باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دلم می خواهد بنویسم!

دلم می خواهد بنویسم!

برای این صبح آفتابی!

برای پرندگان که می خوانند!

برای چای نبات خوش عطر و خوشمزه!

برای نان و پنیر!

برای تلگرام!

برای شما!؟

ای کسانی که وبلاگم را می خوانید!

ممنونم که چراغ اینجا را روشن نگه می دارید!

ای کسانی که من را قابل می دانید که به تو صیه هایم گوش کنید!

ممنونم که این قدر خوب و خوش قلب و منطقی هستید!

ایام به کام!

روزگار خوش!

خندان تا ابد الاباد!


* مهرم در دلم قلمبه شده بود!؟ خخخخ

چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است!؟

متاسفانه خبری منتشر شده است که ایران در اندونزی چند بیمارستان تاسیس کرده است این در حالیست که در خود ایران نیاز مبرم به بیمارستان وجود دارد!

یا ایران می خواهد در بازسازی سوریه شرکت کند در صورتیکه در خود ایران مثلا جاده ها و زیرساخت ها قدیمیست!

به قول معروف چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و حدیث هم در موردش هست!

رسول خدا می فرماید:
« کَفَى بِالْمَرْءِ إِثْماً أَنْ یُضَیِّعَ مَنْ یَعُول‏ ‌؛در گنه کاری شخص همین بس که وی حقوق افراد تحت تکفل خود را ضایع سازد» 

یا امام رضا (ع) می فرماید:« لَا تَبْذُلْ لِإِخْوَانِکَ مِنْ نَفْسِکَ مَا ضَرَرُهُ عَلَیْکَ أَکْثَرُ مِنْ نَفْعِهِ لَهُم‏ ؛ چیزى که ضرر نداشتنش براى تو، بیش از نفع آن برای دیگران است ، به رفقایت بذل مکن.»

منبع: من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص 168


یادتان باشد اگر خدا شناسید خدا بازخواستتان می کند اگر خدا شناس نیستید که جرئت داشته باشید و اعتراف کنید پشت عمامه  و اسم خدا پنهان نشوید!؟


معنای متفاوتی از جنگ

در ذهن همه ی ما جنگیدن به معنی مبارزه کردن، پایمردی، ایستادگی، مقاومت، اسلحه کشیدن، نزاع، درگیری، زد و خورد و ... است!

می گویند برای مبارزه با تاریکی کافیست چراغی روشن کنی! تاریکی یعنی جایی که نور نیست اگر نور باشد دیگر تاریکی وجود نخواهد داشت!

حضرت عیسی با عشق، موعظه و آگاهی رسانی به وسیله ی تمثیل، چراغی بود در دل تاریکی، او با دستان خالی به جنگ تاریکی رفت و هیچ وقت نجنگید او با نرمش رفتار می کرد و تندخو نبود، صورتی خندان و چشمانی براق داشت که نشان دهنده ی روح متعالی او بود روحی که نمی خواست خشمی به خشم های عالم و کینه ای به کینه  های عالم و آتشی به آتش های عالم اضافه کند، با ایثارگری و استقامت چراغی افروخت و نهالی کاشت که هنوز می درخشد!

اما به راستی چگونه می توان محبتی همچون عیسی مسیح در دل پروراند؟! 

جلوی جنگ ها را نمی توان با تحکم، قلدری، درگیری و خشونت بیشتر گرفت بلکه باید منشا درد دو طرف دعوا را فهمید اگر منشا درد مشخص شود می شود روی دردها مرهم گذاشت و از راه گفت و گو نزاع را پایان داد اما آدم ها یا ناآگاهند به دردهایشان یا نمی خواهند قبول کنند دردی دارند و انکارش می کنند!؟ 

اما باید اعتراف کنم نرمش با آدم هایی که روی اعصاب می روند خیلی سخت است در مقابل بعضی ها نمی شود عصبانی نشد چون هر چقدر حرف حساب به او می زنی حرف خودش را تکرار می کند واقعا نمی دانم منشا این رفتار چیست و آن آدم پیش خودش چه فکر می کند که این چنین رفتار می کند!؟

اما یادتان باشد هر جا درگیری دیدید و دو طرف در حال دعوا بودند سعی نکنید از هم جدایشان کنید یا یک طرف را بگیرید بلکه سعی کنید حرف های دو طرف را با استدلال بهم بفهمانید!

مثلا دعوایی بر سر حجاب است خانمی به خانمی خط و نشان می کشد که الان گزارش می دهم تو حجابت را کنار گذاشته ای و آن خانم اولی می گوید به تو چه!؟ به تو مربوط نیست دلم می خواهد در اینجا برای ایجاد آشتی لازم است به آن خانم اولی بگویید دوست عزیز رعایت حجاب برای خودت است درست است که امر خصوصیست اما شما از ادبیات تحریک کننده ای استفاده می کنید که منجر به دعوا می شود خانم اولی خواهد گفت آخر می خواهد مرا معرفی کند به او ربطی ندارد بعد به خانم دومی می گوییم خانم اگر بی حجابی گناه باشد افشای گناه دیگران و خبر بردن از گناه دیگران خود گناه است مگر در سوره ی کافرون پیامبر به کافرها نمی گوید معبود من برای من و معبود شما برای شما و هر کدام ما به دین خودمان باشیم دینداری که زوری نمی شود؟! همان طور که رضاه شاه به زور حجاب را برداشت شما هم می خواهید با همان روش مردم را محجبه و دین دار کنید؟ پس فرق شما با رضاشاه چیست؟! و ...

در همین فاصله که شما استدلال درست می کنید و دو طرف به فکر فرو می روند کم کم آتش خشمشان هم کم می شود و دیگر نمی دانند به دعوا ادامه دهند یا ندهند آنگاه داستان برای مدتی فیصله پیدا می کند تا باز دو طرف دعوا، دلشان برای دعوا تنگ شود و بخواهند یقه ی هم را بگیرند چون اصولا دو طرف که از هم کینه دارند فقط با بخشش همدیگر می توانند نزاع را تمام کنند که امروزه هیچکس بنا به دلایلی که خودش دارد دنبال بخشش نیست!؟

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی


چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن

که قارون را غلط‌ها داد سودای زراندوزی


ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است

که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی


به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی

به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی


چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی


طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن

کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی


سخن در پرده می‌گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی


ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست

مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی


می‌ای دارم چو جان صافی و صوفی می‌کند عیبش

خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی


جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی


به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم

بیا ساقی که جاهل را هنیتر می‌رسد روزی


می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش

که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی


نه حافظ می‌کند تنها دعای خواجه تورانشاه

ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی


جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده

جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی


حافظ

جدا چطوری باید از باد مدد جست؟! چراغ دل با باد نوروز روشن میشه به جای اینکه خاموش بشه!؟ حافظم میگه دو روز دنیا رو شادی کنید عیش و عشرت و باده نوشی!؟ چه کارای بدی!؟