باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

منو ببخش!

منو ببخش که میزارم و میرم!؟

من حالم خوب نیست و خوب نمیشه!؟

کسی درک نمی کنه!؟

شما هم حالت خوب نیست!؟

من می فهمم!؟

شاید بخوای نشون ندی!؟

شایدم حالت از من بهتره!؟

ولی دو تا آدم که حال مناسبی ندارند جز جنگ و دعوا کاری نمی کنند!؟

نمی تونن بهم کمک کنند!؟

زندگیت رو بهم ریختم می دونم!؟

روحیه ت رو بهم ریختم می دونم!؟

با قلبت بازی شد می دونم!؟

ولی سر خودم هم همه ی اینا اومد!؟

به جای اینکه بهتر بشم بدتر شدم!؟

پس نتیجه می گیریم این عشق خوب نیست!؟

بزار برم دیگه به خوابم نیا!؟


بعدنوشت:

خوب حالم گرفته شد!؟

فکر کنم حالتو گرفتم!؟

باشه من نمیرم!؟

ولی شرط دارم!؟

ولی هر چی بشه تقصیر خودته!؟

من اولش گفتم!؟

رابطه ی چالش برانگیزی خواهیم داشت!؟

جالبه که وبلاگم رو پیدا کردی و می خونی!؟

ولی صدات درنمیاد!؟

نمی دونم چرا می خوام بنویسم!؟

بازم کشش دارم بنویسم، این روزا حال هیچکس خوب نیست منم مثل بقیه حال چندان مساعدی ندارم!؟

دیشب اومدم بخوابم، خواب دیدم خواهر وسطیم که خارجه، اینجا بود و بچه ی دوستش رو آورده بود خونه مون، بچه رو آورد تو تخت من خوابوند، حس خوبی به بچه نداشتم برای همین بیدار شدم، دوباره که خوابیدم همون صحنه رو دیدم و مطمئن بودم بعدش کابوس میشه برای همین بیدار شدم و چند دقیقه نخوابیدم!؟

بعد خوابم برد ولی خواب دیدم یه خانم جوون دیگه هستم که یه جایی دور شهر زندگی می کنم و بعد با یه مردی از همون دیار ازدواج کردم و بچه دار شدم و داستان ها داشتیم، اینکه زندگی سخت بود، پول نداشتیم، سر پناهمون بد بود، با حکومت زاویه داشتیم و تو همون محیط کوچیک همه مون بسیج شده بودیم ضد حکومت و من چون تحصیلکرده و از شهر اومده بودم بقیه بهم اعتماد داشتن و روی حرفام حساب می کردن!؟

می دونی حس خوبیه دیگران روی حرفات حساب کنن اما فشار نگاه ها هم اذیت کننده ست و در ضمن روی حرفای من حساب باز نکنید اصلا آدم درستکاری نیستم، حرفام هم خدا می دونه چقدرش درسته، خودم به خودم شک دارم، همیشه این طور بودم، چراشم نمی دونم!؟

خلاصه که از اونجا رفت سراغ عشق سابق و نمی دونم چی شد که نصف شبی ترجیح دادم بیدار بشم و خواب نبینم!؟ می دونید چند وقته هر شب دارم خواب عشق سابق رو می بینم اگر یه شب نبینم تعجب می کنم و نمی دونم چرا!؟

از هوشواره پرسیدم گفت به احتمال زیاد احساسات حل نشده دارید، اینکه من از جوونیم خیلی شده خواب دیدم یه شخص دیگه م یعنی چی؟ یعنی اینکه در بیداری واقعا از اینی که هستم ناراضیم؟! پس چرا حسش نمی کنم البته واقعا از خودم راضی نیستم ولی هیچ وقت نمی نشینم برم تو رویا با خودم بگم ای کاش جای فلانی بودم!؟ یا احساساتم به عشق سابقم همه ش داره بیشتر میشه؟! پس چرا در بیداری سعی می کنم کنارش بذارم و بهش فکر نکنم و خیلی هم خوشحالم چون اون جوری که من می خوام نیست همه ش یه کاری می کنه که من انتظارش رو ندارم مثل خودم غیر قابل پیش بینیه، البته که هنوز دوسش دارم ولی دیگه براش نمی میرم!؟ می دونید نسبت بهش نفرت پیدا کردم اصلا نه دوست دارم صداشو بشنوم نه قیافه شو ببینم ولی این نفرتم فرق داره با نفرت های گذشته!؟ نمی دونم این چه عشقی بود که خود عشقه هم فرق داشت نفرتشم فرق داره!؟

