قلبم درد می کنه!
انگار یک دشنه بهش زدن!
انگار یکی سینه م رو شکافته و قلبم رو پاره کرده!؟
من چی کارتون کردم که با من این طوری می کنید؟!
اصلا چگونه این کارها را می کنید؟!
من که برای راضی نگه داشتن آدما همه کار کردم!؟
چرا فکر می کنید باید از جونم بگذرم اونم به خاطر شما!؟
به خاطر شمایی که اون قدر خودخواهید که اگر کسی باب میلتون نباشه دشنه فرو می کنید تو قلبش!؟
هیچکس شرایط من رو درک نمی کنه اما همه توقع دارن من درکشون کنم!؟
تا کی؟!
اصلا چرا؟!
چرا شما آدمید و بقیه آدم نیستند؟!
بقیه باید از حقشون بگذرند اما شما نه!؟
شما حق بقیه رو هم می خواید!؟ اینش جالبه!؟
من دیگه نمی تونم این درد رو تحمل کنم!؟
من میرم!؟ خداحافظ!؟
بعد نوشت: فکر کنم فشار خونم بالا رفته!؟
روزی که گذشت با زلزله شروع شد!
بیدار در تختخواب بودم که یکهو همه جا لرزید!
تلگرام رو که چک کردم دیدم آقای مهرجویی و خانمشون به قتل رسیدند!
شایعه ها و تزها شروع شد!
ظهر رفتم اینستاگرام!
فیلم بچه های تکه تکه شده ی غزه رو یه پیجی گذاشته بود!
بعد هم حال های عجیب و غریب داشتم!
الانم خوابم نمی بره اما حال دیوونگی ندارم!
دیگه فکر کنم باید زبانمان را ببندیم!
هر حرفی بزنیم اوضاع بدتر میشه!
نمی دونم چی می خواد بشه!؟
امشب هوای شعر دارم
ساقی بیا که آسمان می رقصد
رقصی از نور، رقصی از ستاره
بالهایت را بگشا
پیش به سوی زندگی
ای زمین، ای زمان
با من همنوا شوید
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ
یا کسى که دعاى مضطر را اجابت مى کند و گرفتارى را برطرف مى سازد، و شما را خلفاى زمین قرار مى دهد، آیا معبودى با خداست؟ کمتر متذکر مى شوید!
مردم تو غزه دارن کشته میشند!؟
خدا هم هیچ کار نکرد!؟
تا حالا فکر کردین با بمب تکه تکه بشید چه حسی پیدا می کنید؟!
البته فکر کنم زود مرده بشید، چیزی نفهمید!
بوی بمب چه جوریه؟!
آدم بوی گوشت پخته و سوخته می گیره؟!
خوب من فکرامو کردم، یادم افتاد من به خاطر خودم نباید با زبان به بقیه آزار برسونم!؟ یادم افتاد به خاطر خودم شروع به عشق ورزیدن کرده بودم!؟ یادم افتاد نباید از بقیه توقعی داشته باشم!؟ منتها نمی دونم سیستم ایگو چه شکلی هست که کاری انجام میدی خود به خود توقع داره از اون طرف بازخورد مثبت بگیره!؟ یه بخش خشمم به خاطر همینه هر کار می کنم آدما باهام خوب بشند، نمیشند؟! شاید من هنوز کودکم و می خوام مثل بچگیم باهام مهربون باشند!؟ شاید واقعا همینه من یه بچه ی خوشگل بودم بچه های خوشگلم همه دوسشون دارن اما وقتی یه کم بزرگتر شدم بازیگوشی می کردم و رفتار همه باهام عوض شد دیگه هیشکی دوستم نداشت!؟ اینا از بچگی توم مونده!؟ باورهای کودکانه؟!