از زمانی که دینی بوده است و مردمی بوده اند که به خدا اعتقاد داشتند و می خواستند راه کمال را در پیش بگیرند عده ای هم بودند که جلوی آن ها را بگیرند در واقع سنگ محک ایمان مومنین بودند.
اگر مومنین در مقابل خدا ناباوران قرار نمی گرفتند هیچ گاه از لحاظ ایمان و عقل و اخلاق رشد نمی کردند خدا ناباوران نردبان خدا باوران هستند.
اگر ما خود را در دایره ی افرادی قرار دهیم که هم فکر خودمان هستند و در تقابل با افکار دیگر قرار نگیریم در یک جهان بسته قرار می گیریم درست است که امنیت داریم اما مدام یک دور می زنیم.
افرادی در قدیم اعتقاد داشتند اگر به سفر بروند و دنیا دیده شوند بینش به دست می آورند و پخته می شوند و می توانند حقیقت را بیابند یکی از این افراد سعدی شیرازی بوده است.
افرادی دیگر بر این عقیده بودند حقیقت در خانه مان و زیر گوشمان است بینش و پختگی را می توان در شهر و دیار خود با مطالعه کتاب های مختلف به دست آورد یکی از این افراد حافظ شیرازی بوده است.
من دور از وطن بودن را تجربه کردم (منظورم مشهد است) و عاقبت دیدم در شهر خودم می توانم بهترین تجربیات را داشته باشم گویی تجربه زندگی در شهرهای دیگر هم خود کلاس درسی بود.
چه در مدرسه، چه در دانشگاه، چه در محل کار، در مشهد یا شهر دیگر افرادی را دیدم خدا ناباور اما با شخصیت با اخلاق، خدا ناباور و بی اخلاق، خداباور و غیر مذهبی اما با شخصیت و با اخلاق، مذهبی و با شخصیت و بااخلاق، به ظاهر مذهبی اما بی اخلاق و فاسد، دانشمند و فاسد، بی سواد و بی اخلاق، دانشمند و با شخصیت و با اخلاق و معتدل و .... اگر بخواهم بگویم زیاد است.
می بینید که همه جور آدمی بوده اند گاهی گول ظاهر آدم ها را می خوری، گاهی آدم ها نقطه سقوطت می شوند، گاهی آدم ها نقطه ی پرتابت می شوند، گاهی زمینت می زنند، گاهی کمکت می کنند این زندگیست همیشه همین طور بوده است.
کسی نمی تواند با کتک زدن و اجبار کسی را مسلمان کند البته می تواند منافق بسازد، ریاکار و ظاهر ساز بسازد اما مسلمانی هنر است باید یک راه پر پیچ و خم بروی از خامی به پختگی برسی از نادانی به دانایی، از خودخواهی به رهایی از خویشتن و ...
اگر خداناباوران و حتی منافقین نباشند نمی توان رشد کرد آن ها مثل چکش و تیشه به جانت می افتند و امتحانت می کنند به تردید می اندازندت خلاصه بیچاره ا ت می کنند باید هم همین طور باشد کسی که ادعای مسلمانی دارد باید هر سختی را به جان بخرد بجنگد، زخمی شود، تا پای مرگ برود، بی پناهی بکشد و اگر باز مسلمان ماند یعنی واقعا اسلام آورده است.
این را هم بگویم جنگیدن و زخمی شدن در جامعه امروزی فرق کرده است دیگر جنگ در میدان نبرد نیست جنگ در بطن زندگیست. اگر خداناباوران نباشند خداباوران با که بجنگند؟!
بعد از تمام جنگیدن ها هم باید یاد بگیری در صلح باشی با تمام موجودات و انسانها، چه خداباور چه خداناباور چه منافق چه ...
کسی قرار نیست تایید دیگری را بکند یا دیگران را رد کند دیگران اگر بخواهند در سوراخ و زیرزمین می روند آنچه می خواهند انجام می دهند دور از انتظامات، دور از دوربین ها پس همان که خداوند در سوره ی کافرون به پیامبرش یاد می دهد هر کس به آیین خودش. با زور و وحشت کسی مسلمان نشده و نخواهد شد.
خیلی طبیعی هست وقتی جنگی رخ می دهد یا بلایای طبیعی اتفاق می افتد عده ای کشته می شوند آدم ها از خود بپرسند خدا پس کجاست؟! چرا این کار را کرد؟! چگونه افراد بی گناه مردند؟! بچه هایی که عمری نکرده بودند و از زندگی چیزی نمی دانستند کشته شدند؟!
خوب در سنت اسلام می گویند که خدا می داند و تصمیم می گیرد برای مرگ و زندگی افراد و این ها جزو اسرار الهی هست که به محرمان درگاه خداوندی گفته می شود و آدم های عادی حق شکوه و شکایت به درگاه خدا را ندارند.
اما سوالی که ایجاد می شود این است که خدا عاشق است یک عاشق همه کاری برای معشوقش یا مخلوقش می کند؟!
از طرفی دیگر مرگ آزادی از زندان دنیا هست عده می گویند هر چه کمتر در دنیا باشی و قاطی آن کمتر شوی برای تو بهتر است
اما از طرف دیگر دنیا محل رسیدن به تعالی روح آدمیست وقتی بمیری فرصت تعالی از تو گرفته شده است و تکلیف کسی که در کودکی می میرد چیست؟!
شاید سوالات دیگر در ذهن شما باشد که من نمی دانم اما ایمان به خدا یا کافر شدن به خدا به همین راحتیست.
