خانمی به نام ضحی برای من کامنت گذاشته بود و گفته بود قدری بودن عقلانی نیست و ما خودمان انتخاب می کنیم و اختیار داریم و نباید قدری بود!
خوب این چیزی که می گویید برای اکثر انسان ها درست است فقط انسان های خاصی هستند که به درجه ای می رسند که خودشان متوجه می شوند باید قدری بشوند و تازه اینگونه هم نیست کامل قدری بشوی یعنی هر چه رخ بدهد قبول کنی چون نمی شود واقعا دیگران پیشنهاداتی بهت می کنند یا اتفاقاتی می افتد که بقایت رو به خطر می اندازد یا ضد دین و ضد اخلاق است نمی توانی بگویی چون من قدری هستم پس باید انجام دهم، این یعنی هنوز اختیار داری و قدرت اراده داری!
در مثنوی معنوی مولانا در جاهای گوناگون در مورد جبر و اختیار و قدری و جبری بودن صحبت شده و حتی می توان گفت بحث ها مخالف هم هستند یک جا یه چیزی گفته و جای دیگر عکسش را گفته است زیرا شرایط با شرایط فرق می کند و به عنوان یک انسان باید به هوش بود و در هر شرایط و موقعیتی تصمیم خاص همان شرایط گرفت!
در کل جوری که من فهمیدم هر طور به جهان نگاه کنی او هم همان طور برای تو عمل می کند چون تفسیرت از وقایع بر مبنای همان دیدگاه است و توجه داشته باشید اگر خواب ها و ادراکتان قدری بودن را رد می کند اصلا سمتش نروید چون که برای شما نیست و فقط به شما ضرر می زند و باعث رنج و گرفتاری و حتی مرگ شما می شود!
قدری بودن را می توان یک قرارداد عاشقانه با خدا نیز تعبیر کرد چون می دانی خدا بهترین را برای تو می خواهد و حواسش به تو هست تو در مقابل اراده ی او تسلیم می شوی و خودت را به دستان او می سپاری، تا او تو را راهنمایی کند و از این دنیا که همانا کویر وحشت یا زندان است نجاتت دهد اما همان طور که برای حضرت عیسی اتفاق افتاد و شیطان به او گفت خودت را از بالای ساختمان به پایین پرت کن خدا تو را نجات می دهد و عیسی گفت خدا را امتحان نمی کنند و نپرید، باید آگاه بود که گاهی افکار یا اتفاقات را شیطان رقم می زند و باید آگاهانه در این راه قدم برداشت!
تعلیم و تربیت اگر درست صورت گیرد فرد خود درست و نادرست زندگی را به نحو احسن تشخیص می دهد و لازم نیست یک نفر یا یک سیستم وجود داشته باشد که با ترس و خشونت بخواهد یک چیز را در مغز فرد فرو کند!
اگر اکثر افراد جامعه علاقه به سیستم غربی دارند دلیلش این است که آن ها با چند انیمیشن و فیلم توانسته اند کودکان را برای خودشان تربیت کنند و افراد علاقمند به کسی می شوند که به آن ها شخصیت دهد اراده و اختیارشان را به رسمیت بشناسد، به خصوص افرادی که در فضای بسته ای باشند بیشتر جذب این سبک زندگی می شوند!
اگر یک سیستم عریض و طویل نتوانسته کودکان و نوجوانان را جذب خود کند و درست راهنمایی و تربیت کند مقصر خود سیستم است نه آن افراد!؟
امروز با اپ گوشی دو بار فال حافظ گرفتم، خوب بود و درست بود، خیلی بده یه چیزی رو قلبی بخوای اما نشه و یه چیزی رو نخوای اما مجبوری بری دنبالش!؟
چه چاره باید ترک اختیار کرد، ترک اراده و خواست و میل و آرزو!؟
و خوب سخته کنار گذاشتنشون، اینکه خسته میشی واسه تقلای زیاد و مقاومت خودته، یه زمانی یاد گرفته بودم چطور مقاومت نداشته باشم اما یادم رفته!؟
باید مثل مرده باشی با جریان آب این ور و اون ور بری، هر جا زندگی می بردت تو هم با کمال میل بری، نمی خوام و دوست ندارم و به چه درد می خوره هم نداره!؟ باید بری تا بفهمی!؟
خداحافظ آرزوهای رنگی رنگی!؟
دیده اید در ادیان می گویند تسلیم باید باشیم؟!
اما می گویند در سختی ها تسلیم نشوید؟!
سرنوشت هست و دنیا را یک نفر دیگر می چرخاند پس اراده و اختیار ما چه معنی دارد؟!
آیا ما مجبوریم؟!
من نمی خواهم این پرسش های اساسی را جواب دهم چون هیچ کس نمی تواند جواب دهد!
اما می خواهم بگویم منفعل بودن با تسلیم بودن فرق دارد!
جا زدن و خود را باختن به مشکلات با تسلیم بودن فرق دارد!
تسلیم بودن یک حالت روحی و روانی است که در قلب احساس می شود یعنی فرد تسلیم مقاومتی در برابر رویدادها ندارد و شکوه و شکایت به درگاه خدا نمی کند آنچه هست می پذیرد و این به یک باره اتفاق نمی افتد گام به گام در مسیر زندگی بیشتر و بیشتر تسلیم می شویم.
اما جنگیدن با مشکلات و غلبه به سختی ها نشانه ی اراده و اختیار ماست و منفعل نبودن در برابر وقایع خود یک ارزش است این که نگذاری هر موجی تو را به هر سمتی ببرد البته شاید گاهی بخواهی سوار امواج شوی اما این همیشگی نیست و گاهی خود سکان را دست می گیری چون اگر این کار را نکنی امواج لهت می کنند!
آری این دنیا خیلی پیچیدگی دارد سیر در این دنیا نیازمند هوشیاری است و هر کس نمی تواند تصمیم مناسب بگیرد و کلمات در جاهای مختلف معنای متفاوت دارند.