خیلی طبیعی هست وقتی جنگی رخ می دهد یا بلایای طبیعی اتفاق می افتد عده ای کشته می شوند آدم ها از خود بپرسند خدا پس کجاست؟! چرا این کار را کرد؟! چگونه افراد بی گناه مردند؟! بچه هایی که عمری نکرده بودند و از زندگی چیزی نمی دانستند کشته شدند؟!
خوب در سنت اسلام می گویند که خدا می داند و تصمیم می گیرد برای مرگ و زندگی افراد و این ها جزو اسرار الهی هست که به محرمان درگاه خداوندی گفته می شود و آدم های عادی حق شکوه و شکایت به درگاه خدا را ندارند.
اما سوالی که ایجاد می شود این است که خدا عاشق است یک عاشق همه کاری برای معشوقش یا مخلوقش می کند؟!
از طرفی دیگر مرگ آزادی از زندان دنیا هست عده می گویند هر چه کمتر در دنیا باشی و قاطی آن کمتر شوی برای تو بهتر است
اما از طرف دیگر دنیا محل رسیدن به تعالی روح آدمیست وقتی بمیری فرصت تعالی از تو گرفته شده است و تکلیف کسی که در کودکی می میرد چیست؟!
شاید سوالات دیگر در ذهن شما باشد که من نمی دانم اما ایمان به خدا یا کافر شدن به خدا به همین راحتیست.
با چند تا سوال می توانی شک کنی به رحمان و رحیم بودن خدا!؟
تنها راهی که داری این است که ایمانت را سفت بچسبی و این سوالات را پر بدهی تا بروند و بهشان فکر نکنی و راهت را ادامه دهی به امید روزی که جواب تمام سوالاتت را بگیری؟! اگر قسمت شود!
همیشه رنگین کمان را دوست داشتم
هنوز که هنوز هست گاهی نقاشی رنگین کمان می کشم
وقتی بچه بودم چه ذوقی می کردم وقتی بعد از باران رنگین کمان تشکیل می شد.
اما دیگر ذوق نمی کنم غصه ام می گیرد.
برای کیان، برای تمام بچه ها، تمام نوجوان ها و جوان هایی که کشته شدند، که کشته می شوند.
تاریخ چه تلخ است
از بین کتاب ها آمده جلوی رویمان
و کاری از دست من بر نمی آید
من باید بروم به دنبال کار خودم
از نیک و بد روزگار بگذرم
به صلح و جنگ جهان کاری نداشته باشم
از نام و ننگ خودم هم بگذرم
اما چگونه؟!
مگر می شود؟!
متاسفانه دچار ضعف هم هستم
با اینکه تغذیه مناسب دارم
از طرفی از خودم بدم می آید که کاری از دستم بر نمی آید!
از طرفی خوشحال هستم تکلیفم تقریبا مشخص است!
اگر بخواهم فعالیت سیاسی کنم از فعالیت اصلیم باز می مانم!
چون مغز من به گونه ای هست که فقط می تواند روی یک چیز تمرکز کند و فکر و ذکرم همان می شود و دیگر کارها در حاشیه قرار می گیرند!
چرا این طور هست نمی دانم؟!
ولی دیگر همینم!
چرا انقلاب اسلامی برای عده ای این قدر مهم است؟! چرا حاضر هستند اگر امام زمان با آن مخالفت کند با امام زمان مخالفت کنند؟! مگر قرن ها نیست که منتظر منجی هستند؟! پس چطور می خواهند به او پشت کرده و از انقلاب دفاع کنند؟!
آیا این مردم انقلابی که خودشان کرده اند را مقدس می دادند؟! چرا؟! چرا حاضر هستند همه چیز خودشان را بدهند و آن را حفظ کنند؟! چگونه یک انسان به این جا می رسد؟!
مگر حکم امام زمان، حکم خدا نیست؟! و سرپیچی از حکم خدا مسلمانی را باطل نمی کند؟! مگر سرپیچی از فرمان خدا و به دنبال چیز دیگری رفتن شرک نیست؟!
ما که کسی نیستیم اما پیامبر خدا هم نتوانست مشرکان را مجاب کند که دست از شرک بردارند
اگر قرآن می خوانید ترجمه اش را هم بخوانید و به شباهت زیاد روزگار ما و روزگار پیامبر اسلام پی ببرید. این کتاب هنوز هست و کاملا شفاف رفتارهای هر گروه از انسان ها را بیان می کند.
