زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرّم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است
پروین اعتصامی
امروز روز سومه که خواب آلودم! توی اینترنت سرچ کردم گفت می تونه از خواب بی کیفیت یا کمبود ویتامین باشه!
منم این یه هفته پریود بودم و خوابم هم که خیلی خرابه همه ش وسطش بیدار میشم! البته من اصلا تو پزشکی استعداد ندارم ولی میرم یه قرص مولتی ویتامین می گیرم!
البته شاید از گرما و تغییر فصلم باشه! از اون روز بی حوصله بودم حالا خواب آلودم!؟ زندگی پوچ همین دردسرها رو هم داره!
دیروز یه جا رزومه فرستادم برای مصاحبه قبول شدم قرار شد پیام بدن هنوز ندادن شایدم ندن! من سنم بالا رفته چند سالم هست کار نکردم!
دیروز اینجا نوشتم همستر و داگز هنوز لیست نشدن امروز داگز لیست شد! یعنی من میگم دنیا با من سر لج داره همه ش می خواد ضایعم کنه بگید نه! اینم یه نمونه ی دیگه ش
خلاصه که همیشه این طور بوده، از وقتی که یادم میاد این طوره!
دیگه اشکال نداره منم فهمیدم چطور باهاش مقابله کنم مثل اون شب که بازی اسپانیا بود گرفتم خوابیدم تا اسپانیا برنده بشه صبح شاد بشم اگه بیدار مونده بودم و با تمام وجود فوتبال نگاه می کردم قطعا اسپانیا می باخت!
همین طور که سمیرا جون فهمیده من از بچگی حس می کردم یه بار اندازه ی تمام دنیا روی دوش منه! یه زمانی داشت پشتم رو می شکست اما چند ساله سبک تر شده ولی هنوز من احساس وظیفه در مقابل جهان می کنم! نمی دونم این حس از کجا اومده اما الان بعد از چند سال فهمیدم درایت کافی برای به انجام رسوندنش ندارم!
از طرفی دیروز آقای معروفی داشتن انواع منطق رمان رو می گفتن، یه منطق، منطق دیوانگان بود یعنی کسی که دیوانه است اما فکر می کنه خودش عاقله و بقیه دیوونه ان!
یه آقایی دیروز کامنت گذاشتن و من در جوابشون گفتم به نظرم همه چی پوچ و شوخی و احمقانه شده، بعد که فکر کردم دیدم شاید از دیوانگیم این طور شدم! یعنی حالم این قدر بده؟! واقعا این قدر دیوونه شدم و خودم حالیم نیست؟! آخه یه بخش از عقلم هنوز سرجاشه وگرنه این موضوعات رو نمی فهمیدم اما واقعا نمی دونم چمه و چرا این طور شدم از آینده ی خودم می ترسم!
دیشب خواب دیدم داشتم با اتوبوس مهاجرت می کردم، گلاب به روتون باردار بودم دنبال عشق سابق بودم اما اون نبود با یه آقای دیگه آشنا شدم و گفتم این بابای بچه ی منه!؟
خیلی فیلم ترکی دیدم نه؟! بچه مم که باردار بودم ماهی بود تازگی نقاشی هم کشیده بودم که یه آدم بود توی شکمش ماهی بود!
نمی دونم ناخودآگاهم چی می خواد بهم بگه اما دیگه کاملا پرونده ی عشق سابق در ذهن و روان من بسته شده و دیگه تموم شد،، خیلی وقتم هست خوابش رو نمی بینم، نه به اون موقع هر شب هر شب خوابشو میدیدم نه به الان و این خوابا!؟