باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

دایی

میگم که چرا وبلاگی با عنوان دایی نداریم؟! 

تو راهنمایی دایی دوستام بودم آخه این قدر با دایی کوچیکام گشته بودم اخلاقام شکل اونا شده بود خخخخخ 

بعد دیگه بینمون فاصله افتاد داییام ازدواج کردن و دیگه سرشون به زندگیشون گرم بود!

خاطرات زیادی ازشون دارم تلخ و شیرین ولی تو شخصیت من خیلی اثر گذاشتن!

دیگه گذشته گذشته، سنی ازمون گذشته، دیگه نه من اون آدم سابق هستم نه اونا، من که رسیدم به اینکه هر چیزی مقطعی داره!

یه بار خاله ام بهم گفت تو دبستان با یه اشخاصی دوستی وقتی مقطعت عوض میشه با یه اشخاص دیگه دوست میشی تو زندگی هم همینه هر مقطعی ایجاب می کنه با یه اشخاصی رابطه داشته باشی سطحت که عوض شد دیگه اون آدما به دردت نمی خورن باید بری سراغ آدم های جدید!

اتفاقا چند سال پیش با بچه های راهنمایی گروه زدیم اولش خیلی خوشحال بودیم همو پیدا کردیم چند بار رفتیم بیرون، یه بار اومدن خونه ی ما اما بعضیا که غریبی می کردن و حرف نمی زدن، بعضیا هم عوض شده بودند به من می گفتن تو هنوز مثل اون موقع هاتی!؟ خلاصه که بعضی ها ازدواج کرده بودند بعضی ها بچه داشتند دیگه واقعا فکر کنم همه مون فهمیدیم اون دوران گذشته و دیگه نمی تونیم بهم نزدیک بشیم بینمون فاصله افتاده بود گروه هنوز هست اما خیلی کم کسی چیزی پست می کنه!

اینجا هم برای من همین طوری شده این دو سال خیلی کنار دوستان خوش گذشت ولی دیگه برام عایدی نداره اینجا بودن، باید یه فضای دیگه و آدم های دیگه ای رو پیدا کنم، خوش باشید، خدانگهدار 

روزنوشت شعرانه

امروز قبل از ظهر رفتم پیاده بیرون!

خرید لباس داشتم و سوپر مارکتم رفتم!

هوا گرم بود،

انگار نه انگار پاییزه!

***********

این دو روز تو اپ بازار گشتم

نرم افزار شعر پیدا کردم

دیوان فیض کاشانی و عراقی

کلا یه شرکت هست همه شاعرا رو براشون اپ زده

قبلا عطار و صائب رو ازش داشتم

رفتم امتیازم دادم و کامنتم نوشتم!

کلی شعر خوندم!

شعر روزانه هم داره واسه هر شاعر!

خیلی خوبند، ذوق دارم!

************

محیا هم رفت!

وبلاگش رو پاک کرده!

فکر کنم این دفعه واقعا رفت!

نمی دونم ما درکش نکردیم یا چیز دیگه بود!

************

یه گروه رو تلگرام پیدا کردم مخصوص بانوان

مدیراشم مشهدیند!

کلی اونجا از دیروز دارم راهنمایی می کنم بچه ها رو

بیشتریا متاهلند البته

دیروز به یکی خیانت شده بود

امروزم موضوعات دیگه

البته تهش بهشون میگم برن پیش مشاور

ولی جو گرم و خوب و مثبتی داره

فقط خیلی شلوغه

کتابخوانی هم دارند

پسرا هم هستند

با اکانت فیک میان مزاحم میشند

منم بلاکشون می کنم

****************

غزه هم که دوباره جنگ شد!

نیاز به راهنمایی

من چند سال است روابط اجتماعی کمی دارم از خانه خیلی کم بیرون می روم و حالا دچار ترس و استرس از موقعیت های اجتماعی شدم!

در موقعیت هایی که همیشه اعتماد به نفس داشتم الان دست و پایم را گم می کنم!؟ در مواجهه با آدم ها نمی توانم درست حرف بزنم و استرس می گیرم!

من همیشه استرس و اضطراب داشتم اما در درونم بود خودم می دانستم و آدم های استرسی حالم را بد می کردند و ازشان فرار می کردم چون واقعا درونم را بهم می ریختند 

اما الان این استرس به بیرون آمده است! نمی دانم این خوب است یا بد!؟ و در تمام موقعیت های بیرون خانه این وضع را دارم.

 دلم نمی خواهد یک آدم بی دست و پا باشم لطفا راهنمایی ام کنید چه کنم؟! ممنونم