یادمه وقتی بچه بودم خیلی معصوم بودم واقعا دختر بودم اما وقتی با پسرها بازی می کردم تو تعامل باهاشون عوض شدم شکل همون پسرها شدم، یادمه اون موقع هم ناراحت بودم که چرا عوض شدم و اون پاکی دخترانه م دوست داشتم و تا سی و چند سالگی هم همون طور مدل پسر بچه ها موندم و خوب با هیچکسم رفیق نشدم تا همون سی و چند سالگی که با یه خانم دوست شدم و از یه جایی رفیق شدم و بنابراین تغییر کردم و هنوز با این تغییر نتونستم خودم رو وفق بدم و فکر می کنم مقاومت رو باید کنار بگذارم و تسلیم بشم الان چند ساله با اون خانم ارتباط ندارم و همون طوری هستم، این طوری که هستم از یه لحاظایی خوبه ها زنونه تره و بزرگ تره اما اون مدل که بودم صفای دیگری داشتم الان انگار کثیفم، من فقط مشکلم همون صفاست اگر صفام برگرده دیگه خوشحالم خودم می خواستم زنونه تر بشم برای همین باهاش دوست شدم!؟
بعدنوشت: تازه به این نتیجه رسیدم چه خوب که از بچگی تنها بودم چون اگر به آدم ها نزدیک میشدم بیشتر عوض میشدم و بیشتر آلوده میشدم چرا نمی خوام آلوده و بد بشم هم به خاطر اینه که خودم رو دوست دارم هر چه آدم ها بد بشند من بد نمیشم البته نمیگم اصلا در عمرم بدی نکردم منم بدی های خودم رو دارم ولی این قدرا مثل خیلی ها نیستم!؟
در زندگی گاهی اتفاقاتی می افتد که آدم را به شک یا کفرگویی می اندازد مثلا کار خوب می کنی و اتفاقات بد میفتد، بعد به خشم می آییم و به خدا گله و شکایت می کنیم که چرا با من بازی کردی؟ چرا جواب کارهای خوب من را با بدی دادی و غیره!
اما لازم است یادمان باشد خدای منان پاک و منزه از صفات انسانی ماست و دارای حکمت است و ما با عقل محدود خود نمی توانیم آن نمای بزرگ تر که او می بیند را ببنیم در ضمن که بیشتر اوقات تقصیر خودمان است درست عقل خود را به کار نبستیم و تصمیمات اشتباه و گاه احمقانه گرفته ایم ریسک بیخود و نا به جا کردیم و الا آخر!
پس یادمان باشد صفات انسانی را به خداوند نسبت ندهیم و آگاه باشیم قضاوت های ما بر سر سرنوشتمان کوته بینانه است و ما آخر داستان را نمی دانیم شاید دردی عظیم به صلاح ما باشد تا در آن پخته شویم، شاید تنهاییمان برای این باشد که وقتی در جمع قرار می گیریم از خدا غافل می شویم تنهایی باعث می شود به خدا روی بیاوریم و چیزهای دیگر!
از بچگی تجربه بهم ثابت کرده که اینایی که اول آشنایی خیلی ابراز به ظاهر محبت می کنند و خیلی مخلصم و چاکرم می کنند اگر یه بدی ازت ببینن 180درجه عوض میشن و دشمن خونیت میشند!
منم از قصد بدی بهشون می کنم دشمن بشن و برن چون معلوم نیست به چه نیتی اومدن بهت نزدیک بشن و بهتره نزدیکم نشند!
حالا شما بگید از این رفتار دوگانه چه نتیجه ای می گیرید؟ اگر واقعا اون قدر دوستم دارند چرا با یه بدی یهو عوض میشند؟!
توی کتاب های عرفا هم قدیم همین رو خونده بودم و اتفاقا اون ها هم گفته بودند به این آدما بدی کنید تا ببینید چقدر رفتارشون راسته!؟
البته من مورد داشتم طرف بهش بدی کردم که امتحانش کنم بازم ابراز محبت کرده و بعد که بهش اعتماد کردم زهرش رو ریخته! برای همین دیگه از این کارا نمی کنم چون خیلی از آدم ها خیلی بدذات تر از این حرفا هستند!
