باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

زندگی بی برنامه

من نمی توانم طبق برنامه زندگی کنم

من نمی توانم عادی زندگی کنم

زندگی من شده همین

تمام انرژی و فکر و ذکرم می رود برای یک موضوع

من در زندگی هدف دارم اما دیگر آن طور که باید کشش بهش ندارم

سستی و رخوت در بدنم خانه کرده است

و خشمی دارم که همیشه داشته ام

اما این بار انگار خشم جمعی را به دوش می کشم

قرار نیست آسان باشد

هدف های بزرگ دشواری های بزرگ هم دارند

و من راه دیگری جز پیش رفتن ندارم 

حتی مورچه وار هم بروم خوب است

می دانم بهم تهمت خیلی زده اند و می زنند و خواهند زد

می دانم بزرگترین سنگ ها آدم ها جلوی پایم خواهند انداخت

ولی من ادامه می دهم

راه دیگری ندارم جز ادامه دادن

تا دری باز شود و گشایشی اتفاق افتد

خواب دادگاه

دیشب خواب دادگاه دیدم

خوشبختانه قاضی ها به جوونی معترضین رحم می کردند و حکم اعدام نمی دادند.

من تماشاگر بودم.

خانواده هاشون هم بودند.

در خواب به این فکر می کردم که حالا که شما ما را شکنجه روانی می دهید ما هم باید شما را شکنجه روانی دهیم.

به شیوه اش هم فکر کردم.

البته می دانم عصبانیتم که بخوابد چنین کاری نمی کنم.

نه تنها این کار بلکه کارهایی که در نوشته قبل گفتم هم نمی کنم.

من آدمش نیستم.

هیچ وقت نبودم.

اساسا من کجا و شماها کجا!

ما نقطه مقابل هم هستیم.

دیگر نصیحت در شما اثر ندارد

خودکشی

چند سالی می شود بعضی اوقات دلم می خواست تفنگ داشتم و باهاش مغزم را داغون می کردم و خلاص می شدم!

ما باید چه می کردیم که نکردیم؟!

کجای کارمان ایراد داشت؟!

زندگیمان چرا به باد فنا رفت؟!

چرا نفسمان را بند آوردند؟!

جرممان چی بود؟!

زن بودن؟!

تمنای آزادی؟!

مهربان بودن؟!

خوش قلب بودن؟!

زندگیمان را سیاه کردید

به طور معمول ما هم باید زندگی شما را سیاه کنیم

اما آخر خودتان سیاه ترش کردید

به خودتان رحم کنید اگر نمی خواهید به ما رحم کنید

پرونده های خودتان را سیاه تر نکنید

اعدام نکنید

امشب خوابم نمی بره

هر چقدر می خواستم ننویسم نمی شود

این سیستم از همان اول مدرسه می خواست من را حذف کند

یا به شکلی درآورد که خودش می خواهد که من نگذاشتم

من از این بابت سال ها پر خشم بودم

اما الان خشم و ناراحتی خودم را کنار گذاشته ام

ولی چیزی که هست حق خواهی است

من نمی توانم تحمل کنم یک سری از جوانان را به بهانه های واهی اعدام کنند.

به خدا اگر اعدام کنید حتی تنهایی می آیم سراغتان

هر چه می خواهد بشود

بمیرم بهتر از این است که زنده باشم و اعدام دسته جمعی جوانان را ببینم

شده بمب به خودم ببندم اون مجلس دیوونه خونه رو منفجر کنم

شما از طرفی می آیید می گویید این جوانان فریب خورده اند

از طرف دیگر اعتراف می گیرید که احساسی و هیجانی عمل کرده اند

بعد برایشان حکم اعدام می برید؟!

قاضی هایتان کی هستند؟!

شما کی هستید؟!

شما که برای مردم عمری روضه خوانده اید و از آخرت گفته اید

چرا خودتان به آن اعتقاد ندارید؟!

شاید هم دودستی می خواهید کاری کنید انقلاب شود؟!

شرم بر شما!

تف بر شما!

امروز همه خوشحالند!

امروز همه خوشحالند!

مجری های تلویزیون های ماهواره ای خوشحالند!

نمایندگان مجلس شورای اسلامی خوشحالند!

در تلویزیون ایران همه خوشحالند!

خدا هم خوشحال است از آسمان باران بارید!

چطور شده که همه خوشحالند؟!

من هم صبح خوشحال بودم

دوش گرفتم

اما ظهر یاد گذشته و اتفاقات اخیر افتادم باز بهم ریختم!

اما الان خوشحالم

تصمیماتی برای زندگی ام گرفته ام 

می خواهم برنامه ریزی کنم

نمی گویم چه برنامه هایی

می خواهم عملیشان کنم

نتیجه ش را می بینید

دیگر بس است یک جا نشستن و منتظر بودن!

آسمان مال منست!