باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

عشق سابق

می دونید الان عذاب وجدان دارم که چرا با بی احترامی و عصبانیت با عشق سابقم حرف زدم البته بعضی وقت ها هم میگم خوب کردم بهش فلان چیز رو گفتم!؟

نمی دونم ما چرا نمی تونیم یه رابطه رو درست تموم کنیم بعدشم پشت سر طرف غیبتش رو می کنیم!؟ الکی الکی عاشق میشیم و الکی الکی عشق هامون به نفرت تبدیل میشه!؟

واقعا من باید چی بگم!؟ من الان 37 سالمه و هنوز تو مشکل ارتباطی که از بچگی داشتم موندم!؟ خیلی زشته!؟

هی! از همین جا ازش عذر می خوام اگه می خونه!؟ اگه می خونی ببخش که قدر محبت هات رو ندونستم!؟ من در حد و توانم  نبود جبرانشون کنم و این همه محبت برام زیاد بود!؟ اگه دلت شکسته شد من عمدی نداشتم گوی بلورین بود و دست های بی نوای من نمی تونست نگهش داره، شایدم بلد نبودم!؟ آخه من خوردم زمین و مغزم جا به جا شده!؟ واقعا میگم!؟


بعدنوشت: اون تله پاتیه باز فعال شده نمی دونم چقدرش مال ذهن خودم هست چقدرش از طرف مقابل اما دعوتم می کنه که دوباره عشق رو آغاز کنم و خوب من نمی خوام و هی اون اصرار می کنه و لاجرم من ناچارم عصبانی بشم و از خودم برونمش!؟ خوب واقعیت اینه که کسی که میره حتما یه چیزی دیده که خوشش نمیاد و می دونه قابل تغییر نیست وگرنه اگر همه چیز گل و بلبل بود نمی رفت!؟


بعدنوشت بعدی: دلم همین الان زخم خورد حس می کنم یه جلادم!؟ خوب من چی کار کنم!؟ در یک جایی گیر کردم که هر کار می کنم غلطه!؟


بعدنوشت بعد بعدی: دیگه خوابم نمیبره اعصاب یک نفر رو داغون کردم مگه خودم می تونم راحت بخوابم!؟ من دیگه دهنم رو می بندم هر چی بگم بدتر میشه!؟


فردا نوشت: خوب تله پاتیش میگه که از من متنفر شده و خیلی عصبانیه!؟ حالا مگه من چی گفتم!؟ من راستش رو گفتم اما اگر دروغ می گفتم و سرش بازی در می آوردم مطمئن باشید الان بیشتر بهم علاقمند بود!؟ اینکه زن ها میگن مردها خرن یعنی این!؟ در واقع خودخواه و خودشیفته ان و نمی تونن تحمل کنن یه زن خلاف حرفشون رو بزنه!؟ دوستی هاشونم دروغه، خودشون و غرور لعنتیشون رو از هر چیزی بیشتر دوست دارند!؟


فردا نوشت بعدی: اولش اون تله پاتی داشت فحشم میداد حالا گریه ش گرفته!؟ خوب تقصیر خودته عاشق یه سنگدل شدی!؟ تازه من یه دیوار سنگی تو دلم دارم!؟ از شما چه پنهون خودمم توش گیر کردم!؟ نمی خوامش ولی نمی دونم چه جوری خرابش کنم یا پاکش کنم یا هر چی!؟


فردا نوشت بعد بعدی: این تله پاتیه چند وقت بود نبود فکر کردم بی خیال شده، من اشتباه کردم عذرخواهی کردم در چیزی که تموم شده بود رو باز کردم!؟ اه میای یه کاری بکنی بهتر بشه بدتر میشه!؟ چرا این جوریه!؟


فردا نوشت بعد بعد بعدی: واقعا این چیزی که بین ما بود هوا بود عشق نبود که هر کدوممون هم به فکر خودمون بودیم!؟ عشق فداکاری می خواد خیلی چیزهای دیگه می خواد!؟ ما دو تا آدم تنها و زخم خورده ایم اگر می تونستیم هم رو شفا بدیم خوب بود ولی نتونستیم بلکه حال همو بدترم کردیم!؟ حالا هم بهتره همو ببخشیم و بی خیال بشیم!؟ شما که محبوب دل ها هستی برات جفت مناسب زیاده منم می خوام تنها باشم حداقل یه مدت!؟