با چند تا سوال می توانی شک کنی به رحمان و رحیم بودن خدا!؟
تنها راهی که داری این است که ایمانت را سفت بچسبی و این سوالات را پر بدهی تا بروند و بهشان فکر نکنی و راهت را ادامه دهی به امید روزی که جواب تمام سوالاتت را بگیری؟! اگر قسمت شود!
چرا انقلاب اسلامی برای عده ای این قدر مهم است؟! چرا حاضر هستند اگر امام زمان با آن مخالفت کند با امام زمان مخالفت کنند؟! مگر قرن ها نیست که منتظر منجی هستند؟! پس چطور می خواهند به او پشت کرده و از انقلاب دفاع کنند؟!
آیا این مردم انقلابی که خودشان کرده اند را مقدس می دادند؟! چرا؟! چرا حاضر هستند همه چیز خودشان را بدهند و آن را حفظ کنند؟! چگونه یک انسان به این جا می رسد؟!
مگر حکم امام زمان، حکم خدا نیست؟! و سرپیچی از حکم خدا مسلمانی را باطل نمی کند؟! مگر سرپیچی از فرمان خدا و به دنبال چیز دیگری رفتن شرک نیست؟!
ما که کسی نیستیم اما پیامبر خدا هم نتوانست مشرکان را مجاب کند که دست از شرک بردارند
اگر قرآن می خوانید ترجمه اش را هم بخوانید و به شباهت زیاد روزگار ما و روزگار پیامبر اسلام پی ببرید. این کتاب هنوز هست و کاملا شفاف رفتارهای هر گروه از انسان ها را بیان می کند.
اگر می خواهید روح آن ها که در راه اسلام شهید شدند و گمان می کردند این نظام عدالت علی را برقرار خواهد کرد پایمال نشود چیزهایی که امروز مشاهده می کنید که از سران نظام سر می زند را انکار نکنید آن ها تکیه بر تختی زده اند که زیرش خون و جاریست. فساد بیداد می کند. جرم و جنایت بیداد می کند. اگر می خواهید خون آن یارانتان پایمال نشود جلوی این ها را بگیرید
کلاهتان را قاضی کنید آیا اشتباه متوجه نشده اید؟!
من نرفته برگشتم!
گفتن بنویس
تا حالا فکر کردید چرا خدا که می تونست یک دفعه اون چیزی که می خواد رو بیافرینه چرا این کار رو نکرد؟
چرا زمان و مکان درست کرد؟
چرا گیتی به این بزرگی رو خلق کرد؟ که زمین توش هیچه؟
چرا گیتی به این بزرگی رو از ذره های بنیادی درست کرد که خیلی خیلی کوچک هستند؟
چرا بیشتر کائنات رو جوری درست کرده که چشم انسان نمی تونه ببینه احتیاج به دستگاه داره برای دیدن؟! چه در حد ریزش چه بزرگش؟!
واقعا ما توی کیهان به این بزرگی تنها موجودیم؟!
چرا دنیا که برنامه ریزی شده است از اول و آخرش نوشته شده پس اختیار چیه؟ پس بهشت و جهنم چه معنی میده؟ پس چطور فرمول های احتمالات ریاضی به درستی کار می کنه؟!
چرا این قدر سختش کرده؟!
اصلا این همه آدم که در طول تاریخ بودن بیشترشونم به فکر تعالی نبودن به چه درد خدا می خوردن؟!
دلش می خواسته کارگردانی کنه؟ یا بازی شطرنجه؟ شایدم سیمز هست!؟
الان این سوال های من کفر حساب میشه؟! میان منو می گیرن اعدام می کنن؟!
آخه این همه سوال؟!
این همه عجایب؟!
شما بودید احساس پوچی نمی کردید؟!
از طرفی شما دچار شگفتی نمی شوید؟!
هم تحسین برانگیزه
هم سوال برانگیزه
هم باعث کفر میشه
هم باعث ایمان میشه
هم باعث امید میشه
هم ناامیدت می کنه
دوست داری شیرجه بزنی به عمق
و هم دوست داری پرواز کنی به اوج
اما بیشتر ما فکر نمی کنن به این ها دنبال زندگی روزمره هستند
اوه یه عالم مشغله دارن وقت ندارن به این چیزا فکر کنن
بعضیا هم براشون مهمه خوش بگذرونن، لذت ببرن
این ها البته از خودشون غافل شدن!
دنیا رو آدم های غافل می چرخونن!
پیر که میشن تازه می فهمن زندگی نکردن! زندگیشون مثل باد رفت!
سوال اینجاست:
از کجا آمده ام، آمدن بهر چه بود
به کجا می روم آخر، ننمایی وطنم
امروز همه خوشحالند!
مجری های تلویزیون های ماهواره ای خوشحالند!
نمایندگان مجلس شورای اسلامی خوشحالند!
در تلویزیون ایران همه خوشحالند!
خدا هم خوشحال است از آسمان باران بارید!
چطور شده که همه خوشحالند؟!
من هم صبح خوشحال بودم
دوش گرفتم
اما ظهر یاد گذشته و اتفاقات اخیر افتادم باز بهم ریختم!
اما الان خوشحالم
تصمیماتی برای زندگی ام گرفته ام
می خواهم برنامه ریزی کنم
نمی گویم چه برنامه هایی
می خواهم عملیشان کنم
نتیجه ش را می بینید
دیگر بس است یک جا نشستن و منتظر بودن!
آسمان مال منست!