باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

در مسیر سلامتی

چند روز هست که بعد از سال ها احساس سلامتی می کنم، دیگه نمی خوام کاری کنم که حالم بد بشه، مریض بودم و هیچکس به دادم نرسید تازه کلی هم حرف شنیدم انگار که من از قصد دلم می خواد مریض باشم متاسفانه دیگران در شرایطی بحرانی یاریت که نمی کنن هیچ، یک باری هم هستند، واقعیت جامعه ی ما همینه!

امروز یه کلیپی دیدم یه پسر نه یا ده ساله داشت گریه می کرد و به رفیقش می گفت من فکر می کردم تو دوستمی بهت اعتماد کردم، متاسفانه بدی کردن و نارو زدن تو جامعه ی ما نهادینه شده و رسیده به بچه های کوچیک و واقعا این بچه ها چطوری می خوان زندگی کنند و بچگی کنند؟!

من دیگه می خوام به فکر خودم باشم و پا رو خودم نگذارم و از خودم نگذرم و دیگه جوگیر نمیشم به خاطر این آدم ها جانفشانی و ایثار بکنم، قدم به قدم میرم اگر کسی قدمی برداشت منم بر می دارم وگرنه دیگه قدمی بر نمی دارم!

یه عشقم تو دلم هست که خیلی قشنگه سوای اینکه بهم برسیم یا نرسیم یا اون اصلا منو دوست داره یا نه؟! من باهاش زندگی می کنم و پرورشش میدم، عمری دنیا رو جدی گرفتم و جنگیدم چی شد؟! حالا می خوام عشق رو درک کنم و این وسط خودم رو بهتر بشناسم!

خیلی حرف زدم شاید یه بخشیش بیهوده بود اما من دلم برای خودم روشنه و برای مردم هم ناراحتم و فکر نمی کنم با این وضعی که دارن پیش میرن سر از جاهای خوبی دربیارن اما من که سرپرست اون ها نیستم خودشون عاقل و بالغ هستند و آگاهانه دارن انتخاب می کنند!

به خانم نویسنده

سلام، خوبین؟

ازین که چند سال کنارم بودید اون هم در بدترین حال هایی که داشتم ازتون ممنونم!

کمکم کردین بنویسم و خیلی کمک های دیگه کردید، ازتون خیلی یاد گرفتم!

خاطرات خوبی با هم داشتیم اما من باید می رفتم، می دونم دوستم داشتید و می خواستید برام بزرگتری کنید ولی من خوشم نمیاد کسی زیاد بهم نزدیک بشه، دلم می خواد آزاد باشم و هر کار دلم می خواد بکنم، هنوز این بخشم بالغ نشده!

نمی دونم هنوز بهم فکر می کنید یا نه، امیدوارم سهوا کاری نکرده باشم که رنجونده باشمتون یا سوالی تو ذهنتون ایجاد کرده باشم!

امیدوارم ایام به کامتون باشه و خوش بگذره، رفتارهای عجیب و غریبم رو ببخشید، خداحافظ!

ناجی و کودک

این صوت های رشد فردیت رو که دارم گوش می کنم میگه هر کسی دنبال ناجی می گرده عملا نابالغ هست و کودک رشد نیافته است چون که مثل یک کودک منتظر هست از خارج خودش دستی بیاد و کمکش کنه آدم بالغ با استفاده از نیروهای درونیش به خودش کمک می کنه البته که خیلی تعداد کمی از آدم ها به این رشد می رسند!

من باید خیلی به خودم فشار بیارم و بلند بشم و دوباره به تعادل برگردم اون هم با استفاده از قدرت درونی خودم، قدرتی که از یاد بردمش، دیگه روحیه ی مبارزه رو از دست دادم خیلی گوگولی و ملو شدم شایدم خوب باشه نمی دونم!

عشق رمانتیک

امروز فهمیدم ریشه ی علاقه ی من به عشق رمانتیک، حسادت هست وقتی دو نفر را می بینی که با هم رابطه ی عاشقانه دارند و حرف عاشقانه بهم می زنند می گویی چرا من چنین رابطه ای نداشته باشم و این حرف از سر حسادت به آن دو نفر است!

برای همین هیچ وقت موفق در عشق نبودم و فکر می کنم برای بیشتر آدم ها هم همین است برای همین عشق هایشان نافرجام می شوند!

من امروز متوجه شدم چند روز است به عشق فکر نمی کنم واقعا انگار عشق رمانتیک تمنای کودک درونم بود و حالا از این جهت بالغ شده ام! خوشحالم که بالاخره دریافتم هیچ کس جز خودم نمی تواند عشقی که برایش انتظار می کشیدم را به من دهد!

آزادی حقیقی

شاید عده ای از مردم فکر کنند آزادی یعنی حق رای داشتن، استقلال، حق انتخاب در هر موضوعی، زیر سلطله نبودن و ...

قرن ها دیکتاتوری و استبداد وجود داشت زنان حقوق مساوی با مردان نداشتند حتی خیلی از مردان با هم حقوق مساوی نداشتند عده ای برده بودند و هزاران چیز دیگر انسان عصر مدرن کوشید آزادی و حقوق بشر را به جامعه بیاورد اما آیا این امکان پذیر است؟

آدم ها اگر رشد نیافته باشند اگر آزاد باشند خطراتی را برای خود و دیگران ایجاد می کنند دنیا خودش آدم های رشد نیافته را محدود می کند و تحت فشار می گذارد این یکی از قوانین دنیاست، رشد یافتگی به معنای بلوغ شخصیت و پختگی و رام شدن ایگو فرد است آدم رشد یافته مسئولیت پذیر است اخلاقی عمل می کند واکنشی نیست خردمند است از نظر معنوی به حدی از بلوغ رسیده است این آدم است که آزاد است حکیمان و سازندگان زبان فارسی درست فهمیده بودند که کلمه ی آزاده را از آزاد برای این افراد گرفتند!

حکما و عرفای ما خیلی چیزها می دانستند که یا نابود شده است یا ما به آن ها توجه نمی کنیم یا به صورت رمزی بیان شده اند!

و در پایان یک مثال در مورد جامعه ی مدرن امروزی می زنم فرض کنید ما شرکت یا سازمانی داریم که راس آن مدیرعامل است و سلسله ی مراتب به ترتیب در این سازمان چیده شده است آیا کارمندان در این سازمان آزادند هر طور لباس بپوشند یا باید طبق نظر مدیر عامل باشد؟ آیا اگر کارمندی با بقیه ی کارمندان نسازد آزاد است یا مدیر عامل یا مدیر مربوطه حق دارد توبیخش کند یا حتی به وسیله حقوق تحت فشارش بگذارد؟! آیا کارمندان می توانند هر ساعتی خواستند بیایند و هر ساعتی خواستند بروند؟ نه سازمان ضوابط خودش را دارد! دنیا هم چنین است ضوابط خودش و سلسله مراتب خودش را دارد!