باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

اعدام!

بیاییم با هم مجازات اعدام را بررسی کنیم، آنچه من می دانم این است که در جامعه ی سنتی چون جامعه کوچک بوده است و روابط انسان ها مثل اکنون پیچیده نبوده است تنبیه هایی مثل شلاق یا اعدام صورت می گرفته تا بقیه دست به خطای مشابه نزنند!

اما در جامعه ی گسترده اصولا افرادی که به قانون احترام نمی گذارند خودشان را زرنگ دانسته و مطمئن هستند گیر نمی افتند و خیلی از آن ها اتفاقا از قانون شکنی لذت می برند و به امثال من که به قانون احترام می گذاریم ترسو و سوسول می گویند با این تفاصیل آیا مجازات های سنگین از جمله اعدام جلوی گسترش این جرائم را خواهد گرفت؟! خیر

برای مثال کسی که بیکار است و از جامعه و مسئولین بیزار است رو به فروش و توزیع مواد مخدر می آورد آیا با اعدام ریشه ی این مشکل که بیکاری و تبعیض است خشکانده می شود؟! خیر چون بیکارها و بیزارهای دیگری پیدا می شوند که دست به این کار بزنند؟!

در ضمن کسی که مواد می فروشد کسی را مجبور به خریدن نمی کند و معتادین با کمال میل از او خرید می کنند کارش مثل شیطان است که فقط وسوسه می کند این آن افراد هستند که با اختیار خود آتش به جان خود می زنند و عدالت این نیست که از هستی ساقط شود همان طور که شیطان به خاطر اعمال انسان ها مجازات نمی شود!

اگر می گویید آدم درستکار حتی اگر در بیکاری و فقر باشد دست به عمل غیرقانونی نمی زند در حالت ایده آل است و تنها تعداد کمی از مردم این قدر ایمان دارند بقیه ی مردم وقتی در تنگنا قرار می گیرند وقتی می بینند بهشان رحم نشد آن ها هم به دیگری رحم نمی کنند و این چرخه ادامه پیدا می کند!

البته مثال هایی که از افراد قانون گریز زدم صرفا از افرادی بود که دیده بودم و می دانم این قضیه ی قانون گریزی فرد به فرد متفاوت است اما بهتر نیست به جای اینکه یک نفر را گناهکار شناخته و تنبیه کنیم کاری کنیم که به جامعه باز گردد؟ آیا شما اعتقاد ندارید آدم ها سنگدلی می بینند که سنگدل می شوند وگرنه هیچ بچه ای از ابتدا مجرم به دنیا نمی آید؟

من می دانم آدم های مشکل دار خیلی سخت به قبول خطاهای خود می رسند و دولت باید هزینه کند و سرمایه ی زیادی صرف مجرمان کند اما این هزینه از هزینه ای که جامعه باید در طول سال های متمادی دهد کمتر خواهد بود و کشورهای پیشرفته به این موضوع رسیده اند!


پی نوشت: می خواستم ننویسم و دیگر به اجتماع و آنچه در آن می گذرد کاری نداشته باشم اما نمی شود اما طور دیگری می نویسم!

دوستان برونگرا

نمی دونم چرا بعد از حرف زدن با بعضی ها انرژیم افت می کنه اکثرا هم دوستان برونگرا این طوره اکثرا هم اونا بیشتر حرف می زنند!

یه جا خوندم به خودتون احترام بزارید و با آدم هایی که انرژیتون رو می گیرن مراوده تون رو قطع کنید!

اتفاقا دیروز یه خانمه اومد خصوصی تلگرام شروع کرد به نالیدن که حالم بده و فلان منم بهش گفتم برید پیش مشاور من مشاور نیستم این قدر بد برخورد کرد!؟

اینا خودشون طاقت شنیدن یه حرف خلاف میلشون ندارن بعد من بشینم حرفاشون رو گوش کنم؟! منم بلاکش کردم!

واقعا حالم خیلی بده شاید بخوابم خوب بشم امروز از صبح خوب بودم و بدن درد هم نداشتم الکی الکی این طور شدم!؟

ما رو به معاشرت نیومده باید همش تنها باشم!؟

درس خوانی!

یکی از خواهرهای من یعنی دختر دوم خیلی درس خوان است الان هم خارج است و ارشد روانشناسی می خواند و بورس از دانشگاه خارجی هم گرفته است!

