باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

تولد خودم

امسال تولد خودم منتظر یه اتفاق بودم، گفتم میمیرم یا یه اتفاقی میفته زندگیم زیر و رو میشه اما هیچ اتفاقی نیفتاد!؟

تنها اتفاقی که افتاد کشته شدن دو تا قاضی تهران بود!؟ تازه اون روز دهنم باز مونده بود حالیم نشد روز تولدمه!؟ بعدش که شبکه های ماهواره ای تاریخ دادن فهمیدم که عه اینا روز تولد من مردن!؟

واقعا این چه پیغامی داره!؟ مو به تن آدم سیخ میشه!؟ این هدیه تولد من بود؟! این چه هدیه بود!؟ من واقعا به مرگ کسی راضی نیستم!؟ حالا گاهی آدم فحش میده و نفرین می کنه ولی اونا واقعی نیست یه حس زودگذره!؟ 

واقعا چه وضعی شده ها!؟

پاینده ایران

فحش دادن

بچه ها شما هم از زمان مرگ مهسا امینی این طوری شدید که هی می خواید فحش بدید؟!

من همه ش با خودم تنهام فکر و خیال که می کنم به این و اون فحش میدم! فحش های آبدار!؟

الان رفتم رو یوتویب می بینم همه دارن از همون فحشا به هم میدن!؟ همه زده به سرشون!؟

خیلی زشته فحش دادن نمی خوام بددهن باشم!؟

باورهای مذهبی

امروزه باورهای مذهبی کمرنگ شده است مثلا خیلی ها روابط جنسی خارج ازدواج دارند یا مشروب می خورند و گل می کشند قبلا این طوری بود که این آدم ها را مجازات می کردند اما مثلا غیبت کننده را کسی کارش نداشت یا مثلا فحش دادن کلاس داشت هنوزم خیلی ها فحش آبدار می دهند فکر می کنند خیلی باحال هستند!

من از نوجوانی یاد گرفته ام با آدم هایی که در مسیر مذهب نیستند نگردم چه آنکه دوست پسر دارد چه آنکه مشروب می خورد و گل می کشد چه آنکه غیبت می کند یا فحش می دهد اگر مجبور باشم روابطم را سطحی با این اشخاص نگه می دارم چون خواهی نخواهی آدم از همنشینش تاثیر می گیرد!

مثلا چند سال پیش از سر تنهایی با یک خانمی دوست شدم که باعث شد خیلی کارهای غیراخلاقی در زمان حرف زدن با او انجام دهم و آخر دوستی با او هم من شده بودم از همان آدم های غیبت کننده و فحش آبداردهنده یعنی از این کارها لذت می بردم هنوز هم در خلوت خودم بعد از دو سال که ارتباط نداریم به دیگران فحش می دهم و دلم خنک می شود و البته از مسیر خودم هم دور افتادم و نمی دانم چگونه این عادت را ترک کنم! اول سال با آن خانم صحبت کردم می گفت پارتی می رود و مشروب می خورد و سیگار می کشد من هم دیگر بهش گفتم خیلی عوض شدی و نمی شناسمت واقعا هم همین طور بود و دنبالش نرفتم به اندازه ی کافی گمراه شده ام او می خواهد چنین باشد خوب باشد زندگی خودش است اما من نمی خواهم گرفتار مشروب و سیگار شوم!؟

اگر می خواهیم رستگار شویم و در معنویت پیشرفت کنیم یک سری قواعد را باید رعایت کنیم و با اهل دنیا نگردیم وگرنه خودمان اهل دنیا می گردیم و از خودمان و خدایمان دور دور می گردیم!

نمی دونم چرا نمیشه؟!

از اون روز که گفتم گور بابا و اینا ، دلم می خواد پشت کنم به همه ی آدم ها اما نمی دونم چرا نمیشه؟!

هی توی دلم فحش میدم اما خودم از دست خودم خنده م میگیره!؟

اون حس نفرت رو ندارم البته شاید این خوب باشه!؟

یادمه قدیما عصبانی میشدم سرم داغ میشد بعد گذشت و افسرده شدم و رقت قلب گرفتم دیگه اون جوری نمی شدم فکر می کردم که قوای بدنیم کم شده و نیرو ندارم اما الان باز الکی خوشم!؟

حالا فکر نکنید همه رو بخشیدم و در صلح و آشتی دارم زندگی می کنم نه بابا، از این خبرا نیست فقط تنظیماتم یه مقدار تغییر کرده!؟

سر اینکه الکی فحش دادم هم بلافاصله سزاشو دیدم و تنم ریخت بیرون و هنوز خوب نشده و می سوزه انگار بدجور سوزوندم خواننده ها رو!؟ خخخخخ

خیلی جالبه که من به سرعت کارمای کارهای بدم رو می بینم، گناه نکردن خیلی کار سختیه و دایره ی گناه هم خیلی وسیعه!؟

حالا یه عده با من مخالفن و می گن اینا ربطی بهم نداره و منطقی نیست  ولی خوب دنیا خیلی شیوه ها برای حرف زدن داره کارای دیوانه کننده هم زیاد می کنه اگه جای من بودید می دیدید حرف من رو قبول می کردید و منم اگه جای شما بودم رد می کردم!؟

میگن گور باباش فحشه!

منظورم از اینکه گفتم گور بابای هر چی مرده این بود که دیگه هر چی مرد بود از چشمم افتاد یعنی دیگه گذاشتمشون کنار!؟ نمی خواستم فحش بدم، نمی دونستم فحشه!

دیشب که خوابم نمی برد به خودم می گفتم تو آخرش بازم عاشق میشی بعد به خودم میگفتم عمرا دیگه بار آخر بود!

یکی بهم گفت تا وقتی امید داشته باشی همینه باید ناامید بشی و من هنوز امید دارم، امید دارم یه مردی یا یه زنی پیدا بشه منو از تنهایی دربیاره اگه ناامید بشم ممکنه عوض بشم، سنگ بشم!؟

آخه خیلی خوشگله محبت بین آدم ها، فقط نمی دونم چرا من به هر کی محبت می کنم بعد باهام بد میشه، همیشه اون حس قشنگ رو می خواستم اما نشد که بشه!؟