم و ناراحت و عصبانی شدم؟! همه چیز درست پیش می رود به سمت هدف نهایی! غمم نیست! خدا هست و خدا هست و خدا هست!
نمی شود به آدم ها به اجبار پرهیز داد!
نمی شود یک نفر را به زور پرهیزگار کرد!
درست است که گفته شده است از مال پرهیز کنید از رابطه جنسی خارج از خانواده پرهیز کنید از زیاد خوردن و خوابیدن پرهیز کنید و ....
اما نمی شود به کسی که میل به تجربه و انجام یک چیزی را دارد به زور پرهیز داد که این کار نتیجه عکس می دهد.
اتفاقا باید گذاشت آن آدم تجربه کند ببیند شادی و رضایتش در گرو آن چیز نیست!
این ها مثل اسباب و وسایل رشد است یک نوزاد را اگر در موقعی که شیرخوار است از شیر بگیری رشد روحی و روانی اش مختل می شود همچنین نمی شود به یک نوزاد الفبا یاد بدهی چون که مغزش هنوز آن قدر رشد نکرده است که خواندن و نوشتن بیاموزد حال هر چه فشار به نوزاد بیاوری باعث زیان به نوزاد خواهی شد!؟
برای هر چیز یک سن و یک بلوغ وجود دارد این ثابت شده است. لطفا بگذارید دیگران تجربه هایشان را بکنند نظاره گر نباشید راهنماییشان کنید نکاتی را یاد آوریشان کنید اما مجبورشان نکنید چیزی که هنوز به درکش نرسیده اند را دنبال کنند چون نتیجه نمی دهد!