باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

نام مرا عشق بنامید!

نام مرا عشق بنامید!
دیگر تمام عشق شده ام!
بند بند بدنم از هم گسسته!
جانم به لبم رسیده!
نمی دانم عزا بگیرم یا جشن بگیرم!
عشق ندا می کند بلند!
آسمان مرا می خواند!
ولی من پا بسته و در گل نشسته ام!
آری روزگار با ما خوب تا نکرد!
جوانیمان به باد رفت!
در آرزوی لقا ماندیم!
شور و شوقمان کو!
بر تن من شرر بزن ای عشق!
نیستم کن!
نیست!

#ماهش

راه معنویت

امروز یک فایل صوتی دیگر از مجموعه ی رشد فردیت را گوش کردم، خانم استاد می گفت ما کتاب های امثال بودا و مسیح و مولانا را می خوانیم تا ببینیم چه کردند به معنویت رسیدند تا ما هم از آن ها پیروی کنیم و به معنویت و بیداری برسیم اما آخرش می بینیم راه ما با راه آن ها فرق داشت و هر کس باید راه خودش را برود و به ندای قلبش گوش کند!

قلب من دیگر ندایی ندارد، تا همین چند روز پیش دلم می خواست عاشق شوم اما الان دیگر نمی خواهم فعلا فقط کنجکاوم کلاس مسیحیت را بروم با اینکه خیلی ها زدن توی ذوقم و گفتند به عنوان مرتد دستگیرت می کنند!

واقعیت این است که آدم هایی که کارهای غیرعادی نمی کنند و باب میل جامعه رفتار می کنند هیچ وقت رشد نمی کنند برای رشد باید از راه هایی بروی که اکثر آدم ها نمی روند و گوشت بدهکار حرف بقیه نباشد، آن ها عقلشان نمی کشد!

من هم فعلا در بحرانم البته امروز بهترم، ذهنم خوب کار نمی کند پس تصمیمی نمی گیرم و تحت تاثیر حرف بقیه کاری نمی کنم، شاید به زودی قلبم هم بیدار شود!

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید

به سوی خانه اصلی خویش بازآیید


چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست

به کوه قاف بپرید خوش چو عنقایید


ز آب و گل چو چنین کنده ایست بر پاتان

بجهد کنده ز پا پاره پاره بگشایید


سفر کنید از این غربت و به خانه روید

از این فراق ملولیم عزم فرمایید


به دوغ گنده و آب چه و بیابان‌ها

حیات خویش به بیهوده چند فرسایید


خدای پر شما را ز جهد ساخته است

چو زنده‌اید بجنبید و جهد بنمایید


به کاهلی پر و بال امید می‌پوسد

چو پر و بال بریزد دگر چه را شایید


از این خلاص ملولید و قعر این چه نی

هلا مبارک در قعر چاه می‌پایید


ندای فاعتبروا بشنوید اولوالابصار

نه کودکیت سر آستین چه می‌خایید


خود اعتبار چه باشد بجز ز جو جستن

هلا ز جو بجهید آن طرف چو برنایید


درون هاون شهوت چه آب می‌کوبید

چو آبتان نبود باد لاف پیمایید


حطام خواند خدا این حشیش دنیا را

در این حشیش چو حیوان چه ژاژ می‌خایید


هلا که باده بیامد ز خم برون آیید

پی قطایف و پالوده تن بپالایید


هلا که شاهد جان آینه همی‌جوید

به صیقل آینه‌ها را ز زنگ بزدایید


نمی‌هلند که مخلص بگویم این‌ها را

ز اصل چشمه بجویید آن چو جویایید


مولانا

آمد ندا از آسمان

آمد ندا از آسمان

برخیزید ای عاشقان

می آید امشب آن صفیر

مشک آمده بر این جهان


ماهش