باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

زندگی با اصالت

اگر می خواهیم در پایان زندگی شرمنده ی خود نباشیم لازم است راحت طلبی و تقلید را کنار گذاشته و خود به دل زندگی پای بگذاریم، تجربه کنیم و از اینکه آینده نامشخص است نترسیم و پای در مسیری بگذاریم که کمتر کسی وارد آن می شود در تاریکی ها گام برداریم، مطالعه و تحقیق کنیم، فکر کنیم و از آموزه های گذشتگان استفاده کنیم اما نخواهیم دقیقا همان کاری که آن ها کردند را انجام دهیم بلکه خودمان باشیم و شیوه و روش زندگی خودمان را بیابیم، آنچه با ژنتیک ما، تربیت ما، محیط ما و باورهای ما و ... تناسب دارد را انتخاب کنیم، از زمین خوردن، از شکست خوردن، از ناکامی نترسیم، از رقابت و مقایسه خود با دیگران د ست بکشیم و زندگی خودمان را بکنیم، آنگاه هست که یک زندگی پربار خواهیم داشت و الهام بخش دیگران خواهیم بود!

آیا این کار درستیست؟!

آیا این کار درستیست که اگر کسی خطایی می کند تا وقتی از آن پشیمان نشده است دیگران به او پشت کرده و طردش کنند؟!

ما را همین طور تربیت کرده اند ما هم در مواجهه با موقعیت مشابه همین کار را کرده ایم اما چندیست به نظرم می آید این کار خیلی ظالمانه است منتها روش دیگری بلد نیستم!؟

به خصوص وقتی یک عده یک کار خطایی انجام می دهند دیگر طرد کردن اثر ندارد چون آن ها با هم هستند و ککشان هم نمی گزد و شاید برعکس هم بشود و آن ها بخواهند از ما انتقام بگیرند!؟

این جور روش ها فقط کشمکش آفرین است چرا واقعا بلد نیستیم به جای طرد کردن که همان قهر کردن است با طرف حرف بزنیم و متوجه اشتباهش کنیم؟! این کار خود نوعی خشونت است و کارهای خشونت آمیز راحت تر است اما کم اثرتر است!؟


بعد نوشت: از برادر مسیحیم پرسیدم گفت اونا اول فرد رو دعوت می کنند که رفتار خطاش رو ترک کنه و توبه کنه چند مرحله این کار رو انجام میدند بعد اگر دیدند اصرار داره به اون کار و مثل میوه ی گندیده شده و روی بقیه اثر می گذاره تصمیم می گیرند طردش کنند یا نه!

زندگی چیست؟!

آقای علیرضا افتخاری همیشه می خوند: زندگی چیست؟ خون دل  خوردن، زیر دیوار آرزو مردن! 

ما بچه بودیم نمی فهمیدیم چی میگه اما حالا یه جورایی می دونم گویا دیگه وارد میانسالی شدم و خیلی چیزها رو با پوست و گوشت و استخونم فهمیدم!

خوب انگار قاعده ی دنیا همینه، نمیشه که واسه من استثنا قائل بشه اما من هنوز راحتی رو می خوام میگن این راحتی رو ترجیح دادن واسه اینه که هنوز کودکی و کودک درونت حقیقت زند گی رو قبول نکرده هنوز تو عالم بچگی هست!

بعضی بچه ها هستند واسه درس تحت فشار قرار می گیرند کلی استرس می کشند ولی من این طور نبودم از طرفی باهوش بودم از طرفی هم والدینم می دونستند بهم فشار بیارند جواب برعکس می دم کلا هم درس خوندن دخترا خیلی براشون مهم نبود اتفاقا دخترا بهتر درس خوندند و خوب به راحتی درس خوندم و بالا اومدم سختی نکشیدم! سختی رو از وقتی کشیدم که رفتم سر کار!

خلاصه روی مرزم بین جوانی و میانسالی نوسان می کنم و در کش و قوسم از طرفی می خوام راحت باشم از طرفی هم می خوام رشد کنم!


پی نوشت: اصل آهنگ مال یه خواننده ی افغانستانی هست به نام احمد ظاهر، ریمیکسشم هست حال و هواش فرق داره قشنگه