باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

فحش دادن

بچه ها شما هم از زمان مرگ مهسا امینی این طوری شدید که هی می خواید فحش بدید؟!

من همه ش با خودم تنهام فکر و خیال که می کنم به این و اون فحش میدم! فحش های آبدار!؟

الان رفتم رو یوتویب می بینم همه دارن از همون فحشا به هم میدن!؟ همه زده به سرشون!؟

خیلی زشته فحش دادن نمی خوام بددهن باشم!؟

زندگی واقعی

ای کاش زندگی واقعی شکل داستان های توی فیلم و سریالا بود!

ای کاش زندگی واقعی شکل داستان های تو کتاب ها بود!

ای کاش عشقا مثل عشقای تو آهنگا بود!

ولی این طور نیست زندگی وقتی تو خواب و خیال باشی با یه سیلی محکم میزنه تو صورتت!

زندگی واقعی هیچ شباهتی به داستان ها نداره!

یک داستانیه که تو هیچ کتابی ننوشته!

منحصر به فرده!

و اصلا جذاب نیست کسی بخواد این داستان رو کتاب یا فیلم و سریالش کنه!

پر افت و خیز و مصیبت و رنج!

کی دوست داره داستان رنج آدما رو تماشا کنه؟!

فکر کردن و فهمیدن

می گویند 95 درصد مردم فکر نمی کنند و تنها 2 درصد مردم واقعا می اندیشند و 3 درصد هم آن مابین هستند اما چرا مردم فکر نمی کنند؟

چون اکثر مردم فکر کردن را کار سختی می دانند اما به نظر من کارهای سخت جذاب تر هستند و لذتبخش تر هستند وقتی روی مطلبی فکر می کنی و فهمش می کنی از خودت خوشت می آید و حس خوب نسبت به خودت پیدا می کنی و وقتی این قدر خوب فهمیدی که می توانی به دیگران منتقل کنی و آن ها هم بفهمند خیلی بیشتر حس خوب به خودت داری!

اما فکر کردن آدم را تنها می کند وقتی سطحی نگری و ظاهربینی بقیه را می بینی دیگر کنارشان حس خوب نداری و احساس می کنی حرف هایت درک نمی شود و البته آن ها هم حس خوب به تو ندارند در نتیجه از هم فاصله خواهید گرفت!

آدم ها سطحی هستند چون که این طور خوشحال تر هستند وقتی می بینند آدم هایی که فکر می کنند اکثرا اخمو یا افسرده اند خوب تصمیم می گیرند فکر نکنند و زندگی را آسان بگیرند اما وقتی دچار مشکل می شوند دیگر نمی توانند وضعیت خود را درست حلاجی کنند در نتیجه رو به اعتیاد یا کارهای مخرب دیگر می آورند البته این به این معنی نیست هر کس اعتیاد دارد آدم سطحی بوده است چه بسا افراد متفکر که در دام می افتند!

به نظر من برای زندگی کردن لازم است قدری از قوه ی تفکر خود استفاده کنی این به سواد هم بستگی ندارد چه بسا کم سوادانی که فکر می کنند و چه بسا باسوادانی که فکری ندارند اما لازم نیست فیلسوف شوی آن قدر فکر کردن هم دردسرساز است این قدر قوه ی تفکرت قوی باشد که بتوانی ایده های دیگران را درک کنی و حلاجیشان کنی کافی است البته اگر هدف زندگی معنویت و بیداری باشد لازم است به همین حد بسنده کرد چون ذهنی که زیاد فکر می کند و غرق در افکار هست به قدری سرش شلوغ می شود که نمی تواند به کارهای دیگر برسد و خود حجابی می شود برای یافتن حقیقت و تعالی!

چیز دیگر که لازم است مشخص شود فرق وهم و خیال با فکر است خیلی وقت ها ما فکر می کنیم که داریم فکر می کنیم اما دچار خیال و وهم هستیم، وقتی که غرق در افکار هستیم که سر و تهی ندارند و از این ور به آن ور می رویم یا مدام یک فکر را در ذهن خود تکرار می کنیم یا مثلا فکرهایی که در مورد حرف های دیگران می کنیم و در فکر خود فکر می کنیم که فلانی الان چه فکری در سرش دارد یا فکرهایی که در مورد آینده داریم که برایمان نگرانی و استرس و اضطراب می آفریند یا فکرهای افسرده کننده که خود را مقایسه و سرزنش می کنیم همه خیال است و نشان می دهد ذهنمان از آن انسجام که باید برخوردار نیست و جزو گروه میانه هستیم و حتی خیال می کنیم که فکر می کنیم برای برطرف کردن این مشکل می توانیم از تکنیک ذهن آگاهی استفاده کنیم تا به افکار خود آگاه شویم و وقتی خیالات شروع می شود به آن ها توجه نکنیم!

کینه ی خوب

الان که نگاه می کنم می بینم کینه به دل گرفتن از بعضی آدم ها باعث شده از خطرشون دور بمونم اگر می بخشیدمشون باز می رفتم سمتشون  و اون ها معلوم نیست چه بلاهایی سرم می آوردن!؟

اون روز خانمه روی خط رادیو صحبت می کرد می گفت همسرم رو بخشیدم بهش فرصت دوباره دادم ولی اون بهم بازم دروغ گفت و بدی کرد یا خواهرش همین طور، کارشناس رادیو گفت شما فکر می کنید قهرمانید و باید همه رو نجات بدید، هی فکر می کنید باید فرصت دوباره به آدم ها بدید! گفت اینا خواب و خیاله!؟

من عاشقم یا نه؟!

نمی دونم عاشقم یا نه؟!

امروز از خواب که پا شدم کشش بسیار زیادی به عشق سابقم داشتم!

دیشب تو خوابم بود!

اما الان کمتر شد!

یه موقع هایی اصلا عین خیالم هم نیست!

توی بد دامی افتادم!

چه کار کنم؟!

اون عاشق من نیست!؟

درد دارم!؟

حالم بده!

چیزی هم خوردم که شاید خوردن حالم رو بهتر کنه!

مجبورم صبر کنم!

شاید زمان همه چیز رو حل کرد!


می دونید من از سر تنهایی این طور میشم وگرنه عشق نیست!