باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

دیدی که گفتم

دیدی که گفتم خدا حالم را عوض کرد

رویم را از زمین به سوی آسمان برگردانند

مرا می کشد و می برد

غیرت عجیبی روی من دارد!

زمین و زمان را به هم می دوزد تا یک قدم به سمتش بروم

اما نمی دانم چرا این کار را می کند؟!

من برایش چه دارم؟!

چه در من می بیند؟!

او خداست

بی نیاز است

اگر به من نیاز ندارد پس برای چه مرا می خواهد؟!

مرا دوست دارد؟!

آخر این چگونه دوست داشتنیست که از سر نیاز نیست؟!

پس از سر چیست؟!

دوست داشتن مطلق چیست؟!

همیشه می خواستم یک نفر مرا به خاطر خودم بخواهد

گویا همیشه یک نفر بوده و من متوجه نبوده ام

من چقدر کورم

چطور تا الان نفهمیده بودم؟!

دلم می خواهد تا صبح با تو حرف بزنم

امشب دلم می خواهد تا صبح با تو حرف بزنم!

از این بگویم که دلم پر می کشد برایت

دلم پر می کشد برای صدایت

پر می کشد برای خنده هایت

من با تو زندگی کردم

سال هاست که وقتی دلم می گیرد تو همدرد، دل زخمی ام هستی

برایم از سعدی گفتی

از مولانا

از حافظ

از سایه

از منزوی

از مشیری

از خیلی ها

مرا بردی به باغ شعر و ادب پارسی

به جایی که اگر خودم می خواستم بروم نمی دانستم از کجا شروع کنم

من باید شب ها مناجات کنم اما ببین آمده ام اینجا

خدا را پاک فراموش کرده ام

دیگر چه فرقی می کند

خدا اگر مرا در آتش جهنم نیز بیندازد شادم

تا تو در قلب منی شادم

آیا خدا به تو حسودی خواهد کرد؟!

برای مردم، برای پروردگار مردم

همه ی ما می دانیم روزی دهنده خداست،

خواه این روزی مادی و دنیوی باشد

خواه این روزی معنوی و روحانی باشد

هیچ کس نمی تواند راه روزی مردم را که خداوند برایشان مقدر کرده است را ببندد که اگر کسی این کار را کند خداوند از محل دیگری روزی خلقش را می رساند.

خداوند هیچ وقت بنده ی مومن و فرمانبردار خود را تنها و ناامید نمی گذارد.

غذای جسم، غذای روان و غذای روح انسان می رسد به شرط این که انسان نیز طالب آن باشد.

به قول معروف از تو حرکت و از خدا برکت!

اگر کنج خانه بنشینیم و ماتم بگیریم و حسرت بخوریم و افسوس بخوریم و ناله کنیم و آه بکشیم و فکر و خیال کنیم هیچ دری به رویمان باز نمی شود.

بزرگان می گویند اگر از راهی می روی و بن بست و در بسته می خوری به خاطر این است که اشتباه می روی بر گرد و راه ها و درهای دیگر را امتحان کن.

گاهی هم خدا نمی دهد برای این که به او نزدیک تر شوی و خودش هم راهنمایی ات می کند که چگونه نزدیک شوی وقتی نزدیک شدی آن وقت غافلگیرت می کند چیزی به تو می دهد فراتر از آن چه خودت می خواستی.

پروردگار با مرامی داریم اصولا شیوه ی پرورشش این گونه است امتحان و پاداش، هر چه بیشتر دوستت داشته باشد امتحانش سخت تر و متقابلا پاداشش ارزشمندتر.

هر کس کار بدی کند به اندازه ی همان بدی مجازات خواهد شد و هر کس کار نیکی کند بی اندازه پاداش خواهد گرفت زیرا ما با سرچشمه ی نعمت ها و خوبی ها سر و کار داریم و برای او اصلا سخت نیست نیکی را با نیکی جبران کند بلکه از آن جایی که می خواهد نکوترین باشد پس نیکی را با بی اندازه نیکی جبران می کند فقط نیت و قلب انسان مهم است که کار نیک را صرفا برای رضای خدا و از روی محبت به خدا انجام دهد.

خداوند خود حافظ و پشتیبان ماست.

خداوندا نیکی ما را پاداشی ده که خودت می دانی برای ما بهترین است نه آنچه ما گمان می کنیم برای ما خوب است و روزیمان کن آنچه خیر و صلاحمان در آن است.

آمین یارب العالمین


غروب دل گرفته ایست

غروب دل گرفته ایست!

آسمان خاکستری روشن است

آسمان دلش از چه گرفته است؟

از دست من که دست از دنیا بر نمی دارم؟!

از دست من که تمام روز خوابم؟!

از دست من که حوصله ی هیچ کاری ندارم؟!

از دست من که نافرمانی خدا را می کنم؟!

از دست من؟!

واقعا از دست من؟!

نمی دانم جوگیر شدم!

یا گیر کرده ام روی مسائل اجتماع؟!

همیشه دغدغه ام بود

چند سال پیش که پا نهادم در این راه اصلا فکر نمی کردم این طور درگیر شوم؟!

و اصلا فکر نمی کردم نور قلبم را از دست دهم

واقعا شکست خوردم

واقعا خراب کردم

البته نمی شود گفت کاملا 

در جاهایی هم موفق بودم

اما بدون دانش در راهی پا نهادم که بس پیچیده و صعب بود

فکر نمی کردم این طور باشد

الان هم می خواهم بکشم بیرون از این داستان ها

چون کار من چیز دیگریست

از مردم ایران عذر می خواهم اگر بیخودی امیدوارشان کردم

اگر دچار افکار خیالی بودم و به زبان آوردم و ذهنشان را درگیر کردم

اگر اشتباه کردم

اگر در مقابله با ترفندهای سیاستمداران من هم حیله کردم

اگر آن قدر بینش و عقل نداشتم که درست تدبیر کنم

اگر توهین و بی احترامی کردم به خصوص به جنس مذکر

اگر از راه تعادل خارج شدم

اگر ناخواسته باورهای مرسوم جغرافیایی و قومی یا مذهبی را تبلیغ کردم

اگر یک زن قوی ام که باعث می شوم شما احساس حقارت کنید

و اگرهایی که الان به یاد نمی آورم

مرا ببخشید که به خدا قول دادم اما الان زیرش مانده ام

خدا مرا ببخشد که از سر احساس و خوشحالی قول هایی بدون فکر به او می دهم که بعد از پسش بر نمی آیم

من سرپرست خوبی برای مردم این دیار نبودم

من هدایتگر خوبی برای مردم نبودم

من نتوانستم کاری کنم که اولیای خدا از هر دین و مذهب دوباره در چشم مردم بزرگ شوند

من نتوانستم پیشینه ی معنوی این دیار را آن طور که باید بین مردم بیاورم بلکه فقط ظاهر آن نزد مردم رفت و از باطن و مفهوم آن بی خبر ماندند

می خواستم مردم کتاب خوان شوند که آگاهی ها بالا رود اما کتاب کالای لوکس شد!

می خواستم بین مردم صلح باشد بیشتر درگیری شد

می خواستم آدم ها شروع به تغییر خود کنند تا شرایط تغییر یابد تبدیل به یک دکان شد

نمی دانم کار از کجا خرابست

شاید هم چون یک نفر بودم و آن ها یک لشکر این طور شد

به هر حال دل آسمان گرفته است به خاطر ما

من سعی می کنم خوب تر باشم

سنجیده تر حرف بزنم

سکوت پیشه کنم

ان شاالله که همه چیز درست می شود

به یاری همدیگر