باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

می خواهم نابود کنم!

می خواهم نابود کنم!
می خواهم خودم را نابود کنم!
نمی دانم چرا این حس گاه گاه به سراغم می آید؟!
اما من ادامه می دهم!
باز هم نفس می کشم!
اما فقط نفس می کشم!؟

هیچ چیز نمی تواند به من حس زندگی دهد!
هیچ چیز!
هیچ کس!
من مانده ام با بار دنیا!
خودم سربار خودم شده ام!؟
از این وضع شرم دارم!؟
اما چه کنم!؟

#ماهش

تاریخ ایران زمین

در کتاب های حکمای ایرانی می خوانیم یک دوره هایی ایران زمین توسط مردم و حکومت ها آباد و ساخته شده است و یک دوره هایی هم دوره های نابودی و از میان رفتن شکوه ایران زمین بوده است!

حکما بر این اعتقادند که هر دو دوره لازم هستند و کامل کننده ی هم هستند و در این فعل و انفعالات، اتفاقاتی می افتد و کسانی ظهور می کنند که تاریخ را رقم می زنند!

البته تاریخ دیگر کشورها را هم که می خوانیم چنین فراز و نشیب هایی را داشته اند!

حال ما در دورانی از تاریخ ایران زمین هستیم که به سوی نابودی و تاریکی می رویم و قاعدتا یا کسانی ظهور می کنند تا این اوضاع را عوض کنند یا جنگ های بزرگی در می افتد و بیماری و گرسنگی بیش از پیش شایع می شود!

من هم به تنهایی کاری ازم بر نمی آید هر چه روضه بخوانیم فایده ندارد مردم به نوعی و حکومت به نوعی دیگر گوششان بدهکار نیست!؟

فعلا خشم و کینه و نفرت بین ما بیشترین رواج را دارد و حتی در خانواده ها هم وضع همین طور است و خوب من نمی دانم باید چه کار کرد خودم نمی توانم کینه ی دیگران را فراموش کنم و آن ها را ببخشم چگونه برای دیگران روضه بخوانم!؟

نابود شدم

نابود شدم!

عشق تو مرا نابود کرد!

دیگر توان ندارم!

دیگر انگیزه ی هیچ کاری را ندارم!

در درونم باتلاقی به وجود آمده است!

من خودم، خودم را با دستان خودم و با زبان خودم نابود کردم!

حال دیگر گریه و شیون چه فایده ای دارد؟!

در یک لحظه خر شدم و خریت کردم!

فکر کردم هر کاری بکنم دیگر اشکال ندارد!

من همه چیز را بهم ریختم!

من مغرور شدم!

من مغرور شدم و به خودم عجب کردم!

پشیمانم اما پشیمانی چه فایده ای دارد؟!

آب رفته به جوی باز نمی گردد!!!

بله باز نمی گردد!!!

از خودم حالم بهم می خورد!