من هیچ وقت قبول نداشتم چیزی به اسم ذات هست اما جدیدا در موردش خوندم و فهمیدم انگار درسته، من خیلی ساده بودم می گفتم بچه ها پاکن و با تربیت و مهربونی درست میشند بعضیا ذاتشون از همون بچگی خرابه، خودم همبازیام بودن الانشونم دارم می بینم فکر می کردم بزرگ میشند درست میشند اما رفتارشون پیچیده تر شد!؟
می دونید من فکر کنم خودخواه تر از این هستم که بتونم به کسی واقعا کمک کنم ذهنم زود قضاوت می کنه و نتیجه گیری می کنه و حکم صادر می کنه و زود عصبانی میشم، واقعا آدم ها رو دوست ندارم فقط بچه ها رو شاید قلبا دوست داشته باشم، ذهنیتم به آدم بزرگ ها منفیه به قول هوش مصنوعی اینم به خاطر گذشته و کودکیم هست، تازه چند وقته که به این نتیجه رسیدم بچه ها هم اون جوری پاک نیستن به خصوص بچه های خیابونی، می دونم یه مشکل اساسی نبود آموزش و تربیت درست برای خیلی از آدم هاست ولی من نمی تونم همه رو تربیت کنم تازه آدما یه جوری هستن بهشون یه چیزی بگی یا نقدشون کنی بر می گردن یه چیزی هم بهت میگن، اصلا فکر نمی کنن این بابا شاید از خیرخواهی داره ضعف منو میگه، بعد جالبه که من باید هر کسی هر چی میگه گوش کنم و درست باهاشون برخورد کنم حتی اونی که میاد فحش میده، واقعا خسته شدم به هر دری زدم اما نشده، دیگه چی کار کنم؟! ظرفیت قلبم و مغزم رو که نمی تونم بیشتر کنم!؟ اندازه ی منم یه حدی هست!؟ نمی تونم به آدمی که داره اشتباه میره کمک کنم تندتر اشتباه بره و تشویقش کنم بیفته تو چاه، این کار خودش غیراخلاقی تره، اینایی که الکی تعریف و تمجید می کنن دوست نیستند بدخواهن، دنبال نفع خودشونن!
نظر هوش مصنوعی:
احساس خستگی از نیکی کردن میتواند به دلایل مختلفی مرتبط باشد:
1. انتظارات غیرواقعی: اگر انتظار داشته باشید که نیکی شما همیشه مورد قدردانی قرار گیرد یا نتیجهای فوری داشته باشد، ممکن است در صورت عدم تحقق این انتظارات، احساس خستگی کنید.
2. فشار اجتماعی: گاهی اوقات، انجام نیکی به دلیل فشار اجتماعی یا انتظارات دیگران میتواند احساس خستگی ایجاد کند. وقتی احساس کنید که باید نیکی کنید، ممکن است از آن لذت نبرید.
3. احساس عدم توازن: اگر شما بیشتر از دیگران نیکی کنید و در عوض کمترین نیکی را دریافت کنید، ممکن است احساس کنید که تلاشهای شما بینتیجه است و این میتواند منجر به خستگی شود.
4. استرس و فشارهای زندگی: اگر خودتان تحت فشار یا استرس باشید، ممکن است انرژی کمتری برای نیکی کردن داشته باشید و این احساس خستگی را تشدید کند.
5. عدم توجه به خود: گاهی اوقات، وقتی تمام انرژی خود را صرف کمک به دیگران میکنید و به نیازهای خود توجه نمیکنید، ممکن است دچار خستگی عاطفی شوید.
6. تکرار و یکنواختی: اگر نیکی کردن به یک عادت تبدیل شود و شما احساس کنید که دیگر تأثیر مثبتی ندارد، ممکن است دچار خستگی شوید.
به طور کلی، مهم است که تعادل را حفظ کنید و به نیازهای خود نیز توجه کنید تا از خستگی ناشی از نیکی کردن جلوگیری کنید.
به خودم قول داده بودم دیگه حتی اگر رژیم تغییر کرد هم در انخابات شرکت نکنم اما شرایط جوری شده که دیگه باید قولم را بشکنم!
حکومت واقعا فضا رو باز کرده و کمر مردم هم زیر گرانی و تورم شکسته و اپوزیسیون هم کاری نمی کنند جز دعوا، در چنین شرایطی تنها راه چاره اینه که بریم رای بدیم اون هم به نامزدی که حداقل آدم خوبیه و خرابکاری در پرونده اش نیست حالا که یه عده از مردم آگاهن که با این فرمان نمی شود حکمرانی کرد و جبهه شون رو عوض کردند و انتخابات هم داره پاکیزه برگزار میشه جای امید هست که فکر سردمداران نظام باز بشه و یک تکونی به این مملکت بخوره!
بعدنوشت: داشتم توی اینترنت می چرخیدم که دیدم یکی نوشته آزموده را آزمودن خطاست یعنی اصلاح طلب و اصولگرا تا حالا امتحان شدن و دیگه نباید بهشون اعتماد کرد اما من همیشه فکر می کنم آدم ها تغییر می کنند و میشه فرصت دوباره بهشون داد شاید من ساده ام و خوش خیال اما هنوز 40 درصد این جامعه امید به این نظام دارند عدد کمی نیست حالا میگن اینا وابستگان به نظام هستند نمی دونم ولی فکر نمی کنم این همه وابسته به نظام داشته باشیم، این جوری چندقطبی بودن اصلا خوب نیست خوب وقتی که یک نفر از موضع خودش کمی پایین میاد یعنی به این نتیجه رسیده که لازمه حرف زده بشه چرا طرف های دیگر می خوان سر موضعشون بمونن و نگذارند یه همبستگی و گفتگو شکل بگیره؟! دیگه الان موقع لجبازی و پافشاری بر موضع نیست نمی خوایم که کشور و خودمون رو نابود کنیم که!؟
این ویدئو رو هم ببنید! این رو هم و این!
بعدنوشت بعدی: چند تا صحبت کارشناس ها رو دیدم که طولانی بود لینکشو نمی گذارم اما میگفتن روند رای دهی به انتخابات کاهشی تر هم خواهد تا مردم به مطالباتشون برسند انگار هنوز زوده بریم رای بدیم دیگه صبر می کنیم ببینیم چی میشه!؟