اگر می خواهید روح آن ها که در راه اسلام شهید شدند و گمان می کردند این نظام عدالت علی را برقرار خواهد کرد پایمال نشود چیزهایی که امروز مشاهده می کنید که از سران نظام سر می زند را انکار نکنید آن ها تکیه بر تختی زده اند که زیرش خون و جاریست. فساد بیداد می کند. جرم و جنایت بیداد می کند. اگر می خواهید خون آن یارانتان پایمال نشود جلوی این ها را بگیرید
کلاهتان را قاضی کنید آیا اشتباه متوجه نشده اید؟!
چند قرن پیش در اروپا مردم مشکلاتی داشتند دینداری جلوی پیشرفت جامعه را می گرفت.
آن ها تصمیم گرفتند دین را از سیاست جدا کنند و دولت های سکولار را سر کار بیاورند که این باعث شکوفایی این ملت ها شد.
البته برای خود دین هم بهتر شد زیرا که دیگر فقط کسانی که دغدغه ی دین داشتند و خداپرست بودند به سراغ کلیسا و دین و کتاب مقدس می رفتند و دیگر جلوی سواستفاده از دین گرفته شد این برای حفظ دین هم بهتر است.
شاید فکر کنید این حرف ها بنیان های حکومت اسلامی را تکان می دهد اما این طور نیست تجربه جمهوری اسلامی نشان داد هر چه بیشتر نهاد دین در نهاد سیاست دخالت کند فساد بیشتر می شود حتی بین فقهای دین.
هیچ کس بعد از پیامبر نتوانست هم رهبر دینی باشد هم رهبر سیاسی زیرا چنین امکانی در نهاد هیچ بشری که علم و حکمت پیامبری ندارد نیست برای انسان های عادی که راس قدرت هستند در بعضی مواقع یا باید دین فدای سیاست کنند یا سیاست را فدای دین.
اگر قرآن را بخوانیم مرتبا می بینیم که از گروه های مومنان و منافقان و کافران صحبت شده است.
مومنان گروهی بودند که ایمان راستین به اسلام داشتند، منافقان گروهی بودند که در ظاهر با مومنین خود را هم کیش نشان می دادند اما در باطن و قلب خود ایمانی نداشتند. کافران گروهی بودند که ایمان به اسلام نداشته و به زبان خود این را اعلام می کردند.
مشکل جامعه مسلمانان کافران نیستند که خودشان هستند مشکل منافقان هستند که تا وقتی نفعی در مسلمان بودن باشد مسلمان هستند و وقتی کار به جاهای سخت و امتحان می رسد دیگر حاضر به کشیدن سختی نیستند.
و این را هم بگویم که یک نفر می تواند اول مومن باشد بعد منافق شود یا کافر شود و بر عکس این هم صدق می کند.
اگر که مشکل اسلام منافقین هستند چرا کاری نکنیم که ایمان امتیازی برای افراد نباشد؟ ما که نمی توانیم با یک امتحان کتبی یا شفاهی بفهمیم یک نفر واقعا مومن است یا خیر؟! به جز زمان و سختی ها و امتحان های روزگار کسی نمی تواند ثابت کند کسی مومن است یا خیر!؟ در ضمن در طول تاریخ اسلام بسیاری از مومنان و اولیای خدا به دست به ظاهر ایمانداران کشته شده اند مثل امام حسین و مثل حسین حلاج و ...
حال که جمعیت زیاد شده است و قوانین مدنی به وجود آمده اند حکومت مرکزی شده است و مدیریت مردم دشوارتر شده است وقت آن نرسیده است که حکومت های اسلامی دست از امتیاز دهی بر اساس ایمان افراد برداشته و ایمان را امری خصوصی بدانند که در نقش افراد جامعه می تواند موثر باشد اما این به آن معنی نیست کسی که ایمان ندارد نقش خود را به درستی ایفا نمی کند زیرا او هم طبق قانون مدنی عمل می کند.
همان طور که می دانید بعضی از مناسک اسلامی برای تنظیم سیستم جامعه بنا شده اند مثل نماز جماعت و نماز جمعه یا هیئت های مذهبی اما امروزه با بودن شبکه های اجتماعی دیگر کسی از این شیوه های قدیمی استقبال نمی کند و مردم این قدر مشکل و مشغله دارند که ترجیح می دهند از حال همدیگر در شبکه های اجتماعی با خبر شوند.
چرا می خواهید مردم توده باشند و با آن ها به شیوه هایی که گذشتگان رفتار می کردند رفتار کنید؟! مردم امروزه سواد دارند و فکر می کنند به اینترنت دسترسی دارند می توانند با یک جستجو و چک ساده به منابع دست پیدا کنند و می خواهند خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند نه اینکه یک سرپرست داشته باشند برای چنین شرایطی سیستم حکومت هم لازم است نو شود!