باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دوست ناباب

من یه دوست داشتم باهاش غیبت کردن و پرحرفی رو تجربه کردم، من که به زورم ازم حرف نمیشه کشید با این، این قدر حرف می زدم، تازه فهمیدم ایرانی ها چرا قدیما می نشستن دور و بر هم حرف مفت می زدند واقعا خیلی خوش می گذشت به خصوص اینکه غیبت مردا رو می کردیم آی حال میداد!

گاهی دلم تنگ میشه واسه اون حرفا دلم می خواد یه دوست داشتم باهاش غیبت می کردم خخخخخخ از زمین و آسمون براش می گفتم!

ولی خداییش خیلی گناه داره داشتم از خودم دور می شدم الان یه ساله با اون دوستم کات کردم دارم بر می گردم به خودم!


تبصره: چند روز بود خیلی لطیف شده بودم حتی می خواستم موهام رو بلند کنم ولی نمی دونم چی شد باز مدل خودم شدم خخخخخخ

حکایت

کسی گفت حجاج خون‌خواره‌ای است
دلش همچو سنگ سیه پاره‌ای است

نترسد همی ز آه و فریاد خلق
خدایا تو بستان از او داد خلق

جهاندیده‌ای پیر دیرینه زاد
جوان را یکی پند پیرانه داد

کز او داد مظلوم مسکین او
بخواهند وز دیگران کین او

تو دست از وی و روزگارش بدار
که خود زیر دستش کند روزگار

نه بیداد از او بهره‌مند آیدم
نه نیز از تو غیبت پسند آیدم

به دوزخ برد مدبری را گناه
که پیمانه پر کرد و دیوان سیاه

دگر کس به غیبت پیش می‌دود
مبادا که تنها به دوزخ رود

#بوستان_سعدی