باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

هنوز تو فکرشم!

هنوز تو فکر خواب دیشب هستم من رگ گردن یک نفر رو زدم!؟ واقعا این کار رو کردم!؟ یادمه خودمم خیلی ترسیده بودم اما اتفاقات این قدر تند تند افتاد نمی شد تصمیم گرفت!؟

گشتم تعبیر مشخصی هم براش نیست!؟ ولی خواب خوبی نبود!؟ امشب می ترسم بخوابم!؟ 

یادش بخیر وقتی سر کار می رفتم هم کابوس می دیدم، یه شب که پدربزرگم سکته ناقص کرده بود هم داشتم کابوس می دیدم اصلا متوجه سر و صداها نشده بودم!؟

ولی من رگ گردن یکی رو زدم من قرار بود .... چرا این جوری شد!؟ مگه من چی کار کردم!؟


پی نوشت: فکر نمی کنم معنایی داشته باشه خواب های چند ماه اخیرم هم هیچ کدوم تعبیر نشد و هیچ اتفاقی نیفتاد!؟

کابوس دیشب من

با اینکه دیروز اصلا اخبار ندیدم و تو این فکرا نبودم دیشب خواب دیدم جنگ شده بین ایران و آمریکا و افغانستان، عده ای از ایرانی ها پناهنده شده بودند یه ولایتی تو افغانستان اما ما مونده بودیم کل شرق ایران رو گرفته بودند!

هیچی دیگه ما رو سوار اتوبوس کردند ببرند اردوگاهی یا یه جای دیگه، آدمایی که تو اتوبوس بودند می خواستند فرار کنند خلاصه نمی دونم چه اتفاقاتی افتاد اما یه صحنه ش یادمه که من با چاقوی آشپزخونه زدم تو گردن یه مرد افغانی، رگشو پاره کردم اما خون نیومد اون گردنش رو گرفت ما فرار کردیم یواشکی توی اتاقا زندگی می کردیم مشهد کلی عوض شده بود!

بعد این خواب با دل درد بیدار شدم پهلوهام درد می کرد هنوزم درد می کنه گلوم خشک شده بود گلاب به روتون اسهال شدم! خلاصه که هیچ وقت یادم نخواهد رفت! واقعا چرا این خوابا رو می بینم!؟

صندلی داغ 3

دارید قفسه ها و بوفه رو تمییز می کنید که ناگهان دستتون می خوره و دیس چینی مادربزرگ را می اندازید زمین و خوب شکسته میشه چی کار می کنید؟ مادر و مادربزرگتون اگر بفهمند خیلی ناراحت و عصبانی می شوند!

زندگی چیست؟

دیروز فهمیدم من که دنبال معنای زندگی می گردم اصلا نمی دانم خود زندگی چیست!؟ یک تحقیق مختصر کردم:

بعضی ها با زندگی مثل یک شئ برخورد می کنند در نوشته هایشان وقتی در مورد زندگی صحبت می کنند انگار یک شئ است!

بعضی ها زندگی را تجربیات و روزمرگی ها و رویدادهای گوناگون می دانند و همین آونگ بین ملال و لذت را زندگی می دانند!

اما بعضی ها وقتی از زندگی حرف می زنند چیزی ورای آنچه ما درکش کرده ایم را توصیف می کنند یک جور شوق و سرور، یک جور جریان عشق این ها زندگی را جور دیگری تجربه کرده اند!

اما از نظر خودم زندگی یک فضاست آنچه پیش رو داریم و آنچه از آن گذشته ایم، گذشته که نابود شده است اما هر آنچه داریم آینده است!

آها یادم رفت بعضی ها هم زندگی را لحظه ی حال و اکنون می دانند که باید در آن حضور داشت یعنی زندگی همین اکنون است!

خوب با این صحبت ها آخرش شما چه نتیجه ای می گیرید؟ زندگی چیست؟ به نظرم اول باید دریافت خود زندگی چیست بعد به دنبال معنایش رفت!؟

خواب ها و حریم خصوصی

خواب هایتان را برای دیگران تعریف نکنید اصلا نگذارید دیگران همه چیزتان را بدانند یک خط بین خودتان و دیگران بکشید و هیچکس را به حریم خصوصی خود راه ندهید، دیگران جز ایجاد مشکل کار دیگری برایتان نمی کنند فقط می خواهند زندگیتان را، آرامشتان را بهم بریزند، بهشان این اجازه را ندهید!