باورهای مذهبی

امروزه باورهای مذهبی کمرنگ شده است مثلا خیلی ها روابط جنسی خارج ازدواج دارند یا مشروب می خورند و گل می کشند قبلا این طوری بود که این آدم ها را مجازات می کردند اما مثلا غیبت کننده را کسی کارش نداشت یا مثلا فحش دادن کلاس داشت هنوزم خیلی ها فحش آبدار می دهند فکر می کنند خیلی باحال هستند!

من از نوجوانی یاد گرفته ام با آدم هایی که در مسیر مذهب نیستند نگردم چه آنکه دوست پسر دارد چه آنکه مشروب می خورد و گل می کشد چه آنکه غیبت می کند یا فحش می دهد اگر مجبور باشم روابطم را سطحی با این اشخاص نگه می دارم چون خواهی نخواهی آدم از همنشینش تاثیر می گیرد!

مثلا چند سال پیش از سر تنهایی با یک خانمی دوست شدم که باعث شد خیلی کارهای غیراخلاقی در زمان حرف زدن با او انجام دهم و آخر دوستی با او هم من شده بودم از همان آدم های غیبت کننده و فحش آبداردهنده یعنی از این کارها لذت می بردم هنوز هم در خلوت خودم بعد از دو سال که ارتباط نداریم به دیگران فحش می دهم و دلم خنک می شود و البته از مسیر خودم هم دور افتادم و نمی دانم چگونه این عادت را ترک کنم! اول سال با آن خانم صحبت کردم می گفت پارتی می رود و مشروب می خورد و سیگار می کشد من هم دیگر بهش گفتم خیلی عوض شدی و نمی شناسمت واقعا هم همین طور بود و دنبالش نرفتم به اندازه ی کافی گمراه شده ام او می خواهد چنین باشد خوب باشد زندگی خودش است اما من نمی خواهم گرفتار مشروب و سیگار شوم!؟

اگر می خواهیم رستگار شویم و در معنویت پیشرفت کنیم یک سری قواعد را باید رعایت کنیم و با اهل دنیا نگردیم وگرنه خودمان اهل دنیا می گردیم و از خودمان و خدایمان دور دور می گردیم!

دوست ناباب

من یه دوست داشتم باهاش غیبت کردن و پرحرفی رو تجربه کردم، من که به زورم ازم حرف نمیشه کشید با این، این قدر حرف می زدم، تازه فهمیدم ایرانی ها چرا قدیما می نشستن دور و بر هم حرف مفت می زدند واقعا خیلی خوش می گذشت به خصوص اینکه غیبت مردا رو می کردیم آی حال میداد!

گاهی دلم تنگ میشه واسه اون حرفا دلم می خواد یه دوست داشتم باهاش غیبت می کردم خخخخخخ از زمین و آسمون براش می گفتم!

ولی خداییش خیلی گناه داره داشتم از خودم دور می شدم الان یه ساله با اون دوستم کات کردم دارم بر می گردم به خودم!


تبصره: چند روز بود خیلی لطیف شده بودم حتی می خواستم موهام رو بلند کنم ولی نمی دونم چی شد باز مدل خودم شدم خخخخخخ

حکایت

کسی گفت حجاج خون‌خواره‌ای است
دلش همچو سنگ سیه پاره‌ای است

نترسد همی ز آه و فریاد خلق
خدایا تو بستان از او داد خلق

جهاندیده‌ای پیر دیرینه زاد
جوان را یکی پند پیرانه داد

کز او داد مظلوم مسکین او
بخواهند وز دیگران کین او

تو دست از وی و روزگارش بدار
که خود زیر دستش کند روزگار

نه بیداد از او بهره‌مند آیدم
نه نیز از تو غیبت پسند آیدم

به دوزخ برد مدبری را گناه
که پیمانه پر کرد و دیوان سیاه

دگر کس به غیبت پیش می‌دود
مبادا که تنها به دوزخ رود

#بوستان_سعدی