باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من اعتماد به نفس ندارم

می دونید من اعتماد به نفس ندارم، از روی همین بعضیا رو فکر کردم دستنیافتنی هستند و من نمی تونم از عهده شون بربیام، برای همین همیشه انتخاب هام آدمای کج و کوله بوده، یه دلیل دیگه ش اینه که خودم از لحاظ روانی کج و کوله ام، یکی رو می بینم که همدردیم میگم ها این خوبه وگرنه آدمای سالم تر بودن که می خواستن بیان تو زندگیم اما نمی دونم چرا به دلم نچسبیدن، همیشه از آدم های زخم خورده خوشم اومده، دلمم براشون سوخته، خوب معلومه ازشون زخم می خورم یا من بهشون زخم می زنم، خدا به اونایی که سالم تر بودن اومدن سمتم رحم کرده که من بهشون متمایل نشدم!؟

سکوت و بی تفاوتی

شاید وقتی من سکوت می کنم بعضی ها برداشت کنن بی تفاوتم اما این طور نیست در واقع نمی دونم چه کار کنم و چی بگم که خوب باشه، گاهی عصبانی میشم و نمی خوام بی احترامی کنم که سکوت می کنم، گاهی بلد نیستم درست حرف خوب بزنم با خودم میگم یه چیزی بگم کار رو خراب تر نکنم!؟ می دونم یه بخشیش از اعتماد به نفس کمم ناشی میشه اما دیگه منم ضعف هایی دارم! ببخشید!؟

احساس حقارت

حتما دیدید آدم هایی که بقیه رو تحقیر می کنند و اعتماد به نفسشون رو پایین می آورند و چشیدید دردی که این عمل اون ها دارد و ازش رنج بردید، این آدم ها چند دسته اند:

یکی اینکه خودشون قبلا تحقیر شدند با تحقیر دیگران احساس می کنند حالشون خوب میشه!

یکی دیگه اینکه فکر می کنند این جوری می تونند کنترلتون کنند خیلی احمقانه است البته!

یکی دیگه این که در عمق وجودشون احساس می کنند از شما پایین تر هستند و شما رو تحقیر می کنند تا خودشون بالاتر قرار بگیرند!

شاید مدل های دیگه ای هم باشه که من نمی دونم اما به هر حال لازم هست برای این آدم ها تاسف خورد چون خیلی حقیرند و البته کم و بیش احمق هم هستند فقط هم یه چاره داره ارتباطتون رو باهاشون قطع کنید اگر نمیشه هم مجبوریم بپذیریم و تحمل کنیم به قول حافظ:

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن

البته این بیت برای ملامت و سرزنش هست اما تحقیرم همون طوره، منیتمون رو آب می کنه، بعدم به قول یه دوستی این جور مواقع باید یه گوشت در باشه یه گوشت دروازه اصلا چرا به این حرفا اهمیت باید داد؟! اتفاقا هر چی حساس تر باشی اون طرف بیشتر این کار رو انجام میده پس رله باش! 

اعتماد به نفس و عزت نفس هم یه چیز درونی هست دست خود آدمه تا خودت نخوای دیگران نمی تونن روش اثر بگذارند!


این بود تجربیات من!

غرور و تکبر

من آدم مغروری هستم به خاطر حفظ این غرور هم خیلی تاوان دادم! الان که فکرش را می کنم می بینم ارزشش را نداشت! چون رنجی را به جان خریدم که تمام عمر با من است و هنوز هم نمی توانم کنارش بگذارم.

الان که به خودم نگاه می کنم می بینم در برابر آدم های مغرور من هم خودکار مغرور می شوم و وقتی کسی خودش را خیلی پایین می گیرد هم همین طور اما آدم هایی که اعتماد به نفس و عزت نفس سالم دارند ستایششان می کنم و دوستشان دارم.

نمی دانم این حالت خودکار چرا رخ می دهد اما گفته شده در مقابل مغرور و متکبر شما هم مغرور و متکبر باشید!؟ البته درجه دارد از یک حدی بیشتر باعث می شود خودت ضربه بخوری مثل من که مقابل مغرورها، مغرور بودم.

من به نوشته قبلی ام فکر کردم و فهمیدم اختلافات خانوادگی ما حل نمی شود چون همه مغرورند و در مقابل هم حاضر نیستند انعطاف داشته باشند و اعتراف به اشتباه ها و کوتاهی هایشان کنند و با هم مهربان باشند و تا وقتی این گونه باشد اتفاق مثبتی نمی افتد.

در مورد اختلافات سیاسی هم همین گونه است اصولا رهبران سیاسی مغرور هستند و همین غرور از عوامل جذب شدن مردم به آن ها می شود البته برای بعضی ها این غرور پنهان است و گاهی نمایان می شود. نفس انسان خیلی حیله گر است. یکی از مقاله هایی که می گذارم در همین موضوع است.

از آن جایی که فکر می کنم خیلی ها مثل من هستند و در برابر فرد مغرور و متکبر، مغرور و متکبر می شوند پس نتیجه می گیریم مشکلات جامعه و جهان به این راحتی ها و زودی ها حل نمی شود.

غرور تکبر خوب است؟https://rahelehhonari.com/pride/

غرور و خود بزرگ بینی از نظر مولاناhttps://ravanmowlana.com/%D8%BA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D9%88-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%D8%A8%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%A7/

نیاز به راهنمایی

من چند سال است روابط اجتماعی کمی دارم از خانه خیلی کم بیرون می روم و حالا دچار ترس و استرس از موقعیت های اجتماعی شدم!

در موقعیت هایی که همیشه اعتماد به نفس داشتم الان دست و پایم را گم می کنم!؟ در مواجهه با آدم ها نمی توانم درست حرف بزنم و استرس می گیرم!

من همیشه استرس و اضطراب داشتم اما در درونم بود خودم می دانستم و آدم های استرسی حالم را بد می کردند و ازشان فرار می کردم چون واقعا درونم را بهم می ریختند 

اما الان این استرس به بیرون آمده است! نمی دانم این خوب است یا بد!؟ و در تمام موقعیت های بیرون خانه این وضع را دارم.

 دلم نمی خواهد یک آدم بی دست و پا باشم لطفا راهنمایی ام کنید چه کنم؟! ممنونم