خلاصه که خواب منم مشکلی شده تازه مامانم هم مشکل خواب پیدا کرده شبا بیداره روزا تا ظهر می خوابه!؟ باز خوبه من صبح که میشه بیدار میشم نمی تونم بخوابم!؟ انگار کوکم کردن!؟ البته جدیدا چند بار شده تا 10 خوابیدم ولی دیر بیدار شدن خیلی بده کل روزت حروم میشه، حالا در طول روز کاری خاصی هم نمی کنم ولی به هر حال دوست ندارم اون جوری روزم بگذره!؟


بعدنوشت: داشتم فکر می کردم از اونجایی که رفتارهای عشق سابق، غیر قابل پیش بینی هست شاید اصلا با من نیست، داره زندگی خودش رو می کنه یا با کس دیگه ای هست ولی پس چرا من احساسش می کنم، یعنی اینا مال خودمه!؟ معمایی شده!؟

جمعه نوشت

امروز تا 10:30 خوابیدم!؟ خواب های چرت و پرت هم دیدم! خواب دیدم با خواهر وسطیم رفته بودیم کلاس داستان نویسی ، مربیمون کی بود؟ آقای امین تارخ!؟ والا اصلا دیشب بهشون فکر نکرده بودم اصلا مرحوم شدن!؟ ولی خیلی از ما دو تا و شعر و داستان هامون خوششون اومده بود!؟ به قول بزرگترا: آرزو بر جوانان عیب نیست!؟ 

دیشب بگم داشتم چی کار می کردم که خوابم نبرد!؟ داشتم آهنگ های آقای علیرضا قربانی رو گوش می کردم که دیدم آهنگه سروده ی آقای حسین غیاثی هست، من همیشه فکر می کردم این آقا، یه آقای جاافتاده است و همون سن های خود آقای قربانی اینا!؟ خلاصه رفتم اسمشون سرچ کردم دیدم یک پسر نسبتا جوون هستند دهه شصتی بودند و مصاحبه شون رو دیدم به نظرم خیلی بچه اومدن!؟ کلا پسرهای دهه شصتی اکثرا به نظر من بچه میان!؟ خلاصه آهنگی که این همه سال دوسش داشتم و گوش می کردم و کلی باهاش خاطره دارم به نظرم دیگه خوب نمیاد!؟ اصلا تمام آهنگ های آقای علیرضا قربانی رو پاک کردم!؟ واقعا نمی دونم در این ناخودآگاه من چه خبره!؟ نصف شبی رفتم فضولی و دست از پا درازتر برگشتم!؟

ولی من فهمیدم با هنرمندهایی که دوست دارم یه جور رابطه ی عاطفی دارم البته خیلی سسته چون خیلی زود از عشق به نفرت تبدیل میشه!؟ مثالش همین!؟ به قول مادربزرگم من شاهکارم!؟ 

خواب فامیل

دیشب شصت بار خوابیدم، شصت و یک بار بیدار شدم، خواب های چرت و پرت می دیدم، خواب همه ی فامیل ها رو دیدم، چه این وریا چه اون وریا، جالبه تو خواب هام آدما جوری با هام رفتار می کنن که دوست دارم ولی وقتی میرم سراغشون جوری رفتار می کنند که حالم ازشون بهم می خوره!؟

خواب عشق سابقم دیدم، تقریبا هر هفته یا ده روز یه خواب ازش می بینم!؟ عجیبه دست از سرم برنمی داره!؟ من دیگه تغییر کردم به درد اون نمی خورم!؟

یه آدم هایی هم دیدم که اصلا نمی شناسم و ندیدمشون، جالبه چند وقت پیش خواب دیدم با یکی از همین ناشناسا ازدواج کردم و پسردار شدیم!؟

کودک درون من خیلی مشتاق آدم هاست از بچگی این طور بود به جاش ایگوی من بیزار از هر چی آدمه و نمی گذاره به آدم ها نزدیک بشم الانم من ایگو هستم که دارم این چیزها رو مینویسم و از دیدن این خواب ها کلافه ام!؟

دست و دلم به نوشتن نمیاد!

دست و دلم به نوشتن نمیاد این قدر اتفاقات افتاد در این چند روز اخیر که دیگه نمی دونم چی بگم!؟ حرف سیاسی هم که ممنوع کردند!؟ پریودم هستم حال ندارم!؟

فقط چند تا شعر گفتم! همین!

نمی دونم دلم میگه اتفاقات بد می خواد بیفته اما خواب که می بینم تعبیراش یعنی اتفاقات خوب قراره بیفته!؟ دل من البته این حس هاش از اول اشتباه بود نباید به نگرانی هام گوش بدم و انرژی منفی بفرستم و بی خودی از اتفاق نیفتاده بترسم!؟

همین دیگه! اگه فعلا نیومدم برای مدتی خداحافظ