باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

برای تو، با تمام قلب

مدتیست که من هنگم!

و کائنات پیام می فرستد به قلبت گوش بده!

قلبم تو را دوست دارد! تو را می خواهد!

اما به محض این که کمی راه را برایش باز می کنم تو را پس می زند!

چرایش را نمی دانم!

قبلا هم که عاشق شدم همین طور می شد!

فکر کنم من آدم خسیسی هستم و نمی خواهم زندگی ام را با کسی قسمت کنم!

همان طور که قلبم نسبت به پیانو نواختن پر از شور می شود اما وقتی می نشینم پای پیانو از این که نمی تواند اصوات موزون اجرا کنم خسته و سرخورده می شود و ولش می کنم!

این هم شاید همین طور باشد!

این نامه ی خداحافظی است!

مرا ببخش اگر حرفی زدم که تو را رنجانده است!

اگر کرم ریختم مرا ببخش چون دست خودم نیست خودش یهو می آید!

اگر حرفی زدم یا کم محلی کردم مرا ببخش! نمی دانستم چه کنم!،

همسران بامزه ای میشیدیم اگر بهم می رسیدیم!

پدر هم را در می آوردیم! آخرش هم می گفتیم عاشق هم هستیم!

قلبم به من می گوید این عشق برای تو سکوی پرتاب است به وادی دیگر و برای من بهانه ای بود برای خودشناسی!

اگر قلبم درست بگوید خیلی رنج خواهی کشید اما آبدیده می شوی! من این رنج را کشیده ام! آخرش خوب است! می ارزد شک نکن!

ما باز هم همراه خواهیم بود!

سال هاست من با تو همسفر هستم!

حال تو هم با من همسفر شده ای!

غمگین نباش!

باید بخندی!

برف میاد!

دوست دارم بنویسم!

آخر دارد برف می آید!

یاد آقای هوشنگ ابتهاج افتادم!

سایه ی عزیز که از میان ما رفت!

دوستشان داشتم!

آخر علاقه یشان به حافظ مثل علاقه ی من به حافظ بود!

خیلی ها حافظ را دوست دارند!

اما کمتر پیش می آید جنس دوست داشتن شبیه به هم باشد!

آخر موها و محاسن آقای ابتهاج هم شبیه برف بود!

خیلی دوست داشتم از نزدیک می دیدمشان اما نشد!

ایشان در کلن آلمان بودند و من مشهد ایران!

دور بودیم اما قلب هایمان به هم نزدیک بود!

هم را نمی شناختیم اما انگار که می شناختیم!

حافظ قلب های ما را به هم نزدیک می کرد!

آی برف زیبا هر جا باریدی خوب بنشین!

کودکان این روزگار آن برف بازی های ما را نکرده اند!

آی برف زیبا دوباره درشت ببار!

شدید ببار!

بگذار دلهایمان به خوشی و زیبایی تو، خوش و زیبا شود!

چرا بند آمدی!؟

حیف!؟

صدایت!

داشتم آوازهای گذشته ات را گوش می کردم.

صدایت ...

صدایت در آوازهای اخیرت عوض شده است!؟

من کاری کردم صدایت این قدر غمگین شد!؟

تو نباید صدایت عوض شود!؟

خودم را نمی بخشم اگر تقصیر من است!؟

نمی دانم چه گفتم!؟

چه کار کردم!؟

شاید باید کاری می کردم و نکردم!؟

چرا همیشه خرابکاری می کنم!؟

خدا زبان من را ببرد!؟

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد!؟

یارا!

دستا!

سرورا!

تخم چشما!

روزیا!

نغمه خوانا!

جانا!

قبله آ!

شمع دلا!

کافرکشا!

مومن کشا!

شیرین سخنا!

رحمتی!؟

مرحمتی!؟

لطفی!؟

گوشه ی چشمی!؟

التفاتی!؟

نظری!؟

نوری!؟

تابشی!؟

نگاهی!؟

خنده ای!؟

اشاره ای!؟

قتلی!؟

غارتی!؟

سنگی!؟

نیشی!؟

نوشی!؟

بر دل پاره ی ما رحما!؟

یا رب العالمینم!؟


من باز عاشقت شدم!

من باز عاشقت شدم!

نمی دانم چند بار آمدم و رفتم!

اصلا نمی دانم عشقم یک طرفه است یا دو طرفه!؟

اصلا نمی دانم اوضاعت چگونه است!؟

ولی فکر کنم حالا حالا همین وضع باشد!

عشق خیالی من!