همیشه تحسینش کرده ام چون که وقتی از دوم دبیرستان به سوم می خواست تغییر رشته از ریاضی به انسانی دهد خودش همه ی درس ها را خواند و رفت امتحان داد بعد هم متاسفانه چون والدینمان دیر اقدام کرده بودند یک مدرسه ی درپیتی سوم را خواند اما برای پیش دانشگاهی این قدر معدل دیپلمش خوب شده بود که بهترین مدرسه ی انسانی مشهد ثبت نامش کرد.

برای کنکور هم که خیلی اذیت شد متاسفانه جنگ و جدال های خانوادگی دقیقا در همان سال بالا گرفت و والدین محترم اصلا مراعات حالش را نکردند و من بهش می گفتم واقعا بهت افتخار می کنم که درس خواندی و رتبه ی خوب آوردی من اگر بودم ول می کردم نمی توانستم درس بخوانم هر چند خودش از رتبه ی کنکورش راضی نبود!

در دوران نوجوانی هم داستان نویسی می کرد و وبلاگ داشت و دوستان داستان نویس داشت دوست داشت نویسنده شود چند جایزه ی کشوری و استانی هم برد اما خودش به این نتیجه رسید نویسندگی آب و نان ندارد برای همین رفت روانشناسی!

گاهی یادش میفتم اما تماس با وجود فیلترها سخت شده است و می دانم سرش شلوغ است و درس می خواند و پروژه انجام می دهد و برای اهدافش تلاش می کند برای همین مزاحمش نمی شوم!

می خواستم بگویم بین ما چهارتا فقط او درس خوان است بقیه یمان با اتکا به هوش مدارج تحصیلی را طی کردیم و اهل تلاش نیستیم شاید هم اشتیاق او را نداریم یک جورهایی باری به هر جهت هستیم!

فرهنگ پدیده ی نو

قبل از این که هر پدیده ای بخواهد در جامعه ظهور پیدا کند باید فرهنگ آن در جامعه ایجاد شود مثلا اتومبیل به ایران آمد اما فرهنگ استفاده از آن ایجاد نشد و می بینیم چقدر آمار تصادفات در ایران بالا است!

حجاب یا پوشش اختیاری هم احتیاج به ایجاد فرهنگ مناسب دارد اگر این فرهنگ نباشد یک شبه هر کاری صورت بگیرد جز ایجاد هرج و مرج و خطر نتیجه ی دیگری ندارد!

همان طور که می دانیم فرهنگ استفاده از شبکه های اجتماعی و اینترنت هم در جامعه ایجاد نشده است و حکومت فقط با فیلترینگ می خواهد جلوی مردم را بگیرد و متاسفانه چه اتفاقاتی که برای افراد در این فضا رخ نداده است!

امروز در خبرها بود دولت آمریکا از شرکت های فناوری خواسته است هوش مصنوعی را برای کاربران امن کند دولت آمریکا می توانست مردم را از هوش مصنوعی بترساند و جلوی شرکت های فناوری را بگیرد اما رویکرد یک دولت پیشرفته این نیست دولت پیشرفته بستر را فراهم می کند تا پدیده ی نو در جامعه وارد شود. 

اما حکومت ما نمی خواهد خودش را با جهان نو وفق دهد و اتفاقا بستر را ناامن تر می کند و مردم را می ترساند تا کنترلشان کند در چنین شرایطی آیا عقل حکم نمی کند ریسک نکنیم؟! این همه سختی را به جان می خریم به قیمت جان خود و جان بقیه؟!

یاد بگیریم نسبی فکر کنیم!

اگر کسی حرفی می زند که مرا خوش می آید بتش نکنیم نگوییم استاد است یا فلان است و اگر همان آدم حرفی می زند که به باور من اشتباه است نکوبیدمش به او هزار برچسب نزنیم!

یاد بگیریم آدم ها گاهی با ما با هم نظرند و گاهی نظرشان خلاف نظر من است و این آن آدم را خوب یا بد نمی کند!

آدم ها مجموعه ای از المان ها هستند ژنتیکشان، تربیتشان، محیطشان، تجربیاتشان روی نظرهایشان اثر می گذارد و همه ی این ها منحصر به فرد و نسبی است!

احترام دیگران را نگه داریم تا احتراممان را نگه دارند سخنان ما معرف شخصیت ماست و نشان دهنده ی ذهن ماست!

در ضمن اگر یک نظر یک فرد درست باشد نمی شود نتیجه گرفت همه ی حرفایش درست است و اگر یک نظرش اشتباه باشد نمی شود نتیجه گرفته همه ی حرف هایش اشتباه است! نسبیست!