باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

قاعده و قوانین بازی

دیروز داشتم شبکه های تلویزیون رو بالا و پایین می کردم یهو آقای عباس معروفی نویسنده رو دیدم داشتن می گفتن که هر کاری قاعده و قوانین داره عشق، شعر، رمان و ... باید این قاعده ها و قوانین رو یاد بگیری تا موفق بشی!

خوب من فکر کنم برای این موفق نمیشم که همه ی کارها رو می خوام به سبک خودم انجام بدم و به نظرم میاد قاعده ها و قوانین دست و پای آدم رو می بنده!

ولی دیگه سنم خیلی رفته بالا واسه اینکه شروع کنم قاعده ها و قوانین رو یاد بگیرم! راستش وقتی کاری رو به سبک خودم انجام میدهم هم نتیجه ش جوری نمیشه که به دلم بشینه!؟ خودمم سرخورده میشم!

اربعین

امروز از صبح که بیدار شدم خیلی خوابم می اومد! هنوزم خوابم میاد!؟ بعد از صبحونه با گوشی آهنگ بی کلام گذاشتم و روی مبل چرت زدم! بعد که بیدار شدم پشتم درد می کرد یه مشت و مال می خواست اما خودم ماساژش دادم بهتر شد!

ظهر به مناسبت اربعین برامون شله آوردن این غذا سنگینه و به من نمی سازه من فقط یه ظرف کوچیک خوردم روش هم نوشابه کوکا و چای خوردم ولی الان دل دردم البته خفیفه!

کربلا چه شلوغه؟! فیلماشو تو تلویزیون دیدم!

مالک تلگرامم گرفتن!؟ این قدر که کانال غیراخلاقی تلگرام داره، تازه اتهام های دیگه هم بهش زدن! همستر و داگز که لیست نشد مردم به پول برسن! رمز ارزها هم که سقوط کرده بودن دیروز اوج گرفتن!؟

واقعا چه دنیایی ساختن، به مردم گفتن بیاین پیش پرداخت بدید ماشین قرعه کشی می کنیم کلی پول جمع شده!؟ بعد چرا مردم ایران می نالن که پول ندارن و گرسنه ان؟! چه کمدی تلخی شده اوضاع مملکت!

بگذریم، عزاداری هاتون و نذری هاتون قبول، اینا همه ش بهانه است که دل ها به خدا و به هم نزدیک بشه، من که خیلی بد شدم اصلا حوصله ی دینداری ندارم حتی وسوسه شدم از دین برگردم، نمی دونم چمه، دلم سنگ شده انگار!؟


بعدنوشت: امروز همه ش خوابالود بودم الانم می خوام برم آهنگ گوش بدم و بخوابم! دل دردمم تقریبا خوب شد! خیلی هم فکر کردم به کامنت ها! ممنون کامنت می گذارید و بهم کمک می کنید!

تشخیص من

تازه چند وقت است فهمیدم جملات به جز بار کلامی که دارند یک نوع انرژی هم دارند که من این را از بچگی تشخیص نمی دهم!

مثلا بچه بودم ادای دایی ام را در می آوردم و مادربزرگم عصبانی میشد اما من نمی فهمیدم چرا!؟

یا در مقابل عمه هایم همان طرز برخورد و کلامی که مادرم به کار می برد استفاده می کردم فکر نمی کردم معنیی دارد!

کلا همیشه در زندگی از طرز حرف زدن اطرافیان یا آن چیزی که در تلویزیون نشان داده میشد تقلید کردم بدون آنکه بدانم باری دارد و البته آدم ها که این را نمی دانستند باهام بدرفتاری یا خوش رفتاری می کردند!

فکر می کنم برای همین آدم های خوب هیچ وقت باهام دوست نمی شدند و همیشه آدم های بد و ظالم به سراغم می آمدند می گفتند این احمق است برویم سراغش!

و در شرایط حساس کنونی فکر می کنم دیگر حرف نزنم بهتر باشد چون کار را خراب تر می کنم از اولش هم نباید دخالت می کردم من که قوه ی تشخیصم این گونه است!