باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

معشوق

دو چشم آهوانش شیرگیرست
کز او بر من روان باران تیرست

کمان ابروان و تیر مژگان
گواهانند کو بر جان امیرست

چو زلف درهمش درهم از آنم
که بوی او به از مشک و عبیرست

در آن زلفین از آن می‌پیچد این جان
که دل زنجیر زلفش را اسیرست

مگو آن سرو ما را تو نظیری
که ماه ما به خوبی بی‌نظیرست

بیندازم من این سر را به پیشش
اگر چه سر به پیش او حقیرست

خیال روی شه را سجده می‌کن
خیال شه حقیقت را وزیرست

#مولانا

ارتباط با دوست

نمی دونم من خیالاتی هم و وهم خودمه یا واقعا با دوستان و آشنایان در ضمیر خودم ارتباط دارم یعنی یه عملی در قبالشون می کنم بعد یه واکنشی ازشون در ذهنم میاد، این چقدر واقعیه؟! آیا صرفا خیاله؟! ولی من دقت کردم روی اون طرفم اثر داره، انگار در سطح ضمیر با هم ارتباط داریم، از قدیما هم این طور بودم ولی بهش آگاه نبودم چند وقته دارم می بینمش!؟ مثلا اون روز گیل پیشی دیر کامنتم رو تایید کرد، منم گفتم دیگه کامنت براش نمی ذارم، بعد توی ذهنم واکنش نشون داد که دوستم داره ناراحت میشه، بعد جالب بود دوباره چک کردم دیدم تایید کرده!؟ این ارتباط رو با اونایی که عاشقشون بودم هم دارم!؟ این پدیده اسمش چیه!؟


پی نوشت: می تونم ساعت ها با شخصیت خیالی از دوستم تو ذهنم گفتگو کنم!؟ و دیدم این شخصیت خیالی شبیه شخصیت واقعی خود اون فرد هست و اثرات همون فرد رو روم می زاره!؟

بچه

خوبه دیگه یه ده یا پونزده سالی رو با خیال یه دختر بچه زندگی کردم دلم می خواست یه دختر داشته باشم و حالا هم از این به بعد با خیال یه پسر بچه زندگی می کنم، فکر گنم خیالیش بهتر از واقعیش باشه، ما که طبق سلیقه ی والدینمون نبودیم بچه مون چی دربیاید خدا داند؟! خخخخخخخ

یک همزمانی دیگر!

یک همزمانی دیگر هم رخ داد این!


حقُّ النّاس همیشه پول نیست

گاهی"دل"است
دلی که بایدبدست می آوردیم ونیاوردیم
دلی که بایدمی دادیم وندادیم
دلی که شکستیم ورهاکردیم

خدا ازهرچه بگذرد از"حقُّ النّاس"نمیگذرد
حواسمان باشد


گویا شما از جنگ خوشت می آید و دل آرام هم نمی خواهی واقعا از ما گذشته شور جوانی!؟

شخصیت جالبی داری!؟

امیدوارم این ها خیالات من نباشد!؟

تله پاتی

من نمی دونم این چیه که بین ماست اسمش تله پاتیه یا حسمونه یا همه ش خیالات منه اما این تجربه رو یه دفعه دیگه داشتم، اون موقع فکر می کردم خیاله اما حالا که می بینم، می بینم بی ربط نیست!؟

خلاصه که انگار تو جان منو می خوای! من می فهمم منظورت چیه ولی بخوام جانمو بهت بدم تو باید خدای من بشی و خوب خیلی باید زحمت بکشی که خدای من بشی!؟

ولی خودمم دلم می خواد یه خدای زنده داشته باشم، یه خدای هی و حاضر، می تونی مثل خدا باشی؟! شایدم باید بالاتر از خدا باشی!؟ منظورم رو که می گیری؟!

تو باهوشی منظور منو میگیری، من چند وقته خنگ شدم منظور تو رو نمی گیرم! خخخخ!؟