باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

شب شد

شب شد

یک شب گرم تابستانی

این سال ها تابستان زودتر می آید

میوه های تابستانی رسیده اند

جوجه های پرندگان بزرگ شده اند

بچه گربه ها بزرگ شده اند

زندگی در جریان است

چه خوشبختند حیوانات

در بی خبری اند

من همیشه دوست داشتم پرنده باشم

نمی دانم چه پرنده ای

فقط پرنده باشم

اوج بگیرم به آسمان

بروم بین ستارگان

پیش ماه

و غرق بشوم و بسوزم در خورشید

خورشید بشوم

خورشید سوزان

خورشید تابان

خورشید جوشان

خورشید درخشان

خورشید

خورشید

خورشید

اگر دقت کنید نام وحشتناکی دارد

و حالا می بینم تواناییش را ندارم

یک آرزو بود

برای یک پرنده ی قوی بود

من دیگر قوی نیستم

من پرنده نیستم

در شب، زیر پتویم می خزم

از آرزوهایم دست می کشم

می گریم

آه چقدر ضعیفم!

راستی من یک اژدهایم

بال هایم از هر پرنده ای قوی تر است

چرا احساس بی پر و بالی دارم؟!

و لازم نیست تا خورشید روم

من خورشید را در سینه دارم!

من خودم سوزانم

من خودم تابانم

من خودم جوشانم

من خودم می درخشم

کافیست اراده کنم

چرا اراده نمی کنم؟!

چرا دست دست می کنم؟!

از چه می ترسم؟!

ایمان ندارم

باید به یقین برسم

اما چگونه؟!

پر و بالم شعر بود که دیگر مثل قبل رویم اثر ندارد!

با ما چه کردند که این طور شدیم؟!

یا با خود چه کردیم که این طور شدیم؟!

خورشید گرفتگی

فردا قرار است خورشید گرفتگی رخ دهد یعنی به عبارتی کسوف که در زمان های قدیم فکر می کردند عذاب یا خشم خداست اما امروزه مشخص شده است که ماه بین خورشید و زمین قرار می گیرد و سایه ی ماه روی زمین می افتد!

البته این خورشید گرفتگی در ایران دیده نمی شود یک خورشید گرفتگی هم در مهر ماه خواهیم داشت!

من تا به حال خورشید گرفتگی کامل را ندیدم هر باز جزئی بوده است و آنچنان ماه جلوی نور خورشید را نگرفته است و آن قدر تاریک نشده است!

ماه گرفتگی کامل را هم ندیده ام آن هایی که دیده ام جزئی بوده اند!

می گویند وقتی که حضرت عیسی مسیح بر صلیب از دنیا رفت خورشید گرفتگی شده است همزمانی جالبی بوده است آن زمان که هیچ کس نمی توانسته خورشید گرفتگی را پیش بینی کند عید یهودیان بوده است و خواسته اند خاطیان را بکشند!؟

آن روز زمین در مدار خود و ماه در مدار خود طبق همیشه در حال گردش بودند و کاری هم نداشتند یک نفر به ناحق در اورشلیم به صلیب شده است!؟

چه بسا همزمانی های دیگر که ما فکر می کنیم معجزه است یا عذاب است اما همه ی این ها از همه بیشتر نشان می دهد که دنیا برنامه ریزی شده است و حضرت مسیح باید به صلیب کشیده میشده است آن هم دقیقا در همان روز و همان ساعت و دقیقه!؟

بهار دل گرفته

بهارست اما حال بهار نیست!

شور و شوقی نیست!

درخت ها جوانه زده اند اما انگار آن ها هم آن طراوت هر ساله را ندارند!

پرنده ها اما زیبا می خوانند!

گویا از همه جا بی خبرند!

یک نفر دارد در خیابان زمین را می کند!

بوی بهار نمی آید!

جایش بوی هوای دودی و سوخته می آید!

البته گاهی باد صبا می وزد!

کشتی من شکسته و به گل نشسته!

دیروز خوشحال بودم و امروز مغموم!

به انتظار چه بهاری بنشینم!

وقتی که عشق زمینی ام به فنا رفته است!

یار آسمانی با من قهر کرده است!

دنیا در گیر و دار و درگیریست!

می گویند نیمه ی پر لیوان را ببینید!

بعد از هر خرابی، آبادانیست!

اما من ذهنم طوری نیست که با جملات مثبت، مثبت شود!

ذهن من می چسبد به کمبودها، آسیب ها، غم ها و هر چه که منفیست!

دیگر دست من نیست!

امسال شمشادها هم زرد شده بودند!

زمستان عجیبی بود!

اما حالا جوانه زدند!

آه ای روزگار!

دلم می خواست زندگی کنم!

دلم می خواست از ته دل بخندم!

اما ندارم کسی را که با او شاد باشم!

تنهایی نمی شود که نمی شود!

نمی چسبد که نمی چسبد!

نمی دانم چرا کابل انرژی ام به دیگران وصل است!

خودم به تنهایی به عمق جانم دسترسی ندارم که از وجود خودم انرژی بگیرم!؟

بهار بیا که باز هم غنیمتی!؟

هنوز جای امیدواریست که زمین از حرکت نایستاده است!؟

و خورشید می تابد!

آه خورشید امسال ملایم بتاب!

طاقت گرما نداریم!