خوب من با خودم فکر کردم تا اینجا پدرم دراومده!؟
درسته که حالا خوبم و هر روز دارم بهتر میشم و انگار تمام اون اتفاقات خواب و خیال بوده ولی تمام اون اتفاقات برای نیمه ی اول راه بود و خدا می دونه نیمه ی دوم چه خبره و من طاقت نمیارم یعنی نمی تونم از پسش برنمیام تا همین جا که اومدم بسه!؟
دیگه می خوام یه زندگی عادی داشته باشم، نمی خوام زیر تیغ شمشیرش رقص کنان برم، نه رقص بلدم نه از شمشیر خوشم میاد!؟
خدا بهم رحم کرد و حالم رو خوب کرد، دیگه قدر حال خوبم رو می دونم و آرزوهای طول و دراز و باطل ندارم!؟
مدتی بود زانو درد می شدم و از چند وقت پیش دست هایم بی حس می شد طوری که فکر کردم شاید یک بیماری لاعلاج گرفتم!؟
اما این یک هفته که سرما خورده بودم و حالم بد بود و به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمی کردم از این دردها هم خبری نبود!؟
امروز حواسم را جمع کردم و مراقب فکرهایم بودم که طرف خشم نرود فکر می کنم خشمی که از سیاستمدارها دارم باعث این دردها می شود و باید مواظب توجه ام باشم که به سمت این فکرها نرود!؟
جدیدا مثل اینکه زانو درد بین ایرانی ها خیلی زیاد شده است بیشتر هم زانوی چپ درد می گیرد اگر دقت کنیم ما وزن خود را بیشتر روی پای چپ می گذاریم چه وقتی که می خواهیم از زمین بلند شویم چه وقتی که از پله ها بالا و پایین می رویم و چه موقع های دیگر من قبل از مریضی سعی می کردم گاهی اول از پای راستم در این مواقع استفاده کنم تا فشار روی دو پا تقسیم شود!
امشب خوابم نمی آید از صبح هیچی ننوشته بودم اما از سر شب شروع کردم به نوشتن! امروز روز عجیبی برایم بود! دارد یک اتفاقاتی درونم می افتد نمی توانم توضیحش دهم!
هویتم دیگر معنای خودش را از دست داده است البته شاید گذرا باشد من فقط یک آرزو برایم مانده است آن هم اینکه به وزن متعادل برگردم از اضافه وزن خسته شده ام اما رژیم گرفتن هم برایم غیرممکن است!
از چه بگویم؟! از کسی که دیگر نیستم؟! یا آنکه قبل از دوران ارشد بودم؟! زندگی من شبیه هیچ زندگی دیگری نیست!؟ حتی خودم هم نمی دانم کجا هستم و به کجا می روم!؟ دست سرنوشت مرا می برد! به جاهایی برد که باور کردنش برایم سخت است!؟ هیچ وقت فکر نمی کردم این گونه شود!؟ اما شد و خدا می داند در آینده چه شود!؟
دنیای عجیبیست گاهی فکر می کنی تمام دنیا خواب و خیال است!
پی نوشت: هنوز هم خوابم نمی آید داشتم فکر می کردم چرا یک آدم بی مقدمه به یک آدم دیگر فحش می دهد؟! به نتیجه ای نرسیدم!؟ من که عادت دارم به فحش خوردن ترس ازش ندارم دیگه هم عصبانی نمیشم! ولی بدونید با این کار جهنم رو برای خودتون می خرید!
من باز عاشقت شدم!
نمی دانم چند بار آمدم و رفتم!
اصلا نمی دانم عشقم یک طرفه است یا دو طرفه!؟
اصلا نمی دانم اوضاعت چگونه است!؟
ولی فکر کنم حالا حالا همین وضع باشد!
عشق خیالی من!